• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 8229)
جمعه 28/5/1390 - 18:23 -0 تشکر 355558
چهل آیه و چهل حدیث

 

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿۱﴾ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿۲﴾ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿۳﴾ تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ ﴿۴﴾ سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿۵﴾  

 

به نام خداوند رحمتگر مهربان

ما[قرآن را] در شب قدر نازل كردیم (۱)و از شب قدر چه آگاهت كرد (2)شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است(3)در آن[شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر كارى [كه مقرر شده است] فرود آیند (4) [آن شب] تا دم صبح صلح و سلام است (5)

سوره مباركه قدر

 

 

این چهلمین بحثم است كه در انجمن ها ایجاد می كنم.خدا كند آنچه تا به حال نوشتم و گفتم و خواندم و شنیدم مورد قبول خداوند قرار گرفته باشد و امام زمان از آن راضی باشد و مفید و قابل استفاده برای خودم و شما كاربران محترم باشد.
در این مبحث به یاری خدا می خواهم چهل آیه و چهل حدیث از احادیث قدسی و سخنان گهر بار چهارده معصوم علیهم السلام را بیاورم.انشاءالله با فرا گیری آنها و بكار بستن آن درهای سعادت دنیا و آخرت بر روی ما گشاده شود.
امشب شب نوزدهم رمضان و آغاز لیالی قدر است.از همه شما خوبان التماس دعا دارم.تمنا می كنم برای تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در این شب عزیز دعا كنید تا اماممان هر چه زودتر بیایند و معارف اسلامی را مستقیما از ایشان فرا بگیریم.
این بحث را به محضر صاحب قدر مهدی فاطمه روحی لتراب مقدمه الفداه تقدیم می كنم.انشاءالله همه مان از یاران و محبان و انصارحضرت باشیم.

 

حسین بن على علیه السّلام؟ فرمود: رسول خدا (ص) امیر المؤمنین على بن ابى طالب (ع) را وصیت فرمود و از جمله وصیتهایش این بود كه به او فرمود: یا على، كسى كه از امت من چهل حدیث نگهدارى كند و در این كار رضاى خداوندى و پاداش عالم آخرت را خواسته باشد خداوند بروز قیامت او را با پیغمبران و راستان و شهیدان و بندگان شایسته محشور فرماید و اینان رفیقان خوبى هستند على (علیه السّلام) عرض كرد : یا رسول اللَّه مرا خبر بده كه این حدیث‏ها چه باشند؟
فرمود: اینكه به خداى یگانه بدون شرک ایمان بیاورى و او را بپرستى  و جز او را نپرستى و نماز را با وضوى كامل در وقتهاى خودش بخوانى و تأخیرش میاندازى كه بدون جهت نماز را تأخیر انداختن باعث خشم خداى عزوجل است  ،
زكاة را بپردازى و ماه رمضان را روزه بگیرى و اگر ثروتى دارى و توانائى رفتن به مكه را دارى حج خانه خدا را انجام دهى و پدر و مادر خود را ناراضى نكنى و مال یتیم را از راه ستم نخورى و ربا نخورى
و مِى َننُوشى و نه هیچ از نوشابه‏ هائى كه مستى آورد، و زنا نكنى و لواط نكنى و در راه سخن چینى قدم بر ندارى و بخدا سوگند دروغ یاد نكنى و دزدى نكنى و گواهى دروغین به هیچ كس از خویش و بیگانه ندهى
و حق را هر كس كه براى تو آورد بپذیرى آورنده كوچك باشد یا بزرگ و به هیچ ستمگرى گرچه دوست نزدیكت باشد اعتماد نكنى و هوا پرست نباشى و زن پاك دامن را متهم نسازى
و ریا نورزى كه كمترین ریا شرك به خداى عزوجل است و به منظور عیب‏جوئى بشخص كوتاه نگوئى ، اى كوتاه و بشخص بلند قامت نگوئى ، اى دراز و هیچ یك از خلق خدا را مسخره نكنى و در گرفتارى و مصیبت شكیبا باشى و به نعمت‏هائى كه خداوند به تو عطا فرموده سپاسگزار باشى
و بواسطه گناهى كه آلوده شده اى از عذاب خدا ایمن نباشى و از رحمت خداوند مأیوس نباشى و از گناهت بسوى خداى عزوجل توبه كنى كه هركس از گناهانش توبه كار گردد مانند كسى است كه گناهى نكرده است و با اینكه از خداوند آمرزش می طلبى اصرار بر گناه نورزى كه مانند كسى خواهى بود كه بخدا و آیات خدا و پیغمبران خدا مسخره بكند
و بدانى كه‏ آنچه كه بر سرت آید خطا پذیر نبوده و آنچه به تو نرسید رسیدنى نبوده است و از پى كارى كه رضاى مخلوق در آن باشد ولى خشم خداى را برانگیزد نروى و دنیا را بر آخرت مقدم ندارى كه دنیا گذران است و آخرت پاینده و از آنچه میتوانى نسبت به برادرت بخل نورزى و باطنت مثل ظاهرت باشد نه آنكه ظاهرت زیبا و باطنت زشت باشد كه اگر خوش ظاهر و بد باطن باشى از منافقان خواهى بود
و دروغ نگوئى و با دروغگویان میامیزى و چون حق بشنوى خشمناك نشوى و تا آنجا كه میتوانى خود و خانواده و فرزندان و همسایگان را ادب كنى و آنچه را كه میدانى بكار بندى و با هیچ یك از خلق خداى عزوجل جز به حق رفتار نكنى و نسبت بخویش و بیگانه سخت گیر نباشى
و ستمگر و كینه ‏توز نباشى و بسیار بگوئى‏ { سبحان اللَّه و لا اله الا اللَّه ‏} و دعا فراوان كنى و به یاد مرگ و بعد از مرگ از قیامت و بهشت و دوزخ بسیار باشى و قرآن زیاد بخوانى و به آنچه در آن است عمل كنى و نیكوكارى و احترام نسبت به مرد و زن مؤمن را غنیمت به شمارى
و خوب دقت كنى هر چه را كه براى خودت نمی ‏پسندى در باره هیچ یك از مؤمنین انجام ندهى و از انجام كار نیك دلتنگ نباشى و بار دوش هیچ كس نگردى و چون به كسى نعمتى دادى منتش نَنَهى و دنیا در نزد تو همچون زندان باشد تا خداوند بهشتى را نصیبت فرماید.
این چهل حدیثى است كه هر كس از امت من بر آنها پایدار باشد و آنها را نگهدارى كند به حكم رحمت الهى به بهشت داخل می‏شود و از بهترین مردم است و پس از پیغمبران و اوصیاء پیغمبران محبوب‏ترین افراد نزد خدا است و خداوند او را بروز قیامت با پیغمبران و صدیقان و شهیدان و شایستگان محشور خواهد فرمود و اینان رفیقان خوبى هستند. 
خصال شیخ صدوق جلد 2 صفحه 643 الی 646
 خدایا این شب را آخرین شب قدری كه بی اماممان قرآن به سر می گیریم قرار ده.

