با توجه به حجم بالای تاپیکهای گذشته و تقریبا بایگانی شده، فصل جدیدی از مشاعره را می گشائیم.
کل آیتم ها 2443
تنت به ناز طبیبان نیازمند مبادوجود نازکت آزرده گزند مباد
در این چمن چو درآید خزان به یغماییرهش به سرو سهی قامت بلند مباد
دلا تا كی در این زندان فریب این و آن بینییكی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی.
دوست آنست که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخورکلبۀ احزان شود روزی گلستان غم مخور
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاستکز بهر طمع بال و پر خویش بیاراست
تیر عاشق کش نداند بر دل حافظ که زدآن قدر داند که از شعر ترش خون می چکید:)
در این درگه که گه گه که کوه کوه که شود ناگهمشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه
هاتق آن روز به من مژده ی این دولت دادبه بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
اشتباه تایپی تونو اصلاح بفرمائید ثمر جانهاتف آن روز....دردیست غیر مردن کانرا دوا نباشدپس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن