سلامی به گرمی دل های شما...

همونطور که میدونید طبق اراده شما مهمون این هفته ما هم مشخص شد و امروز ما در خدمت این دوست خوبمون هستیم

همون شاعر خوش ذوق که             پی افکند از نظم کاخی بلند ولی رسد صندلی داغ شود در یوغ و بند 

همون دوستمون که shahinf نوشته میشه و شهین یا شاهین خونده میشه:))

حالا میخواییم بیشتر باهاش آشنا بشیم

امیدواریم با حضورتون گرمای این صندلی و جمع دوستانه رو دو چندان کنید

امیدواریم یه روز شما مهمون صندلی داغ ما باشید :)) 

از همراهیتون بی نهایت ممنونیم 

سلام اقا ی جاده شما شدین هیزم بیار
یه رحمشم كنید بابا گناه داره خیلی صندلیش داغ شده ها

سلام خانم مطلبی

وای وای شما دارین افکار رو منحرف میکنید؟
شما ستون پنجمین؟ شایدم ششم و هفتم!!!
شما میخوای توطئه کنی؟وای وای!!!
دوستان عامل بعدی شناسایی شد....
(چه جوی دادم!!)

*** علیک سلام، خیلی خوش اومدین

میگم اقا شاهین یه شعر هم در وصف خودتون بگین

*** من بیچاره را در شعله کردند

عزیزانی که می گفتند یارند

کنون چون موسم صندل رسیده

چرا ما با من سرِ یاری ندارند

ز هم سبقت گرفتندی عزیزان

که بهر آتشم هیزم بیارند

یکی راعب، یکی مسئول شعله

یکی تضعیف گر، هریک به کارند

به شدت در صدد، عاصی، مصمم

نشد یک آن مرا راحت گذارند  

 یه سوال دیگه
شما خودتونو چطور ادمی شناختین؟

*** آدمی به شدت نامیزان، غیر استاندارد و آ نرمال.از خودم اصلا خوشم نمی یاد، همیشۀ خدا از خودم شاکی ام.

بهترین غذایی كه دوست دارین چیه؟

*** قورمه سبزی

و بد ترین غذایی كه دوست ندارین؟

*** نیست همچین غذایی، همه چی رو می بلعم.
سالی چند دست لباس میخرین؟

*** این نیست که مثلا یه بار برم یه دست کامل لباس بخرم، یه مدت بپوشم، هرچند وقت یه بار از چیزی که ببینم خوشم بیاد می خرم.حالا یه بار شلواره یه بار کفشه، یه بار پیرهنه ...

تنهایی رو بیشتر دوست دارین یا تو جمع بودن رو؟

*** تنهایی رو 

سلام جاده جان

منتظر هیزمای نابت هستم، تو دیگه صد در صد حامی منی، نه؟! 

 دوستان قبل از قلم به دست بگیرین تا شعله ای از شعر به آتشم بیفزایین، بیتی که من واستون گفتمو بخونین، خدا رو در نظر بگیرین، انصافو رعایت کنین و بعد شعر بگین.این روزا واسه همه مون هست، از الان به فکر روزای سختتون باشین.

سلام

معلوم نیست؟جاده طرف توئه دیگه...مشخصه :)) 

بله نظر شما رو هم شنیدیم شاهین عزیز ... خب به کارمون ادامه میدیم:)) 

سلام

خوش اومدین

والا یادم نمی یاد کدومش اول بوده

فک کنم دور و بر 11-12 سالگی یه شعر طنزی راجع به غذا نوشته بودم، کلی خونواده خندیدن سرش، حالا نمی دونم اولیش اون بود یا نه 

خیلی ممنون از این همه توجهتون، خوب چند تا ناسزا می گفتی به جاش، بِیتر نبود؟ سلطان چشماتو وا کن پسر، منم، رو صندلی من نشستم، چرا خون جلو دیدتو گرفته آخه؟! چرا در لفاف وظیفه فجیع ترین جنایات بشری رو تو این انجمن مرتکب می شی آخه؟!

(کافیه یکی دو نفر مثل کاوۀ آهنگر تو این جمع باشن و این دو خطو بخونن)