اللهم عجل لولیك الفرج

 

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

سه شنبه 1/9/1390 - 14:15 - 0 تشکر 391046

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

 سلام

داستان مادر امام زمان (علیه السلام)



مادر امام زمان (علیه السلام) كیست؟

مادر امام زمان (علیه السلام) نرجس خاتون دختر یوشعا پسر قیصر روم از نسل شمعون یكى از حواریین حضرت عیسى (علیه السلام) است كه به دنبال یك سلسله وقایع معجزه آسا از روم به سامرّا مى آید و سپس به افتخار همسرى امام عسكرى (علیه السلام) نایل مى گردد.
خلاصه سرگذشت ایشان از زبان خودشان بدین شرح است:
جدّ من قیصر مى خواست مرا در سن سیزده سالگى براى برادر زاده خود تزویج كند وقتى مجلس عقد برپا شد و قیصر برادرزاده خود را روى تخت مخصوص نشاند ... ناگهان صلیب ها فرو ریخت، پایه هاى تخت شكست و پسر عمویم با حالت بى هوشى از بالاى تخت بر روى زمین افتاد و مجلس به هم خورد ولى باز دستور دادند تا مجلس را از نو سامان دهند تا این مراسم به اجرا درآید ولى همان حادثه دوباره تكرار شد ... همه پراكنده شدند.
همان شب من در خواب دیدم كه حضرت عیسى و شمعون وصى او و گروهى از حواریین در قصر جدّم اجتماع كرده اند و منبرى از نور در آنجا قرار داده شده است، طولى نكشید پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) و داماد و جانشینان آنحضرت وارد شدند; حضرت عیسى (علیه السلام) به استقبال ایشان شتافتند، حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند (خطاب به حضرت عیسى (علیه السلام)) یا روح الله من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام و در این هنگام اشاره به امام حسن عسكرى (علیه السلام) كردند كه او نیز موافقت كرد ... آنگاه حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) بالاى منبر رفته و خطبه اى خواندند و مرا به تزویج فرزندشان امام عسكرى (علیه السلام) در آوردند ... از خواب بیدار شدم و از ترس، آن واقعه را به كسى نقل نكردم ولى محبت به امام عسكرى (علیه السلام)باعث شد كه كم كم رنجور گردم و از خوردن و آشامیدن باز مانم و ... بالاخره مریض شدم ... چهارده شب بعد باز در خواب واقعه عجیب دیگرى دیدم و آن اینكه دیدم دختر پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) به همراهى حضرت مریم و ... به عیادت من آمدند و من از اینكه حضرت عسكرى (علیه السلام) به دیدن من نمى آیند گله و شكایت كردم حضرت فاطمه (علیه السلام) فرمودند: اگر مى خواهى خداوند، عیسى و مریم از تو خشنود باشند و میل دارى فرزندم به دیدنت بیاید شهادت به یگانگى خدا و نبوّت پدرم پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) بده و من آنچه كه او فرمودند تكرار كردم; آنگاه حضرت فاطمه(علیهم السلام)مرا در آغوش گرفتند و این كار باعث بهبودى من شد آنگاه فرمودند: اكنون به انتظار فرزندم عسكرى (علیه السلام)باش كه او را نزد تو خواهم فرستاد ...
