سلام
روزی بود روزگاری بود.در مملکت تبیانی انجمنی بود که در آن مدیری به تنهایی جمعی از طنازان را اداره نمودندی.به ناگهان بزرگان مملکت تبیانی تصمیم گرفتندی به بهانه عون وکمک به مدیر با غور وبررسی درسوابق اهالی انجمن طنز، شخصی برگزیده وتاج جانشینی را بر سر ایشان بنهادندی.
قرعه به نام شخصی سعید از اهای سخا افتاد که کاشانه اش در جاده دوستی بودی.
از زمانی که جانشین بر اریکه قدرت قرار گرفتندی ،مدیر مورد تفقد قرار گرفته وبکلی مفقود گردیدی.
روزها بهمین منوال گذشتی وخبری از مدیر بدست نیامدی وبدین خاطر معاون دو شغله گشتی ومدیریت وجانشینی را همزمان انجام بدادی واز امکانات هر دو شغل استفاده بکردندی..
کم کم بزرگان مملکت در این موضوع به اتفاق رسیدندی که این چه معناست ما به یک نفر دو حقوق بدادندی...پس حال که از مدیر خبری نبودی وجانشین هم به مدیریت اشراف یافتندی اصلح است که جانشین به سمت مدیریت ارتقا یافته واز اسراف بیت المال جلو گیری به عمل بیامدی...بنا بر این اینگونه بود که :
((( جانشین مدیر شد)))