تبیان، دستیار زندگی

سلام

فكر می كنید ته این غار چه خبره

یه آدم با دل وجرات پیدا بشه بره برا ما خبر بیاره...تر جیحا جاده بره بد نیست...شاید خبری هم از مدیر مفقود الاثر برا ما بیاره...یالا ببینم ..این گوی واین میدون......

نه برزخ جان نگران نباش وقتی می خوام برم از همین اولش دارم علامت میزارم که راه رو گم نکنم.

وای بیایین برین تو ببینین چه خبره...خیلی باحاله به سیاهی و ترسناک بودن اولش نگاه نکنین..توش خیلی قشنگه باغ و گل و بلبل سبزه همه چی خیلی زیباست.من از جلو در ورودیش تماشا کردم،فوق العاده بود. ولی با توجه به حرف جناب برزخ ترسیدم جلوتر برم،آخه گفتم شاید اونجا دوزخ باشه که رفته رو اسکرین سیور.لطفا یه جان فدا پیدا بشه و بره ببینه دیگه چه خبره.اصلا برزخ خان شما خودتون از جلو برید من و برقیه ی بچه ها از عقب میاییم هواتو داریم.چطوره؟

بنام خدا
سلام
جناب برزخ گرامی اگه همه اعلام آمادگی کنند اصلا آب تو دل جاده تکان نمی خوره ....اینقدر اصرار نکن حتما می ترسه ....خودم دوست دارم......
چون یه تجربه رفتن به غار دارم میگما ...اگر آبی باشه اول باید سوار قایق بشیم...داخلش یه کمی سردهو تاریکه مثل اینکه شب اول قبره مثل برزخ میمونه... نترسید تو غارهم از این پرژاکتور های رنگی هست که داخلشو خیلی زیبا می کنه.... البته داخلش کافی شاب هم داره.... داخل صخره های بسیار زیبایی داره .....قندلها ی یخی از سقف آویزنه فقط هواستون باشه قندیلهارو نکنید ......یه سکوی مناسب عکس گرفتنهم داره......مواظب باشید تو میسرسر تون به صخره ها نخوره وهم چنین قایق برنگرده چون احتمال غرق شدنش هست ... خوب بعد یه میسر طولانی رسیدیم به ته غار بزرگ پیاده می شدیم ..یه صدایی های میاد ..کمک ...کمک..کمک .... یکی اون چراغ قوه بده اینگار یکی کسی اینجا هست .. بزار ببینم بله جناب مدیر ه دستشوچرا بستن ...سلام جناب مدیر چی شده ؟؟؟؟..کی دستونو بسته؟؟ ؟؟؟؟؟
جنا ب مدیر:جانشین... چی جانشین....برای چی؟؟؟ براینکه خودش مدیر بشه خودش تو دل بچه ها جا کنه .....جناب مدیرحالا فهمیدیم چرا حاضر نشد بیاد تو غار.....
جناب مدیر تصمیمتون چیه ؟؟؟ جناب مدیر:بذار بیام انجمن حکم اخراج واعدامش با هم دستش............جناب مدیر:کی آدرس این غار داده ؟؟؟؟؟؟ جنا ب برزخ ..
پس که اینطور یادم باشه امدوم انجمن حکم ترفیع جناب برزخ روبهش بدم....
السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین (ع)

من که خودم به تنهایی رفتم ته غار. یه مژده به اقای جاده که اونجا یه نونوایی بود نونشونم تو روغن فقط یه شاتر کم داشتن من تو رو پیشنهاد کردم اونجا دیگه اگرم دختر نجیبی پیدا نکردی بهت گیر نمیدن.