وقتى از خواب بیدار شدم شعف و خوشحالى عجیبى تمام وجود من را فرا گرفته بود تا اینكه از شب بعد امام را پیوسته در خواب مى دیدم تا اینكه یكى از شب ها حضرت فرمودند: فلان روز جدّت قیصر لشكرى را به جنگ مسلمانان مى فرستد تو مى توانى به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده اى از كنیزان كه از فلان راه مى روند به آنها ملحق شوى و من هم چنین كردم و در نهایت جزو اسیران جنگى به اسارت مسلمانان در آمدم و بالاخره به بغداد آورده شدم و در آنجا بود كه توسط نماینده امام على النقى (علیه السلام) یعنى بشر بن سلیمان خریدارى شده به خدمت آنحضرت رسیدم و آنحضرت هم مرا به خواهرشان حكیمه خاتون سپردند، او آموزشهاى به من دادند ... پس از آموزش فرایض دینى و تعلیمات اسلامى به همسرى امام عسكرى(علیه السلام) در آمدم ...
و در سال 255 هجرى روز 15 شعبان در سامرّا حضرت مهدى (علیه السلام) از این بانوى بزرگوار متولد شد.
بشربن سلیمان نحاسى كه از فرزندان ابوایوب انصارى و یكى از دوستان دو امام گرانقدر حضرت هادى و عسكرى(علیهما السلام) و همسایه آن دو بزرگوار در سامرّا است، آورده است كه:
من احكام و آگاهیهاى لازم در مورد بردگان و اسیران را از سالارم حضرت هادى (علیه السلام) آموختم. و آن گرانمایه، این حقوق و احكام را به گونه اى به من تعلیم فرمود كه من بدون اجازه او نه برده اى مى خریدم و نه مى فروختم و همواره از موارد نامعلوم و نامشخّص، تا روشن شدن حكم آن دورى مى جستم و حلال و حرام را در این مورد به شایستگى درك مى كردم.یكى از شبها كه در منزل بودم و پاسى از شب گذشته بود درب خانه به صدا درآمد و یكى از خدمتگزاران حضرت هادى (علیه السلام) كه كافور نام داشت مرا مخاطب ساخت و گفت كه حضرت هادى (علیه السلام) مرا فرا خوانده است.

لباس خویش را به سرعت پوشیدم و به هنگامى كه وارد خانه آن جناب شدم، دیدم امام هادى با فرزندش حضرت عسكرى (علیه السلام) و خواهرش حكیمه آن بانوى آگاه و پرواپیشه، در حال گفتگو هستند.پس از سلام، نشستم كه آن حضرت فرمود: بشر! تو از فرندان انصار هستى و دوستى و مهر انصار همچنان نسل به نسل به پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و خاندانش به ارث مى رسد و شما بر آن صفا و محبّت باقى هستید و مورد اعتماد خاندان پیامبر.اینك! مى خواهم تو را به فضیلت و امتیازى مفتخر سازم كه هیچ كس از پیروان ما در این فضیلت به تو پیشى نگرفته است و تو را به رازى آگاه سازم كه كسى را آگاه نساخته ام و آن این است كه: تو را مأموریت مى دهم تا بانویى بزرگ و آگاه را كه بظاهر در صف كنیزان است،

خریدارى نمایى و او را به سر منزل مقصود و محبوبش راه نمایى.آنگاه نامه اى به خطّ و لغت رومى مرقوم داشت و با مهر مخصوص خویش آن را مهر زد و بسته ویژه اى كه زرد رنگ بود و در آن 220 دینار بود به من داد و فرمود: بشر! این نامه و كیسه زر را برگیر و بسوى بغداد حركت كن و پس از ورود بدان شهر، فلان روز، در كنار پل بغداد، منتظر كشتیهاى اسیران روم باش. هنگامى كه قایق حامل اسیران رسید و خریداران كه بیشتر آنها فرستادگان مقامات رژیم بنى عباس هستند اطراف آنها حلقه زدند تو از دور مراقب باش تا مردى بنام عمر بن یزید نخّاس را كه در میان صاحبان برده است بیابى.

