محرم ماه حزن و اندوه و ماه مصیبت اباعبدالله الحسین(ع) می رسد و بار دیگر شیعیان مولا در اندوهی بزرگ قرار می گیرند.
انشالله معرفت درک این ماه را با عشق به امام حسین(ع) داشته باشیم و در زمره ی عزاداران واقعی قرار بگیریم.
کل آیتم ها 69
ما هم اگه خدا قبول کنه جزو اون آمار هستیم
[quote=shahinf;424382;396966]سلامخوشا به سعادت شما بزرگان، پس تو انجمن کم کربلایی نداریم.یا علی
به به، خوش به حال شما کربلایی ها، امیدورام هرچه زودتر این ضریح جدید رو تو کربلا لمس کنین.
ایشالا یه روز همگی، دسته جمعی کربلا
از حسین آمــــــــــــــوز این آزادگیاین ز خــــــــود بگذشتن و دلدادگیاینچنین یک دهـــــر را افسون شدنوز برای کــــــــــــردگار مجنون شدنکیست آنکه میدهـــــد دل را شفااز غــــم و از غصه و از هـــــــر جفاکیست آنکه شــــــافع روز جزاستپــــــــور حیدر یادگار مصطفی ستکیست آنکه میدهد خونش به دینتا شـــود سیراب دینش بیش از اینگــــــــر خلیل فرزند خود تا مـــــــرز قربانگاه برداین حسین شش ماهه را داخل به قربانگاه بردآن خلیل گشــــــــت و فقط در لفظ قربانی گرفتلیک خالق از حسین ، شش ماهه قربانی گرفتگـــر که عیسی میتوانست چند تن احیا کنداین حسین با کــــربلایش یک جهان احیا کندکشتی نوح بــــر اهل زمانش منجی استلیک مولا ،کشتی تو تا ابد یک منجی استمعجز موســــــی چه بود جز آن ید بیضایی اشدست شاه کربلا را خون اصغر میکند نورانی اشاین حسین کیست که عالم همه دیوانه اوبرتـــــــــــر از نوح، خلیل و پورعمرانست اواین حسین را عاقبت تفسیر باید، کردگارچون دگر مردی چنین ، دیگر نبیند روزگار -------------<><><><>------------شعر از جناب جاده دوستی-------------<><><><>------------
ان شاءالله اونایی که نرفتن برن و اونایی که رفتن دوباره برن...
انشااااااااااااااااااااااااااالله
دلش ز غصه چاکه از بی کسی هلاکهمی بوسه هی آیات قرآنی که روی خاکهیه قطره آب تو مشک این دریا نمونده یه جای سالم رو تن سقا نموندهپر شد تموم هیکلش از بوسه تیرجایی برای بوسه زهرا نموندهبارون خون از چشم ساقی می بارهدست نداره تیر از چشاش در بیارههمه می گن کار حسین تموم شدهدیگه خدا مثل ابوالفضل ندارهخدایا کار حسین کجا کشیدمی خونه با قلب از غم نا امیدبمیرم داداش چرا کوچیک شدینمونده چیزی از اون قد رشیدابالفضل آقا آقا آقا آقا ابالفضل
ملا محمد تقی ناهیدیاى که خم شد ز غمِ مرگِ برادر کمرت داغِ دامادِ رشیدت زده بر دل شررتکشته گشتند جوانان عزیزت به برت اى شهیدى که لبِ تشنه بریدند سرت لاله سان سوخت ز داغِ علی اکبر جگرتتا کشیدى ز غم و درد به سر ، ساغر را خوشدل از خویش نمودى به جهان داور راگو تو اى بادِ صبا ، آن شهِ بی یاور را تشنه لب هیچ مسلمان نکُشد کافر را تو چه کردى که لبِ تشنه بریدند سرت ؟در شبِ قتلِ تو هر کس که ز تو عهد گسیخت صرصرآسا ز برت جانب دوزخ بگریختخاکِ خذلان به سرِ خویش به زارى مى بیخت بر لبِ خشکِ تو آبی پسرِ سعد نریخت با وجودى که بود ساقیِ کوثر پدرتای به خورشیدِ رخت خلقِ جهان چون حربا وى گلِ باغِ نبى ، خامسِ بر آلِ عبامادرت فاطمه کو تا نگرد بر غربا ؟ خبرِ قتلِ حسین را ببر اى بادِ صبا به سرِ تربت زهرا ، اگر افتد گذرتعرضه کن: صرصرِ کین سوخت ز تو یک گلزار گشت در کرببلا نوگلِ گلزارِ تو خوارروزِ زینب بنگر ، گشته ز غم چون شبِ تار بگو اى بانویِ جنت ، سرى از غرفه بر آر غرقه در لجه یِ خون بین رخِ شمس و قمرتبه صفِ کرببلا کن نظر از رویِ صواب بر لبِ آب نگر تشنه ، همه پیر و شبابدلِ «ناهیدى» ازین غصه و غم گشته کباب بنمائى همه از چشمه یِ کوثر سیراب دخترانت همه بی معجر و بی سر پسرت
