شماره 2
خوب در ادامه ی گفته های گذشتمون که مقدماتیبودن یک سری چیزای دیگه رو هم دسته بندی کردم براتون بگم و اگرم چیزی رو بعدا یادمبیاد مثل اون راه فهمیدن دروغ گویی براتون جدا اضافه میکنم
ببینید در مورد برخورد خیلی حرف زدیم و در موردبعضی هاشونم که همه میدونن و آزموده اند(چی گفتم!!!)
خوب حالا بعد از برخورد رسید و قراره با اون طرف مقابل مذاکره کنید...در مورد درخواستتون به هیچ وجه تند تند حرف نزنید جلونرین...خیلیا هستن ازینکه شما توضیح اضافی میدی متنفرن و یجور اهانت به شعورشونمیدونن...پس حتما دقت کنید شخصی که دارین باهاش حرف میزنید چطوریه..اگر یکی مثلمنه تا صبح هم براش توضیح بدین حرفاتون واسش تازگی داره ولی یکی که زبل باشه نیازیبه توضیح بیشتر نیست مخصوصا که اگر طرف شمارو میشناسه یا محصولی رو که میخوایینارایه بدین قبلا خریده و از همه چی خبر داره دیگه نیازی نیست امتیازات رو براش بشمارین اینجا شما باید تکرار کنید...یعنی چی؟
ببینید بعد از اینکه توضیحات رو دادین بهترین راهواسه اینکه همچنان در موضع قدرت باشین حرف زدنتونه ولی توضیح اضافه هم دیدیم که دربعضی مواقع خوب نیست و بهترین کار تکرار نکات کلیدی حرفاتونه...فکر میکنم داتیوالترز بود یا یکی از همینا که در مورد سخنرانی گفته بود: آنچه میخواهید به آنهابگویید,به آنها بگویید و آنچه به آنها گفتید به آنهابگویید
نه این شوخی نیستا...اشتباه هم ننوشتم...خیلی جالب این قانون رو گفت...اصلا اینو بهتون بگم ریشه ی تبلیغات از همین حرفه...اینم که دیگه بهتر از من میدونید تبلیغات دراز مدت مثل یه آتیشیه که همه جا رو میگیره وشمارو معتبر و اول میکنه
ولی این رو هم به یاد داشته باشید اگر طرف حساب شما که دارین باهاش بحث میکنین یه آدم متخصص و تحصیل کرده باشه شما حتما حتما حتما باید اطلاعاتی دقیقتر و جزئی تر هم بهش بدین وگرنه تو بیان عقیده و نظرتون باختین چون اون آدم مغزش پر از قواعد هست و شما باید کار بیشتری صرف کنید و بهترین ابزارهم دونستن ریزترین نکات در مورد اون بحثیه که دارین میکنید...یعنی مسلح برین به نبرد ولی در مورد آدمای خیلی عادی اونا اطلاعات کلی میخوان و نیازی نیست توضیحات اضافی بدین ولی تجربه نشون داده تو برخورد با این آدما هم هر چند وقت یباراطلاعاتتون رو به رخ بکشین خیلی خوبه ولی نه هر روز و هر لحظه
نکته ی بعدی تو اینکه درخواستتون رو بگین یا محصولتون رو معرفی کنین یا کارتون رو یا هرچی اینه که یه چیزی که با رقیبای دیگه خیلی فرق داره رو به رخ بکشین...مثال خوب ما تو این زمینه تبلیغات محصولات مختلف هست...یک میگه با فلان کولر مصرفتون نصف میشه یه جا میگن عایق ایزوگام فلان سفیدرنگه...و ازین حرفا...خلاصه این تو ذهن طرف مقابلتون میمونه...نمیخوام بحث رو برایمعرفی کالا و محصولاتتون کنم ولی مثال زدن برای ارائه ی محصولات راحت تره وگرنه این کارگاه واسه تمام جنبه های زندگیمون موثره...حتی تو یه بحث ساده با یه دوست هم کاربرد داره
نکته ی بعدی ما هم خیلی خیلی مهمه که بعدا جلوترمیرسیم چرا مهمه...ببینید تو روند متقاعد کردن یه آدم حتی خودتون چه اتفاقی باید بیفته؟اول باید یه تصمیمی بگیرین و بعد باید رو تصمیمتون بایستید دیگه؟تو این کارگاه همقراره این دو مرحله رو یاد بگیریم(زیر این نکات خط بکشینا کنکوریه:)) )
حالا یکی از مواردی که میتونه تو تصمیم گیری شخصی تاثیر لحظه ای بزاره اینه که یهو شعفناک بشه(چی گفتم!!!) یعنی برانگیخته بشه...هیجان ...خوشحالی ...شوق ناگهانی و اینا...خودتونم میدونید و وقتی از بابا یا کسی چیزی میخوایین وقتی بهش میگین که حالش خوبه و کیفش کوکه...اینجا هم با دادن خبری خوش یا هر راه دیگه به طور لحظه ای میتونید تو فرد هیجان ایجاد کنید و خواستهی خودتون رو دنبال کنید که دیگه به مهارت های فردی خودتون برمیگرده..جلوتر کامل میگیم بعدش چیکار کنید
اجازه بدین یه نکته ی دیگه بگم و بریم سراغ موارد جالبناک:))
این هم همون اعتباره...ببینید در مورد اعتبارهرچی بگیم کم گفتیم و تنها چیزی که جدای حرفایی که بیرون میشنوید میشه گفت اینه کهاعتبار فقط و فقط بر مبنای لیاقت و شایستگی داده میشه...نه تبلیغات...نمیدونم میتونم با مثال برای کالاها بگم یا نه ولی اینقدر بگم فقط و فقط لیاقت وشایستگیه...مثلا شرکت اپل...انصافا رو دست نداره قیمتشم خیلی زیاده ولیمعتبره...فقط و فقط هم به خاطر اینه که بهترین کالاهای دنیا رو داره میده...اصلا سیاست کاریش همینه...چند روزپیش کتاب بیوگرافی زندگی استیو جابز رو دانلود کردم فعلا نسخه اینگلیسیش هست هنوزفارسیش نیومده ولی اینقدر بگم 60 درصد موفقیتاش به خاطر شایسته سالاریشبوده...دوتا کار رو انجام میداد که میشه در این مورد گفت یکی اینکه به محض اینکهیکی از کارمندانش کاهلی میکرد اخراجش میکرد به بدترین وجه و کار دیگش هم تو ارائه ی خدمات بهتر این بود که به محض اینکه یه محصولی تو بازار میومد به کل کارمنداش میگفت شرکت رو ببندید اصلا دیگه نمیخواد رو پروژه و محصول جدید کار کنید بیایین یه چیزی بسازیم که این محصولی که تو بازار هست رو نابود کنیم...و به شدت رو کیفیت ورقابت تاکید داشت و این شد که به خاطر لیاقت محصولاتش معتبر شد...البته کلی داستان داره که مرتبط نیست
چند راه افزایش اعتبار در شروع یه ارتباط :
•به تحصیلاتی که دارین و تجربه و کارتون تاکیدکنید:خلاصه بین شما و یه کسی که کلا مدرسه هم نرفته تو چشم مردم خیلی فرقه ولیدروغ نگین...اگر قرار بود دروغ گویی باشه که تو اول این کارگاه میزدیم دروغ بگوییدو والسلام
•به خوبی ارتباط برقرار کنید: تو حرف زدن باآدمای جدید اصلا کلمات رو نصفه نیمه نگین یا مثلا اوهوم و ااااا و اووووووووم واینارو نگین...کاملا واضح و روشن حرف بزنید...
•همیشه سعی کنید منابع حرفتون رو بگین: اصلابدون نقل قول حرفی نزنید.اگر از کسی چیزی شنیدین اصلا بدون نقل قول نگین مگه اینکهیادتون رفته باشه یا چیز پیش پا افتاده یا طنزی باشه.مثلا بین این دو رو ببینید.در مورد اول من میگم "بوعلی سینا گفت :...." و در مورد دیگه اینکه میگم "تحقیقاتمیگه....." در مورد اول مشخصه من یه کتاب خوندم و حرف منم معتبره ولی در مورددومی انگار از مجله ای تلویزیونی دوستی کسی حرفی رو شنیدم دارم میگم...