او كنیزى را با ویژگیهاى خاصّ خود در حالى كه لباس حریر ضخیم بر تن دارد براى فروش آورده است، امّا آن كنیز خود را پوشانده و از دست زدن و نگاه كردن خریداران سخت جلوگیرى مى كند، چرا كه بظاهر در میان بردگان است و خود در حقیقت از بانوان باشخصیت و پاك و آزاده مى باشد.فروشنده او را تحت فشار قرار مى دهد تا او را بفروشد امّا او فریاد آزادى و نجابت سر مى دهد و به خریدارى كه حاضر مى شود سیصد دینار به صاحب او بپردازد مى گوید: بنده خدا! پول خودت را از دست مده! اگر تو در لباس سلیمان و برقدرت و شوكت او هم درآیى، من ذره اى به تو علاقه نشان نخواهم داد. و بدینگونه خریدارى را كه شیفته شكوه و عظمت و عفّت و پاكى اوست، نمى پذیرد و او را مى راند.سرانجام عمربن یزید به او مى گوید: من ناگزیرم تو را بفروشم پس خودت بگو راه حل چیست؟او خواهد گفت:

 در این كار شتاب مكن! من تنها فرد امین و درستكار و شایسته كردارى كه برایم دلپسند باشد مى پذیرمدر این هنگام برخیز و به عمر بگو: من نامه اى به زبان رومى دارم كه یكى از شایستگان نوشته و ویژگیهاى مورد نظر این بانو، در شخصیت نگارنده آن جلوه گر است. شما این نامه را به او بده تا بخواند اگر تمایل داشت من وكیل نگارنده نامه هستم و این كنیز را براى او خریدارم.بشر فرستاده امام هادى (علیه السلام)اضافه مى كند كه: من، برنامه را همانگونه كه امام دستور داده بود به دقّت پیاده كردم تا نامه را به او رساندم هنگامى كه نامه را دریافت داشت و بدان نگریست،

 سیلاب اشك امانش نداد و بشدّت گریست و به عمر بن یزید گفت: اینك! مى توانى مرا به صاحب این نامه بفروشى. وسوگندهاى سختى یاد كرد كه اگر به صاحب نامه نفروشد خود را خواهد كشت و هرگز كسى را نخواهد پذیرفت.من بافروشنده براى خرید وارد گفتگو شدم و پس از تلاش بسیار كار به آنجا رسید كه عمر بن یزید به همان پولى كه سالارم امام هادى (علیه السلام) داده بود راضى شد و پس از دریافت همه آن 220 دینار، كنیز مورد نظر را تحویل من داد و در حالیكه از شادمانى در پوست خود نمى گنجید به منزل بازگشتیم تا او را به خانه حضرت هادى (علیه السلام) ببرم. همراه او به خانه رسیدیم، امّا او قرار و آرام نداشت نامه سالارم را گشود و پس از بوسه باران ساختن آن، نامه را به سر و صورت خویش مالید و به روى دیدگانش نهاد.من كه از رفتار او شگفت زده شده بودم، گفتم: آیا شما نامه اى را كه هنوز نگارنده آن را نمى شناسى بوسه باران مى سازى؟او گفت: بنده خدا! تو با اینكه فردى درست اندیش وامانتدار و فرستاده بنده برگزیده و محبوب خدا هستى، در شناخت فرزندان پیامبران ناتوانى.