السلام علیک گفت اما در گلویش درود می لرزیدشاعرت خواست زائرت باشد وقت اذن ورود می لرزیددرپی خیمه تو گشت آن روز،خط به خط صفحه به صفحه مقتل راهر چه را می شنید می بارید هر چه را می سرود می لرزیدچند خط خواند و شب شبستان شد،نور پیچیده بود در خیمهتا ببینند صبح فردا را اشک ها در شهود می لرزیددر همین صفحه تا خود خورشید سطر ها از خدا لبالب بودشب نشان از قیام فردا داشت، شانه ها در سجود می لرزیدصبح تا عصر خواند،مردانی با خدا گفت و گو کردنددر کمان سیاه اندیشان تیرهای حسود می لزریدصفحه بعد تشنه تر میشد مردی از دوردست می آمدپاره ای از فرات را می برد مشک می مرد رود می لرزید خط بعدی به خاک می افتاد ناگهان بوی یاس می پیچیدبین آن چند خط ناخوانا، نه عمو نه! عمود می لرزیدواژه ای از همان نخستین سطر،گاه در بین جمله ها می گشتچشم شاعر به او که بر می خورد دست هایش چه زود می لرزیدعصر شد خون گرفت کاغذ را،ماجرا عاشقانه تر می شدتیغ می مرد دشنه می نالید نیزه می سوخت خود می لرزیدخط به خط عشق زخم بر می داشت دشت را بوی سیب می آکندخنجری سوی حنجری می رفتریالبا تمام وجود می لرزید آسمان سطری از زمین می شد،صفحه بعد آتشین می شدچند خط متن در به در می سوخت خیمه ها بین دود می لرزیدباز خون، باز خط ناخوانا باز آن واژه غبار آلود بود اما نبود اما بود آه! بود و نبود می لرزیدخواست شاعر که نقطه بگذارد فصل ها یک به یک ورق میخورد شعر گم کرد دست و پایش را قافیه مثل بید می لرزیدمجتبی احمدی
دخترم بر تو مگر غیر از خرابه جا نبود گوشه ویرانه جای بلبل زهرا نبودجان بابا خوب شد بر ما یتیمان سر زدی هیچکس در گوشه ویران به یاد ما نبوددخترم روزی که من در خیمه بوسیدم تو را ابر سیلی روی خورشید رخت پیدا نبودجان بابا، هر کجا نام تو را بردم به لب پاسخم جز کعب نی ،جز سیلی اعدا نبوددخترم وقتی که دشمن زد تو را زینب چه گفت عمه آیا در کنارت بود بابا ،یا نبودجان بابا، هم مرا ،هم عمه ام را میزدند ذرهای رحم و مروت در دل آنها نبوددخترم وقتی عدو میزد تو را برگو مگر حضرت سجاد زینالعابدین آنجا نبودجان بابا بود، اما دستهایش بسته بود کس به جز زنجیر خونین، یار آن مولا نبوددخترم آن شب که در صحرا فتادی از نفس مادرم زهرا (س) مگر با تو در آن صحرا نبودجان بابا من دویدم زجر هم میزد مرا آن ستمگر شرمش از پیغمبر و زهرا نبوددخترم من از فراز نی نگاهم با تو بود تو چرا چشمت به نوک نیزه اعدا نبودجان بابا ابر سیلی دیدهام را بسته بود ورنه از تو لحظهای غافل دلم بابا نبوددخترم شورها بر شعر ?میثم? دادهایم ورنه در آوای او فریاد عاشورا نبودجان بابا دست آن افتاده را خواهم گرفت ز آن که او جز ذاکر و مرثیه خوان ما نبود شاعر:حاج غلامرضا سازگار (میثم)