تبیان، دستیار زندگی

سلام

چه قدر دلم واسه همتون تنگ شده

این تاپیک رو می ذارم هروقت خواستی درد و دل کنی یه کلیک روش بکن...

دلنوشته هات  و غمهات رو بنویس.....

حال من بد نیست غم کم می خورم
کم که نه، غم کم کم می خورم

اتفاقا حال و روزم دیدنی ست
حال من این روزها پرسیدنی ست

آب می خواهم سرابم می دهند
عشق می ورزم عذابم می دهند

گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفأل می زنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت
فالی آمد، فال، حالم را گرفت

ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

اما...

**

دلم را سپردم به بنگاه دنیا

و هی آگهی دادم اینجا و آنجا

هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت

و هی این و آن

سرسری آمد و رفت

ولی هیچکس واقعاً

اتاق دلم را تماشا نکرد

دلم قفل بود

کسی قفل قلب مرا وا نکرد.

یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است

یکی گفت چه دیوارهایش سیاه است

یکی گفت چرا نور اینجا کم است

و آن دیگری گفت : و انگار هر آجرش

فقط از غم و غصه و ماتم است !

و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری

و من تازه آن وقت گفتم :

خدایا، تو قلب مرا می خری ؟

و فردای آن روز

او آمد و توی قلبم نشست

و در را به روی همه

پشت خود بست

و من روی آن در نوشتم

ببخشید، دیگر

"برای شما جا نداریم

از این پس به جز او کسی را نداریم"

با نام خدا و سلام
ممنون دهکده گرامی. مطلبتون زیبا بود

بال پرواز ندارم كه بگشایم
دل عاشق ندارم كه بسرایم
بال پروازم چه شد، هان قدسیان؟
دل عاشقم چه شد، هان افلاكیان؟

دهکده واقعا مشخصه حال و هواش طور دیگه ایه...

سلام
خیلی واسم جالب بود
هرکسی که اومده تا الن یا یه جمله ادبی گفته یا یک بیت شعر
چیزی که من هیچی ازش سر در نمیارم
تو دل من که کلی حرفه
اما اگه بخوام بگم ...
نمیشه ...
اگه یه جایی احساس کردین حرفتون پیش خدا خیلی برو داره از دعا واسه ما هم فراموش نکنین لطفا...
همین

با نام خدا و سلام
بابا شما که یه امضا داری توپ توپ
هر جا رسیدی فقط بگو السلام علیک یا ساقی عطاشی کربلا
من یکی که با دیدن این جمله میرم دم در حرم آقا ابالفضل (ع)
همین الانم دلم اونجاست ولی خودم اینجا
خودم اینجا دلم در پیش دلبر ........ خدایا این سفر کی میرسد کی می رسد کی می رسد سر

سما جان سلام
چندوقت نبودی دلم خیلی برات تنگ شده بود...

گفتم به دل سلامی از جان به دوست دادن

گفتا خوشـــــا جوابی از لعل او شـــــنیدن

گفتم گذر زكویش ما را ســـــــعادت آرد

گفتا كرم زایــــشان خواهد به ما رســـــیدن

گفتم ستم فراوان از هر طرف بیــــــامد

گفتا كه درد وغمها بایـد بـــسی كشــــــیدن

گفتم زهجرجانان از درد وغــم خمیدم

گفتا عجب صــــــفایی باید كه آرمـــــیدن

گفتم شود زمانی چشمم كنم ســــرایش

گفتا نما دعـــــایی خواهد به او رســــیدن

گفتم كه عـــشق یارم لبریز كرده جــانم

گفتا زنور ایشـــــــان ما را چو آفریـــــدن

گفتم فــــدای نازت نازم به تو عـــزیزم

گفتا برتر زجــــانست نازی زاو خـــــریدن

گفتم به انتظارم من جــان نثــــار یارم

گفتازاو اشـــــــارت ازما به سردویــــــدن

گفتم كه در نهایت شاید كند نگاهـــــی

گفتا خوشست آن دم از این قفس پریــــدن

گفتم كه روی ماهش یك لحظه گرببینم

گفتا چوخوشگوارست آن لحظه پركــشیدن

گفتم قـــسم به مولا از درگهــــش مرانم

گفتا نشین به راهش رخســار او بدیـــــدن

سلام

خوییییییییییییییییییییییییییی؟

منم دلم واست تنگ شده جیگر....