 پس گوش به سخنان من بسپار و با دل توجّه كن تا خود را معرّفى كنم و جریان شگفت انگیز خویش را برایت بازگویم. آنگاه گفت: من ملیكه هستم دختر یشوعا و نوه قیصر روم.مادرم از فرزندان حواریون است و دختر شمعون، جانشین حضرت مسیح(علیه السلام)داستان من شگفت انگیزترین داستانهاست. من سیزده ساله بودم كه جدم قیصر روم تصمیم گرفت مرا به عقد برادر زاده خویش در آورد، به همین جهت بیش از سیصد نفر كشیش و راهب از نسل حواریون و هفتصد نفر از اشراف و شخصیتهاى سرشناس كشور و چهار هزار نفر از فرماندهان ارتش و افسران و درجه داران لشكر روم و رؤساى عشائر را، در كاخ خود گرد آورده و تخت بسیار بلند و پرشكوهى را كه از انواع زر و سیم ساخته شده بود، در سالن بزرگ كاخ قرار داد و برادرزاده اش را بر فراز آن دعوت كرد تا طىّ مراسم ویژه اى، مرا به ازدواج او، درآورد.امّ هنگام كه فرزند برادرش بر فراز تخت قرار گرفت و صلیبها گرداگرد او، آویخته شد و اسقفها در برابر او تعظیم كردند و انجیل مقدّس گشوده شد، بناگاه صلیبها از جایگاههاى بلند خود، فرو غلطیدند و ستونهاى تخت در هم شكست و آن جوان نگون بخت از فراز تخت به زمین افتاد و بیهوش گردید.بر اثر حادثه ناگوار، رنگ اسقفها پرید و بندهاى وجودشان به لرزه درآمد و بزرگ آنان به نیاى من، قیصر روم گفت:

  شاها! ما را از كارى كه شومى آن از زوال آیین مسیح خبر مى دهد، معذور دار!
جدّم آن حادثه تكان دهنده را به فال بد گرفت و به اسقفها دستور داد تا ستونها را برافراشته دارند و صلیبها را بالا برند و بجاى آن جوان نگون بخت، برادرش را بیاورند تا مرا به ازدواج او درآورد و بدینوسیله شومى پدید آمده را، با نیكبختى و سعادت فرد دوّم، برطرف سازد.
امّا هنگامى كه اُسقفها به دستور قیصر روم عمل كردند، همان تلخى كه براى برادرزاده اوّل او پیش آمده بود براى دوّمى نیز رخ داد. مردم وحشتزده پراكنده شدند. نیاى بزرگم، قیصر روم، اندوهگین و ماتم زده برخاست و وارد قصر خویش شد و پرده هاى كاخ افكنده شد و ماجرا تمام شد و در هاله اى از ابهام و نگرانى قرار گرفت.
شب فرا رسید و آن روز دهشتناك سپرى شد. من همان شب در خواب دیدم كه حضرت مسیح (علیه السلام) به همراه وصىّ خود شمعون و گروهى از حواریون وارد كاخ جدّم قیصر روم شدند و منبرى پرفراز و شكوهمند در همان نقطه اى كه جدّم تخت خود را قرار داده بود برپا ساختند، درست در همین لحظات بود كه حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) با گروهى از جوانان و فرزندان خویش وارد شدند. حضرت مسیح (علیه السلام) به استقبال آن حضرت شتافت و او را در آغوش كشید.
پیامبر اسلام به او فرمود: من آمده ام تا ملیكه، دختر شمعون را براى پسرم خواستگارى كنم. و در همانحال دیدم كه آن حضرت با دست خویش به امام حسن عسكرى، اشاره فرمود.مسیح نگاهى به شمعون كرد و گفت: افتخار بزرگى به سویت آمده است، با خاندان پیامبر پیوند كن و دخترت را به فرزند او بده.و شمعون هم گفت: پذیرفتم.پیامبر اسلام بر فراز منبر رفت و مرا به ازدواج پسر خود درآورد و بر این ازدواج مسیح (علیه السلام) و حواریون و فرزندان محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) گواه بودند.
از خواب خوش آن شب جاودانه بیدار شدم امّا ترسیدم خواب خود را بر پدر و جدّم بازگویم.از آن پس قلبم از محبّت حضرت عسكرى، مالامال شد به گونه اى كه از آب و غذا دست شستم و به همین جهت بسیار ضعیف و ناتوان شدم و به بیمارى سختى دچار گشتم.جدّم بهترین پزشكان كشور را یكى پس از دیگرى براى نجات من فرا خواند، امّا بیهوده بود و آنان كارى از پیش نبردند و هنگامى كه جدّم از نجات من نومید شد به من گفت: نور دیده ام! دخترم! براى نجات جان و شفاى بیماریت چه كنم؟ آیا چیزى به نظرت نمى رسد؟
من گفتم: نه! درهاى نجات را به روى خود مسدود مى نگرم،

