تبیان، دستیار زندگی

سلامی به گرمی دل های شما...

همونطور که میدونید طبق اراده شما مهمون این هفته ما هم مشخص شد و امروز ما در خدمت این دوست خوبمون هستیم

همون شاعر خوش ذوق که             پی افکند از نظم کاخی بلند ولی رسد صندلی داغ شود در یوغ و بند 

همون دوستمون که shahinf نوشته میشه و شهین یا شاهین خونده میشه:))

حالا میخواییم بیشتر باهاش آشنا بشیم

امیدواریم با حضورتون گرمای این صندلی و جمع دوستانه رو دو چندان کنید

امیدواریم یه روز شما مهمون صندلی داغ ما باشید :)) 

از همراهیتون بی نهایت ممنونیم 

بله البته رفتن استیلی ناراحت کننده است، چه میشه کرد، فوتبال ما همیشه ناراحت کننده است دیگه، بعد از 98 نمی دونم چی شد اینجوری شد.چشممون زدن انگار 

ممنون ممنون ممنون

اصلا حواسم به این  نکته نبود، چه جالب، انتفاضه زودتر از اونیکه فکرشو می کردم به نتیجه رسید، مقاومت پوشالی دشمن ظرف 24 ساعت در هم شکسته شد.

یا علی 

خوب خدا رو شکر که با توپولف نفرستادین، فقط حواستون باشه، یحتمل وقت خروج از هواپیما، دژخیمان سلطان و دار و دسته اش بخوان بلایی سرشون بیارن، یا دستکاریشون کنن که داغ تر شه، اگه چیز مشکوکی دیدین گزارش کنین، ما به واحد مستقر در فرودگاه اعلام کنیم اسکورتشون کنن. 

سلاااااااااااااااااااام
کسی نیست؟؟؟؟؟؟؟
پس بااااااااااااااااای

به نام خدا
این سری وضعیت ظاهری تون هست که بایددرست و صادقانه جواب بدی

*** خوب اگه من دروغ بگم، از کجا می خواین متوجه شین؟! شاید من نشونی های آلن دلونو نوشتم.

یه وقت طفره نری هاااااااااااااااااااااا

*** سعی می کنم ولی قول نمی دم، خودتون که خوب در جریانین، همون ابلیسی که شما رو وارد جبهه باطل کرد، ممکنه منم از راه به در کنه.

سوالات سری سوم ثمره خانوم:))......................................
قد:

*** 172 سانتی متر

وزن: 62، 63، اینجوریا، هی می رم اونوری هی می یام اینوری

جنسیت:

*** واقعا سطح سوالات خیلی بالاست، مرد (کاملا با افتخار، خدایا شکرت)

شماره چشم:

*** از اول عمرم تا حالا بینائی سنجی نرفتم، ولی گمونم 0.5 باشه (گرچه از چشمای شاهین انتظار 0 میره)

رنگ چشم:

*** عسلی

رنگ پوست:

*** سیه چرده تشریف دارم، خوب یعنی چی؟! سفید (البته نه مثل خواهرمون سفید برفی، کمی رنگی تر)

رنگ مو:

*** خوب شما که می دونستین من کچلم، چرا تو جمع این سوالو مطرح می کنین؟ مزاح فرمودیم، بچگی کلا قهوه ای بود، الان تقریبا مشکیه، البته میشه گفت قهوه ای تیره، تعدادی هم موی سپید زینتگر موهام شده.

توصیفی از بینی:

*** گوشکوب!! توصیف از این شاعرانه تر؟! خیلی خوب، بینی من قلمی بسیار خوش فرمه، درست مثل اجداد نئاندرتالم، شوخی کردم بابا، معمولی

وضع راه رفتن:(راهنمایی:تند، کند، لُکه دویدن،راه رفتن به جلو به پشت کمر خمیده یا راست:)))

*** مثل تیمور لنگ، نه، راستش من تند راه می رم، کمرم هم نه عصا قورت دادم، نه گوژپشت، معمولی.

وضع نشستن:(چهار زانو،سه زانو،دو زانو،)

*** چهارزانو اغلب

وضع دوش گرفتن کیف:

*** کوله یه وری

طریقه غذا خوردن:(اینجوری یا اونجوری)

*** هیچ کدوم، ابتدا نصف سنگک را جدا کرده، 50 الی شصت درصد محتویات بشقاب (دیس) را داخل آن نهاده و سپس در یک یا حداکثر دو حرکت می بلعیم.خوب این شد سوال؟! من لقمه های متوسط با سرعت بالا می خورم، جویدن هم که قربونش برم، اصلا.

در آخر هم یه عکسی ازخودتون رو ضمیمه ی این پست کنید

*** خجالت می کشم خوب، سلط... نه بابا اون که عمرا گوش بده ... هانیه خانوم من اعتراض دارم.

جناب شاهین امید دارم تااز دست من دلخور نشوییییییییید...:))))))

*** نه بابا چه دلخوری ای، ایشالا تو صندلی داغتون تا قرون آخرشو پس می دم بهتون.

سلام

خواهش می کنم، وظیفمه، یعنی اگه جواب ندم سر و کارم با یه جوون خطرناک بابلی-تهرانیه 

سلطان جان، داداش، کجا در رفتی؟! هللای گرامی، چی شد پس؟!
سلطان دلم واست کبابه، رو صندلی دستام بسته اس، نمی تونم ضربۀ کاری بهت بزنم، ولی حداقل یه جوری می تونم حرصمو خالی کنم، اونم اینکه quote آخرشو حذف نمی کنم تا کمی کار ویرایشت سنگین تر شه، یوهاهاها، زود باش حذفشون کن حالا، یوهاهاها

سلام:)
اژدها وارد می شودD:
خیلی خیلی کار دارد،زود خارج می شود!

رها جون پس تو همچنان می خوای به شاهین پرستی ادامه بدی.....هااااان؟؟؟؟؟

به تحقیق من تو را در گمراهی آشکاری می بینم!!!!!!!!

دوستان جاتون خالی، اینجا تبریز یه برف سنگینی اومده که نگو، امشب سر شب ماشین گیرم نیومد، تاکسی تلفنی ها هم گفتن ماشینامون گیر کردن، کار نمی کنیم، خلاصه یه 20 دقیقه ای با سرعت پیاده روی کردم تا خونه، هرچی سوزونده بودینم فنا شد رفت.
راستی تو راه یه جمله شنیدم از اونا که آدمو می بره تو فکر، یه لبو فروش تو اون کولاک دست از کار نکشیده بود، دور گاریشو با لایلون!! (نایلون دیگه) محصور کرده بود، خودشو اون زیر تو گرما پناه داده بود، بعد یه پسر نوجوونی همین جوری که داشت با سرعت از کنارش رد می شد، بهش گفت :"تو این هوا لذت مال توئه ها" ، لبو فروش هم برگشت گفت :"خدا قسمت شما هم بکنه".
خلاصه آره دیگه.
من فردا صبح موعد یکی از امتحانای پایان ترممه، با اجازتون چون تا الان نخوندمش برم کمی تلاش کنم، می یام سوالااتتونو جواب می دم.با اجازه
یا علی