[quote=raha0075;557377;402209]سلام به همگی
عرضم به خدمت همگیتون ...
متاسفم که با اومدن سلطان خان این قدر نیرو گرفتین به چند دلیل :
اولین اینکه کل گروهتون به یه سلطان خان بنده و این نشون میده بقیه تون هیچین
دوم اینکه اگه یه روزی سلطان خان بیاد این طرف همه تون کلا ......میشین
سوم اینکه اگه یه روزی سلطان خان نتونه به صندلی داغ برسه ، تیم مقابل کاملا پیروز شده و بر فضای صندلی داغ محیط میشوند ...
شاهین خان ... با تمام قوا ادامه بدین ... خودتون حداکثر تلاش سلطان خان رو میتونین حدس بزنین و می دونین خیلی مالی نیست و وقتی هم که اعضای گروه به ایشون وابسته باشن یعنی اینکه اونا هم تلاش خاصی نمیتونن بکنن و در نتیجه شما برنده این ...
سلام
رها خانم سخت در اشتباهی...
نمونش هم همین پیروزی تیم و هم محلی های صندلی داغ تو نبرد با شماها که وقتی من دو روز نبودم کاری کردن که شاهین جرات نکرد از صندلی داغ کنار بره...یسره داشت جیلیز ویلیز میخورد...
این حرفایی که شما میزنی واسه شاهین روحیه نمیشه چرا که یه مثل معروف هست میگه :
با حلوا حلوا گفتن دهن کسی شیرین نمیشه :))
در مورد باقی مسایل هم من نه جا خالی میکنم...نه میرم سمت حریف(ولی اگر پول خوبی باشه...نه نه..وجدان بیدار من نمیزاره) و نه اینکه هیچ اتفاق دیگه مبنی بر خالی کردن میدون از جانب من...دوستای ما هم همیشه شمشیر به دست بودن و ماشالله تو این چند روز به شاهین امون ندادن:))
منم برای اینکه مجددا به رها خانم ثابت کنم شروع دوباره و سنگینتره صندلی داغ رو با یه شعر از طرف خودم و ثمره خانم و هللا خانم و سایر دوستان تیم صندلی داغ تقدیم به شاهین خان استاد ادبیات شروع میکنم:
چو باشد هم قدم بخت و طالع و سعد
نباشد دگر دشمنی در مقابل و بعد
چو باشند همرهان همره هم به هم
نماند هیچ دشمن مرد و زن سر به تن
چو بخت صندلی داغ بر شما چیره گشت
تمام لیل و نهار را بر شما تیره گشت
زسلطان که سخت گریان شدی
ز یارانش نیک مرغ بریان شدی
رها شما نیز زین پس سخن درکش
که زنی سوی خود بارانی از ترکش :))
رها خانم خلاصه گفتیم بیا تو تیم ما.چقدر دعوتت کردیم.اینه رسمش؟...هنوزم راه برای بازگشت بازه ها :))