 شما اگر ممكن است دستور دهید اسیران مسلمان را از زندانهاو شكنجه گاهها آزاد و كُند و زنجیر از دست و پاى آنان بردارند و بر آنان مهر ورزند و آزادشان سازند، امید كه در برابر این مهر به اسیران و غریبان، حضرت مسیح و مادرش مریم مرا شفا بخشند.جدّم به خواسته من جامه عمل پوشاند و براى شفاى من: همه اسیران مسلمان را آزاد ساخت و من نیز خویشتن را اندكى سالم و با نشاط نشان دادم و كمى غذا خوردم و جدّم شادمان گردید و بر محبّت بر اسیران و احترام به آنان تأكید كرد.چهار شب از آن رؤیاى شكوهبار گذشته بود كه خواب دیگرى دیدم.گویى دخت گرانمایه پیامبر، سالار بانوان گیتى به همراه مریم و هزار نفر از دوشیزگان بهشتى، به دیدار من آمدند.مریم پاك، رو به من كرد و گفت: این، سالار بانوان جهان، فاطمه (علیها السلام) دخت گرانمایه پیامبر و مادر همسر آینده تو است.
من دامان آن بانوى بزرگ را سخت گرفتم و گریه كنان از اینكه حضرت عسكرى از دیدار من سرباز مى زند و به خوابم نمى آید به مادرش شكایت بردم.
فاطمه (علیها السلام) فرمود: ملیكه! پسرم به دیدار تو نخواهد آمد چرا كه مشرك هستى. این خواهرم مریم است كه از دین شما بیزارى مى جوید، اگر براستى دوست دارى خشنودى خدا و مسیح (علیه السلام) و مریم را بدست آورى و به دیدار حسن من، مفتخر گردى بگو  اشهد ان لا اله الا الله و انّ ابى محمد رسول الله.
من به دعوت دخت گرانقدر پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)اسلام آوردم و به یكتایى خدا و رسالت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) گواهى دادم. بانوى بانوان مرا در آغوش كشید و خوش آمد گفت و فرمود:  اینك در انتظار دیدار پسرم باش!...
از خواب برخاستم، امّا شور و شوق دیدار ابو محمّد، حضرت عسكرى، كران تا كران وجودم را فرا گرفته بود. در انتظار دیدارش قرار و آرام نداشتم كه شب فرا رسید و او به خواب من آمد. هنگامى كه او را دیدم به او گفتم: سرورم! محبوب قلبم! پس از اینكه، قلب مرا لبریز از مهر و عشق پاك خود كردى، به من بى مهرى نمودى؟
فرمود: تنها دلیل تأخیر دیدارت، شرك تو بود و اینك كه به راه توحید و توحید گرایى گام سپرده اى، همواره به دیدارت خواهم آمد تا خداوند ما را یك جا گرد آورد.
و آن گرانمایه از آن روز تاكنون مرا ترك نكرده و هر شب به خواب من آمده است.
بشر فرستاده امام هادى (علیه السلام)مى گوید: من كه از سرگذشت عجیب او غرق در حیرت شده بودم، از او پرسیدم: با این شرایط، شما چگونه به اسارت رفتى و در صف اسیران قرار گرفتى؟گفت: حضرت عسكرى، شبى در عالم رؤیا به من خبر داد كه بزودى جدّت، سپاهى گران براى نبرد با مسلمانان گسیل خواهد داشت، شما نیز با گروهى از دوشیزگان در لباس خدمتگزار و بطور ناشناس همراه آنان بیا...من طبق رهنمود ابومحمد چنین كردم و طلایه داران سپاه مسلمین، ما را به اسارت گرفتند وتا الان كه سرگذشت خویش را به تو بازگفتم، هیچ كس نمى داند كه من دختر پادشاه روم هستم.

پرسیدم: شگفتا! شما كه دختر پادشاه روم هستى چگونه به زبان عربى سخن مى گویى؟پاسخ داد: این بخاطر شدّت محبّت جدّم نسبت به من بود كه مرا با همه وجود وامكانات به آموزش، دانش و بینش تشویق كرد و بانوى مترجم و زبانشناسى را همواره در خدمت من قرار داد تا با كوشش و تلاش بسیار، زبان عربى را بطور شایسته و بایسته به من آموخت.بشر فرستاده امام هادى (علیه السلام) مى افزاید:

 هنگامى كه او را به سامرّا و به محضر حضرت هادى (علیه السلام) آوردم امام (علیه السلام) ضمن خوش آمد و احترام به او پرسید: پیروزى اسلام و مسلمانان و شكست رومیان را چگونه دیده است؟ و در مورد شكوه و عظمت خاندان وحى و رسالت چه فكر مى كند؟نرجس گفت: شما كه از من، بر این واقعیتها داناترید، من چه گویم؟حضرت به او فرمود: من در این اندیشه ام كه مقدم شما را گرامى دارم. اینك، كدامین یك از این دو راه را براى گرامیداشت خود مى پسندى: دریافت سرمایه كلانى از طلا و نقره همچون ده هزار درهم یا بشارت و نوید به افتخار ابدى و همیشگى، كدامیك؟پاسخ داد:

