در ادامه می رسیم به حقوق رهبران
14- حق رهبر سیاسی .
فأما حق سائسک بالسلطان فأن تعلم أنک جعلت لــه فتنة و أنــه مبتلى فیک بـما جعله الله له علیک من السلطان و أن تخلص له فى النصیحة و أن لا تماحکه و قــد بسطت یده علیک فتکون سبب هلاک نفسک و هلاکــه ؛ و تذلل و تلطف لإعطائـه من الرضى ما یکفک عنــک و لا یضر بــدینک و تستعین علیه فى ذلک بـالله ولا تعازّه ولا تعانــده فانک ان فعلت ذلک عققته وعققت نفسک فعرضتها لمکروهه و عرضته للهلکة فیک و کنت خلیقا ان تکون معینا له على نفسک و شریکا له فیما أتى الیک و لا قوة الا بالله
اما حق کسیکه امور سیاسی ترا رهبری میکنـد؛ پس بدان که تو برای او فتنه و امتحان هستی و او به خاطر سلطهء که بر تو دارد به این امتحان مبتلی شده است . او را مخلصانه نصیحت کن و از در معارضه و مخالفت با او وارد مشو ؛ زیرا که اینکار تو سبب نابودی خودت و او خواهد شد ؛ بذل و بخشش اورا اگر قبـول آن ضرری بـه دینت وارد نمی کند بلکه میتوانی ازین بخشش استفاده برای امور دینیت نمائی ؛بدون تکبر و با جبین گشاده و تواضع بپزیر ؛ و با او در حکومتش معارضه و معانده نــکن زیرا نتیجهء دشمنی تو با او قطع رابطهء دوستی و ایجاد کینه و عداوت است ؛ وایـن تو هستی که با معارضه ات او را وادار نموده ای که به تو ضرر بزند و خودش را بـه هلاکت و نابودی دچار گرداند در حالیکه تو یاور و معین و شریک او حساب می شوی در آنچه که او نسبت به تو مرتکب شده است و قوتی نیست مگر به قوت خداوند .