• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعلیم و تربیت (بازدید: 5858)
شنبه 12/6/1390 - 22:57 -0 تشکر 362317
حکایات و برداشتها

با نام خدا و سلام

در این قسمت می خواهم داستانهای کوتاهی را بذارم و از شما دوستان میخوام

ضمن مطالعه ؛برداشت ذهنی تون را بذارین

«اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم» 

رواق منظر چشم من آشیانه توست         کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

انجمن تعلیم و تربیتیها 

دوشنبه 22/3/1391 - 21:33 - 0 تشکر 460967

بانام خدا و سلام


داستان راهب و شاگردش


روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که بهش  یه درس به یاد موندنی بده راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه.شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره، اونم بزحمت.


استاد پرسید: مزه اش چطور بود؟


شاگرد پاسخ داد: بد جوری شور و تنده، اصلا نمیشه خوردش.


پیر هندو از شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه. رفتند تا رسیدن کنار دریاچه.


استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه بریزه، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه. شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید.


استاد این بار هم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد: کاملا معمولی بود.


پیر هندو گفت: رنجها و سختی هائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیع تر بشه، میتونه بار اون همه رنج و اندوه رو براحتی تحمل کنه، بنابراین سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب.

«اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم» 

رواق منظر چشم من آشیانه توست         کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

انجمن تعلیم و تربیتیها 

سه شنبه 23/3/1391 - 2:42 - 0 تشکر 461038

سلام

حکایت زیبایی بود

گاهی به ذهن میرسه خود مشکلات نشونه های بزرگی ان، حکمت خدا ایجاب میکنه مشکلات رو سایز انسان قرار بده، نه بزرگتر از سایزش، پس اگه حس می کنیم مشکلات واسمون بزرگن، به حکمت و انصاف خدا شک نکنیم، شاید ما کمی تا انسان شدن فاصله داریم.

یا علی

سه شنبه 23/3/1391 - 10:51 - 0 تشکر 461093

با نام خدا و سلام
تشکر و خوش امد به جناب شاهین

پیرمردی مشکل شنوایی داشته و هیچ صدایی رو نمی تونسته بشنوه.

بعد از چند سال بالاخره با یک دارویی خوب می شه.
دو سه هفته می گذره و می ره پیش دکترش که بگه گوشش حالا می شنوه.
دکتر خیلی خوشحال می شه و می گه: خانواده شما هم باید ظاهرا خیلی خوشحال باشن که شنوایی تون رو بدست آوردید.
پیرمرد می گه: نه، من هنوز بهشون چیزی نگفته ام! هر شب می شینم و به حرف هاشون گوش می کنم… فقط تنها اتفاقی که افتاده اینه که توی این مدت تا حالا چند بار وصیت نامه ام رو عوض کرده ام!

«اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم» 

رواق منظر چشم من آشیانه توست         کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

انجمن تعلیم و تربیتیها 

چهارشنبه 24/3/1391 - 9:56 - 0 تشکر 461469

با نام خدا و سلام

داستان پدر و پسر


پسر بچه‌ای بود كه اخلاق خوبی نداشت. پدرش جعبه‌ای میخ به او داد و گفت:


هربار كه عصبانی می‌شوی باید یك میخ به دیوار بكوبی.


روز اول، پسر بچه 37 میخ به دیوار كوبید.


طی چند هفته بعد، همان طور كه یاد می‌گرفت چگونه عصبانیتش را كنترل كند، تعداد میخ های كوبیده شده به دیوار كمتر می‌شد. او فهمید كه كنترل عصبانیتش آسان‌تر از كوبیدن میخ ها بر دیوار است.


بالاخره روزی رسید كه پسر بچه دیگر عصبانی نمی‌شد. او این مسئله را به پدرش گفت و پدر نیز پیشنهاد داد: هر بار كه می تواند عصبانیتش را كنترل كند، یكی از میخ ها را از دیوار در آورد.


روزها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگوید كه تمام میخ ها را از دیوار بیرون آورده است. پدر دست پسر بچه را گرفت و به كنار دیوار برد و گفت:


پسرم! تو كار خوبی انجام دادی و توانستی بر خشم پیروز شوی. اما به سوراخ های دیوار نگاه كن. دیوار دیگر مثل گذشته‌اش نمی‌شود.


وقتی تو در هنگام عصبانیت حرف هایی می‌زنی، آن حرف ها هم چنین آثاری به جای می‌گذارند. تو می‌توانی چاقویی در دل انسانی فرو كنی و آن را بیرون آوری. اما هزاران بار عذر خواهی هم فایده ندارد؛ آن زخم سر جایش است. زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناك است.

«اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم» 

رواق منظر چشم من آشیانه توست         کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

انجمن تعلیم و تربیتیها 

پنج شنبه 25/3/1391 - 16:13 - 0 تشکر 461862

با نام خداو سلام


داستان بوی نفرت


معلم یک مدرسه به بچه های کلاس گفت که می خواهد با آنها بازی کند؛ او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان می‏آید، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند.


فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به مدرسه آمدند. در کیسه‌ی بعضی ها ۲، بعضی ها ۳  و بعضی ها ۵ سیب زمینی بود.


معلم به بچه ها گفت: تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند.


روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده. به علاوه، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند.


پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند.


معلم از بچه ها پرسید: از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید؟


بچه ها از اینکه مجبور بودند، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.


آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی، این چنین توضیح داد: این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید. بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می‌کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می‌کنید. حالا که شما بوی بد سیب زمینی‌ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟



«اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم» 

رواق منظر چشم من آشیانه توست         کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

انجمن تعلیم و تربیتیها 

جمعه 26/3/1391 - 14:0 - 0 تشکر 461995

teachman گفته است :
[quote=teachman;521731;461469]با نام خدا و سلام

داستان پدر و پسر


پسر بچه‌ای بود كه اخلاق خوبی نداشت. پدرش جعبه‌ای میخ به او داد و گفت:


هربار كه عصبانی می‌شوی باید یك میخ به دیوار بكوبی.


روز اول، پسر بچه 37 میخ به دیوار كوبید.


طی چند هفته بعد، همان طور كه یاد می‌گرفت چگونه عصبانیتش را كنترل كند، تعداد میخ های كوبیده شده به دیوار كمتر می‌شد. او فهمید كه كنترل عصبانیتش آسان‌تر از كوبیدن میخ ها بر دیوار است.


بالاخره روزی رسید كه پسر بچه دیگر عصبانی نمی‌شد. او این مسئله را به پدرش گفت و پدر نیز پیشنهاد داد: هر بار كه می تواند عصبانیتش را كنترل كند، یكی از میخ ها را از دیوار در آورد.


روزها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگوید كه تمام میخ ها را از دیوار بیرون آورده است. پدر دست پسر بچه را گرفت و به كنار دیوار برد و گفت:


پسرم! تو كار خوبی انجام دادی و توانستی بر خشم پیروز شوی. اما به سوراخ های دیوار نگاه كن. دیوار دیگر مثل گذشته‌اش نمی‌شود.


وقتی تو در هنگام عصبانیت حرف هایی می‌زنی، آن حرف ها هم چنین آثاری به جای می‌گذارند. تو می‌توانی چاقویی در دل انسانی فرو كنی و آن را بیرون آوری. اما هزاران بار عذر خواهی هم فایده ندارد؛ آن زخم سر جایش است. زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناك است.


السلام علیک یا موسی بن جعفر الکاظم
تا در مورد فروخوردن خشم و عصبانیت چیزی میخونم یا امام هفتم می افتم.
ممنون اخوی
یه تنه خوب پیش میری ماشالا

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

it is god who cures 

مدير انجمن بهداشت و سلامت

جمعه 26/3/1391 - 15:59 - 0 تشکر 462026

با نام خدا و سلام
 ممنون از حضور و همراهیتون

داستان نتیجه نیكی


پسرك فقیری برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دست فروشی می كرد. از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد كه تنها یك سكه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود كه شدیداً احساس گرسنگی می كرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا كند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبائی در را باز كرد. پسرك با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و به جای غذا، فقط یك لیوان آب درخواست كرد.


دختر كه متوجه گرسنگی شدید پسرك شده بود، بجای آب برایش یك لیوان بزرگ شیر آورد.


پسر با طمانینه و آهستگی شیر را سر كشید و گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟


دختر پاسخ داد: چیزی نباید بپردازی. مادرم به من آموخته كه همیشه به دیگران نیكی كنم.


سالها بعد دخترجوان به شدت بیمار شد. پزشكان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام كنند.


دكتر هوارد كلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد.


هنگامی كه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حركت كرد. لباس پزشكی اش را بر تن كرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت.


سپس به اطاق مشاوره بازگشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام كند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یك تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی ازآن دكتر كلی گردید.


آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دكتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آن را درون پاكتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.


زن از باز كردن پاكت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود كه باید تمام عمر را بدهكار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاكت را باز كرد. چیزی توجه اش را جلب كرد. چند كلمه ای روی قبض نوشته شده بود. آهسته آن را خواند:


بهای این صورتحساب قبلاً با یك لیوان شیر پرداخت شده است.



«اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم» 

رواق منظر چشم من آشیانه توست         کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

انجمن تعلیم و تربیتیها 

جمعه 26/3/1391 - 16:6 - 0 تشکر 462028

با نام خدا و سلام

پدری دست بر شانه پسرش گذاشت و از او پرسید: فکر می کنی، تو می توانی مرا بزنی یا من تو را؟ پسر جواب داد: من می زنم ! پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد، ولی باز همان جواب را شنید ! پدر با ناراحتی از کنار پسر رد شد، بعد از چند قدم دوبار ه سوال را تکرار کرد تا شاید جوابی بهتر بشنود ! پسرم، من می زنم یا تو؟ این بار پسر جواب داد، شما میزنی ! پدر گفت: چرا دو بار اول این را نگفتی؟ پسر جواب داد: تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالمی را حریف بودم، ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی توانم را با خود بردی . .

«اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم» 

رواق منظر چشم من آشیانه توست         کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

انجمن تعلیم و تربیتیها 

يکشنبه 28/3/1391 - 10:36 - 0 تشکر 462531

با نام خدا و سلام


داستان بدگویان


یكی از علما را پرسیدند كه یكی با ماه رویی است در خلوت نشسته و درها بسته و رقیبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب. هیچ باشد كه به قوت پرهیزگاری، او به سلامت بماند؟


گفت: اگر از مه رویان به سلامت بماند، از بدگویان نماند.

«اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم» 

رواق منظر چشم من آشیانه توست         کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

انجمن تعلیم و تربیتیها 

سه شنبه 30/3/1391 - 15:26 - 0 تشکر 463369

با نام خدا و سلام

با توجه به پاسخهای زیاد این تاپیک، ادامه داستان ها را در تاپیک حکایات خواندنی ببینید.

«اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم» 

رواق منظر چشم من آشیانه توست         کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

انجمن تعلیم و تربیتیها 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.