 سرورم! دوّمى را، مژره به شرافت و نیكبختى جاودانه را.امام هادى (علیه السلام) فرمود: پس تو را نوید باد به فرزند گرانمایه اى كه حكومت عدل و داد را در جهان، پى خواهد افكند و بر شرق و غرب گیتى حكومت خواهد نمود و زمین را لبریز از عدالت و دادگرى خواهد ساخت همانگونه كه از ظلم و بیداد لبریز باشد.پاسخ داد: سرورم! چه كسى و چگونه؟فرمود: از همان شخصیت والایى كه پیامبر در آن شب جاودانه تو را از مسیح و شمعون براى او خواستگارى كرد و در حضور مسیح و جانشین او، تو را به عقد او درآورد. اینك آیا او را مى شناسى؟پاسخ داد: آرى! از همان شب جاودانه اى كه به دست مادر گردانقدرش فاطمه(علیها السلام) اسلام آوردم،

 تاكنون شبى بدون عشق و ارادت معنوى به وجود مقدّس او سحر نكردم و هر شب نیز خواب او را دیده ام. امام هادى (علیه السلام)به یكى از خدمتگزاران فرمود: كافور! خواهر گرانقدرم حكیمه را فرا خوان.هنگامى كه آن بانوى بزرگ وارد شد امام هادى (علیه السلام) خطاب به او فرمود: حكیمه! این همان دوشیزه است... .و حكیمه او را در آغوش كشید و مورد تكریم و مهر قرار داد وشادمانى خویش را از دیدار او اعلان كرد.
حضرت هادى (علیه السلام) به خواهر گرانقدرش فرمود: دختر پیامبر! اینك او را نزد خویش ببر و مقررّات و قوانین دین را آنگونه كه مى باید به او بیاموز كه او همسر گرانقدر پسرم حسن و مادر پرافتخار قائم خواهد بود.

اللهم عجل لولیک الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

شنبه 5/9/1390 - 14:55 - 0 تشکر 392888

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

به ماه حزن و ماتم و عزای حسینی رسیدیم.این ایام جانگداز را به محضر ولی عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف  و حضور همه شما حسینیان تسلیت عرض می کنم.به همین مناسبت برای این سری احادیثی در باره امام حسین(ع) و کربلا را انتخاب کردم.

انشاءالله خداوند لیاقت دهد و نصیب همه مان کند تا بر آستان شریف حسینی راه یابیم و سر بر شش گوشه نهیم و اشک ماتم بریزیم.

اللهم عجل لولیک الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

شنبه 5/9/1390 - 15:28 - 0 تشکر 392906

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سوره مبارکه فجر

یَأَیَّتهَا النَّفْس الْمُطمَئنَّةُ(27) ارْجِعِى إِلى رَبِّكِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً(28) فَادْخُلى فى عِبَدِى (29) وَ ادْخُلى جَنَّتى (30)

تو اى روح آرام یافته ! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است  و در سلك بندگانم داخل شو و در بهشتم ورود كن

امام صادق(ع) فرمودند: «سوره مبارکه فجر را در نمازهای واجب و مستحب بخوانید. زیرا این سوره مبارکه در شأن امام حسین(ع) است. شخصی علت آن را جویا شد، حضرت در پاسخ فرمودند: به دلیل آن که امام حسین(ع) صاحب نفس مطمئنه بود که خداوند از او راضی و او از خداوند راضی بود. (ویکی از مصادیق بارز این آیه شریفه، امام حسین(ع) است.)» 

بحارالانوار، ج 24 ص 93

اللهم عجل لولیک الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

شنبه 5/9/1390 - 17:4 - 0 تشکر 392929

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

خداوند متعال در حدیث قدسی خطاب به پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏ و سلم می‏فرمایند:
«ای محمّد من حسین را نگهبان وحی قرار دادم و او را با شهادت عزیز و گرامی داشتم»،

اللهم عجل لولیک الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

سه شنبه 8/9/1390 - 1:52 - 0 تشکر 394057

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

 سلام

ღღღ حدیث حسین منی و انا من حسین ღღღ


پیامبر (ص) فرمودند:

«حسین منی و انا من حسین، احب الله من احب حسینا، حسین سبط من الاسباط »،

«حسین از من است و من هم از حسینم، هر كه حسین را دوست بدارد خداوند دوست او باد، حسین فرزندزاده ای است از فرزندزادگان انبیاء».


