سلام علیکم
بیاین این قسط دومتونم بگیرین، بعدن دبه در نیارین پرداخت نکرده، فقط باید ببخشید، درس و مشق رمقمو می کشه، اینه که شعرا سر و ته ندارن.
***************************************************************************
میان نبرد من و صندلی
کسی همرهی می کند دم به دم
بُود نام زهرا چو زینتگرش
نه در حد وصفش بود این قلم
***
یکی جایِ خالی است در معرکه
بُود یحتمل در رِزرو وحید
امید است او نیز یاری! کند
مرا پیش از آنی که گردم شهید
***
چه لطفی خدا کرد کاین جا یکی
از آن ضدّ مردان جنگی نبود
که گر بود شاید نبودم کنون
همانی که گویند یاس کبود
***
در این بین خالی است جای کسی
که هر روز ده مبحثش دایر است
به روز آورِ اصلی سایت تبیان فقط
یکی هست آن هم که ومپایر است
***
تمام تنم سوخت ای دوستان
پیامی فرستید اکنون به دوست
به مدمن بگویید می خواهمش
به بالین خود، کو طبیبی نکوست
***
در این آخرین لحظه ها بهتر است
کسی را ببینم که دلسوزِ ماست
در این واپسین جرعه های حیات
صدای ولایت شنیدن به جاست
***
ببینم خبر نیست از طیبه!؟
که شاید به پندیم یاری کند
نشد هفته ای قسمت ما «قرار» {قرار عاشقی}
که شاید در آن سمت کاری کند
***
پس از من بگویید با عالیه
که در وصف من قطعه ای ثبت کن
مرا نیست با حُسن هیچ ارتباط
ولی خوب، به نثرت تو با ربط کن
***
و اما وصیت نمایم کنون
به منصور مِن باب سنگِ مزار
همه فی البداهه است اشعار تو
خودت یک دوبیتی برایم بذار
***
چو حقی است «استاد» را بر همه
مرا نیز باید حلالم کنند
تو همکارشان هستی ای تیچ من
به حرف تو شاید حلالم کنند
***