•همیشه به آرامی با نظرات مخالفانتون بحث کنید:این اتفاق تو سخنرانیا زیاد می افته وقتی دارین سخنرانی میکنید یکی به دلایل زیادکه اکثرا الکی گیر دادنه انتقاد میکنه و نظر همه رو به خودش جلب میکنه و تو دیدهمه حضار شما میرین تو جبهه ی مقابل تا حدی و با یه جواب خوب و تخصصی و درست اونشخص رو به کل تا آخر اون جلسه حذف میکنید و سایر حضار هم نظرشون دوباره به شما جلبمیشه یعنی هیچ وقت تو مباحث تند روی نکنید...جوابایی بدین که حاضرین رو به حیرتبیاره اینطوری تا آخر بیمه میشین
•شوخی بکنید ولی با احتیاط: اگر در حد اعتدالشوخی کنید قابل اعتماد میشین ولی اگر زیاده روی کنید خرابکاری میشه
نکته ی آخر هم همونیه که اول گفتم...لیاقتشو کسبکنید.مهارتتون رو ارتقاء بدین
خلاصه کلام اینکه اعتبار و محبوبیت خودش 50 درصدراه رو براتون میره...وگرنه هیچ وقت بازیکنای معروف برای یه عکسشون با یه شامپو4میلیون دلار یا همون 4 میلیارد تومن نمیگرفتن
خوب داریم میرسیم به مباحث جالبناک
کاش میشد این امتحان رو جدا جدا بگیرم ولی نمیشه.به هر حال سوالای زیر رو بخونید و جواب بدین
فرض کنید تو یه شهری یه بیماری خیلی خطرناک درخال گسترشه و پیش بینی میشه 600 نفر رو نابود میکنه و مسئولین هم دوتا طرح آمادهکردن که مقابله کنن با این بیماری و نتایج اونا به شکل زیره:
♦اگر طرح اول انجام بشه 200 نفر بی شک نجات پیدامیکنند و سلامت میمونن
♦اگر طرح دوم انجام بشه به احتمال یک سوم همه ی600 زنده میمونن و به احتمال دو سوم هیچ انسانی زنده نمیمونه و همه 600 نفر از بینمیرن
تو بین این دو طرح بالا کدوم رو انتخاب میکنید؟
حالا دو طرح دیگه هم اضافه میکنیم حق انتخابتون بیشتر بشه .بین این دو طرح زیر کدوم رو انتخاب میکنید؟:
♦در طرح سوم اگر انجام بشه 400 نفر بلافاصلهمیمیرن و شانس زنده موندنا کمتره
♦در طرح چهارم به احتمال یک سوم کسی جان خودشواز دست نمیده و سلامته کامل دارن و به احتمال دو سوم همشون میمیرن
خوب انتخابتون بین دو طرح سوم و چهارم چی بود؟
اینجاست که شگفت زده میشین...در دو طرح اول ودوم اکثرا برنامه اول رو انتخاب کردن و ریسک احتمال رو قبول نکردن و در بین طرح سوم و چهارم اکثرا طرح چهارم رو انتخاب کردن.تحقیق کانمن و تورسکی بود
نکته ی قابل توجه اینه که طرح اول و سوم یکی هستن و طرح دوم و چهارم هم یکی هستن ولی تو طرز بیان های متفاوت نتایج کاملا ضد و نقیضی داشت
اینکه میگم اکثرا یعنی حدودا 80 درصد ولی میگمباید جدا جدا میدادم بهتون یه سری طرح اول و دوم و یه سری سوم و چهارم رو که نشددیگه مهم نتیجش بود...
حالا میخواییم یاد بگیریم چطور طرز بیانی داشته باشیم که اون چیزی که ما میخواییم بشه و دیگر هیچچچچچچچچچچچچچچ
ادامه دارد.............
امری نظری حرفی یا اطلاعاتی در این زمینه ها دارین بگین مشتاق شنیدنیم