تبیان، دستیار زندگی

سلامی به گرمی دل های شما...

همونطور که میدونید طبق اراده شما مهمون این هفته ما هم مشخص شد و امروز ما در خدمت این دوست خوبمون هستیم

همون شاعر خوش ذوق که             پی افکند از نظم کاخی بلند ولی رسد صندلی داغ شود در یوغ و بند 

همون دوستمون که shahinf نوشته میشه و شهین یا شاهین خونده میشه:))

حالا میخواییم بیشتر باهاش آشنا بشیم

امیدواریم با حضورتون گرمای این صندلی و جمع دوستانه رو دو چندان کنید

امیدواریم یه روز شما مهمون صندلی داغ ما باشید :)) 

از همراهیتون بی نهایت ممنونیم 

جناب شاهین...
دارم برات بذار یه سوالای آبدار ازت بپرسم دیگه این چادر زدن از سرت بپره:))

باشه باشه، فقط هللای عزیز، به سوالا رحم کنین، سوار توپولفشون نکنین، گناه دارن طفلیا

نویسنده ها چه دستشون بازه؟ هر بهونه ای بخوان در قالب هنر در می یارن ولی نمی گن کم آوردیم. 

واقعا؟! خوب این که عالی شد، آقا من تست نمی دم، محرومم کنین زود 

فعلا برم سوال طرح کنم
باااااااااااااای:))

بله مشهوریم، ولی تا اردک شکم پرتونو نخوریم، از کوفته تبریزی خبری نیست 

خیلی سخت نیست، کافیه جوابای سلطانو نخونین، تنها منشا وسوسه همینه 

این تیتر مصداق بارز زینت دادن اعمال در نظر انسان توسط شیطانه، ثمره خانوم یه اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بگو، خلاص شو 

آی شاهین تو ای مرد قانون شکن

قلم درکش چو هستی در این انجمن 

گر بود همرهت باد و طوفان و کوه

چو باشم شود تافته جسمت ز روح 

نبینیم دگر گویی اندرز به وی(هللا)

چو بینیم شوی راهی ز تبریز سوی ری

خلاصه همه سخت گیریا واسه انجام وظیفست ...شرمندتم داداشی...من مسئولم دیگه... 

نشاندند ما را به ظلم و به زور

بر این صندلی، سفت و سرد و نمور

چنان آتشی اندر انداختند

که خواهم ز یزدان کنون خاک گور

ولی من نه آنم که کم آورم

کجا سر به زیر ستم آورم؟!

به جهد خود و لطف پروردگار

من این انجمن در عدم آوردم 

بابا این خودش این کاره هست...جات خالی همین امروز بعد از عمری اردک شکم پر خوردیم آخ چه حالی داد...

عه عه اهم اهم...ببخشید نزدیک بود فریب بخورم باهاش همنشین بشم...