سلام
آره چرا یادم نیست
من سال 1365 رفتم مدرسه ،
دبستان بهار آزادی محلۀ تربیت تبریز
از کودکستان کلاً کلانتر مدرسه بودم ، معلم اول دبستان من خانم زرین فرشچی که ایشالله هر جا باشه سلامت باشه معلم چهارم دبستان مادرم بود تو یه محلۀ دیگه و یه مدرسۀ دیگه تو سال 1345 . روز اول از این که مادرم با من اومده بود مدرسه ناراحت بودم چون همیشه تو تلوزیون نشون می دادند که مادر بچه های بی ادب رو می خوان دفتر و من چون اساساً شیطون بودم فکر می کردم مادرم که اومد مدرسه همه می فهمند که از همون اول اومده بره دفتر بگه که من شیطونم ، خدا رو شکر تو دورۀ دبستان به جز یکی دو مورد کلاً مادرم رو به خاطر شیطنتم نخواستند ، چون ایشون هر روز من رو می رسوندن مدرسه و نیازی نبود کسی امه براشون بنویسه
اون موقع ها که شما ها یادتون نمی آد نفت رو با پیت می خریدیم و گازکشی اصلاً حرفش هم نبود تو تبریز ، یه دختری نشست کنار دستم یه قمقمه داشت پر از یک مایع سیاه که من تا آخر زنگ فکر می کردم داره نفت می خوره ، اون موقع نوشابه اینقدر معمول نبود خوردنش بخصوص برای بچه ها ، تا یادم می آد همیشه می گفتن ضرر داره الان بچه ها تا دو تا نوشابه نمی خورن شب نمی رن تو رختخوابشون ، نمی دونم شایدم برای من ضرر داشت