*** این تلفن یک آنتن بلند آلومینیومی داشت دقیقاً فتوکپی
همان بود ولی پشت آن راحت می توانستم صحبت کنم و جزئیات را بگویم آنجا بود
که آن تلفن sayf خراب شد یعنی آنتن داشت ولی ارتباط برقرار نمی شد چون طرز
کار آن را گفته بودند که دکمه سبز را 3 ثانیه نگه می د اشتم و رها می کردم
کال این می آمد تمام این مراحل را می رفت بوق می خورد ولی وصل نمی شد از آن
لحظه به بعد ارتباط ما با تلفن ماهواره ای شد و با کد و راحت نمی توانستیم
صحبت کنیم به نقطه قهوه خانه رسیدم.
*** طبق برنامه موتور را روشن کردم و رفتم خیابان مهر 3 از
آنجا رفتم بالا موتور رو کنار درخت پارک کردم ، تراکت ها را درآوردم ،
تراکت ها را پخش کردم و رفتم به سمت بالای خیابان مهر 3 ، به سمت چپ رفتم
به جایی که کد آن کتابخانه بود ، یعنی جایی که باید اطلاع می دادم که موتور
را گذاشتم اطلاع دادم و گفتم و به سمت محلی که کد آن امام زاده بود یعنی
نقطه انتظار رفتم ، از لحظه ای که آنجا رسیدم تا حدود 3 بعدازظهر طول کشید
تا آنها با من تماس بگیرند و من منتظر ماندم و حدود ساعت 3 تماس گرفتند و
گفتند طبق برنامه 2 باید پیش بری و برنامه عوض شده و باید برگردی و کد آن
داروها بود یعنی باید می رفتم داروها رو برمی داشتم و داروها را به
داروخانه می بردم من هم طبق برنامه موتور را برداشتم و به سمت انبار رفتم و
موتور را به انبار برگرداندم و به من گفته بودند وقتی رسیدی انبار باید 2
خشاب رو به محل قبلی برگردانی و سوزن ها را که دور انداخته بودم. به خانه
رفتم و ا طلاع دادم که موتور درانبار است و خشاب ها هم سرجایش است و فردای
آن روز اعلام کردند دوباره باید برنامه را تکرار کنی ، 4 صبح بیدار شدم
تماس گرفتم برنامه تغییر نکرده بود طبق قرار به نقطه انتظار که همان میدان
تجریش بود رفتم مثل روز قبل ، حدود 3 الی 4 ساعت بعد پیش رفتم و طبق برنامه
یک عمل باید می کردم چون گفتند همه چیز خوب پیش رفته و باید طبق برنامه یک
عمل می کردم و یک سری وسایل را از بین می بردم طبق برنامه پیش رفتم با
کلاه کاسکت و دستکش ، کلید ها و تلفن دیجیتال و خشاب ها را باید از بین می
بردم و در فواصل مختلف آنها را از بین بردم به رودخانه و سلطل آشغال
انداختم تلفن ماهواره ای و مدارک را گفته بودند از بین نبرم این کارها را
انجام دادم و به منزل رفتم وقتی همان روز رفتم خانه پدرخانمم از تلویزیون
تازه متوجه شدم که اصلاً جریان چه چیزی بوده و چه کسی بوده و آنجا تازه
فهمیدم چون اخبار 24 ساعت داشت درباره آن صحبت می کرد و آنجا تازه فهمیدم
که آن شخص مورد نظر چه کسی بوده .
*** به من پیام دادند صحبت نکن اگر اخبار می بینی واکنش و عکس
العمل نشان نده عادی باش رابطه ما طولانی می شود هفته یا دو هفته ای یکبار
با تو تماس می گیریم به زندگی عادی ات ادامه بده تا به تو بگوئیم که قرار
بود حدود یک ماه بعد برنامه ریزی ملاقات را کردند در تعطیلات عید بود که
کنسل شد و افتاد به یک ماه بعد که قرار بود این ملاقات را در(کشور همسایه)
باشد طبق همان شرایط به صورت زمینی رفتم ارمنستان در این سفر یک تفاوت داشت
تا که من را دید بهرام 2 تا نکته را خیلی تاکید کرد گفت ما در این سفر با
تو کاری نداریم و تنها آمده ای اینجا که ما با تو صحبت کنیم. خیلی زود باید
برگردی و در این سفر فقط جونی و بهرام آمده بودن و 2 روز ملاقات بود روز
اول جونی یک مکانی شبیه آمفی تئاتر بود در یک هتل آنجا جزئیات تمام کار را
شفاهی از من پرسیدند و تایپ کرد.
*** ما به تو خبر می دهیم یک شغل برای خودت در نظر بگیر و
مشغول به کار شو در حدود 35هزار دلار که در 2 تا کیف بود به من داد و گفت
50هزار دلار بابت این عملیات در نظر گرفتیم. گفتند که یک 50 هزار دلار بابت
عملیات به تو می دهیم و از آن 35 هزار دلار گفتند که 20 هزار دلار بخشی از
آن 50 هزار دلار است و ما نمی توانیم همه اش را به تو یکجا بدهیم و خرد
خرد به تو می دهیم.
پاداشی که 50 هزار دلار برای من در نظر گرفته بودند نصف آن را
به من ندادند اصلاً نمی دانم چه شد خودشان برداشتند برای خودشان بهرام برد
، جونی برد نمی دانم.