این حدیث جزو مشهورترین احادیثی است كه از رسول اكرم (ص) در حق نواده گرامیش حسین بن علی (ع) ، از طریق فریقین نقل شده است. این حدیث را احمد بن حنبل و ترمذی و ابن ماجه از طریق سعید بن راشد از یعلی بن مره نقل كرده و گفته اند كه یك روز حضرت پیامبر(ص)  به مهمانی تشریف می بردند، در راه به امام حسین (ع) برخورد كردند كه با جمعی از كودكان سرگرم بازی بود. حضرت  با مهربانی و خوشروئی او را دنبال كردند تا سرانجام در آغوشش گرفتند، بعد یك دست زیر چانه و دست دیگر به پشت سر او گذارده چهره او را بین دو دست بالا برده، بوسیدند و سپس فرمودند:

«حسین منی و انا من حسین، احب الله من احب حسینا، حسین سبط من الاسباط »،

«حسین از من است و من هم از حسینم، هر كه حسین را دوست بدارد خداوند دوست او باد، حسین فرزندزاده ای است از فرزندزادگان انبیاء».

اسباط یعنی فرزند زادگان یعقوب، در این صورت معنای حدیث این است كه حسین (ع)همانند اسباط (برای ) یعقوب سبط من است و از نظر ایمان و عصمت و دریافت حقایق وحی، هم پایه انبیاء و برانگیختگان الهی است. حضرت رسول (ص) با این حدیث كمال اتحاد روحی و اتصال معنوی و پیوند قلبی بین خود و حسین بن علی (ع) را بیان فرموده اند. این حدیث از طریق شیعه در كتاب كشف الغمه اربلی و به نقل از او در بحار الانوار مجلسی نقل شده، ولی مأخذ آن همان روایت ترمذی است كه سندش به یعلی بن مره ختم می شود كه این حدیث را از رسول اللهنقل كرده است.

به نوشته آقای بهبودی «در میان علمای اهل سنت، كه اغلب از شرح و توضیح این گونه احادیث، دانسته و شناخته دریغ می كنند، تنها قاضی عیاض است كه در شرح حدیث حسین منی و انا من حسین به معنای اصیل آن اعتراف و تصریح می كند. او می گوید: گویا رسول اكرم (ص)با تابش نور وحی، آنچه را بین حسین  و قاتلین آن سرور واقع شدنی بود می دانست، و لذا مخصوصا نام حسین (ع) را برد و فهماند كه او و حسین  از حیث وجوب محبت و حرمت تعرض و محاربه، چون شخص واحداند، و رسول خدا (ص) به منظور تأكید همین اتحاد و یگانگی فرمودند: هر كه حسین را دوست بدارد خدا را دوست داشته، زیرا محبت حسین، محبت رسول خدا، و محبت رسول خدا، محبت خدا است».


بهاء الدین خرمشاهی - دایرة المعارف تشیع، ج 6، ص 161

اندیشه قم

اللهم عجل لولیک الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

جمعه 11/9/1390 - 8:57 - 0 تشکر 395367

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

سیمای حسین در کلام امام علی

تعبیری شگفت انگیز


ابن قولویه از حارث اعور نقل نموده است که حضرت علی، علیه‏السلام، فرمود: بابی و امی الحسین المقتول بظهر الکوفة والله کانی انظر الی الوحوش مادة اغناقها علی قبره من انواع الوحش یبکونه و یرثونه لیلا حتی الصباح فاذا کان ذلک فایاکم و الجفاء؛ " 1 " پدر و مادرم به فدای حسین که در پشت کوفه، کشته خواهد شد؛ به خدا سوگند گویا می‏نگرم انواع وحوش را که گردنها بر قبر او کشیده، شبانه بر او گریه کرده و مرثیه خوانی می‏نمایند تا صبح، فرا رسد. اکنون که چنین است پس بپرهیزید از جفا کردن - در حق حسین -.

شگفت انگیز است که امیرالمؤمنین، علیه‏السلام، نسبت به امام حسین، علیه‏السلام، تعبیر مخصوص یعنی؛ (بابی و امی) نموده و پدر و مادر خود را به فدای او می‏کند. این تعبیر، حاکی از اوج مقام و عظمت امام حسین است و چنین عبارتی در مورد کسی بکار برده می‏شود که عزیزترین و محبوبترین همه‏ی افراد، در نظر گوینده‏ی آن باشد. و آنجا که گوینده‏ی آن نفس قدسیه و جوهر حقیقت، امیرالمؤمنین، علیه‏السلام، باشد، حاکی از آن است که جهانی از بزرگی و انسانیت به صورت امام حسین، علیه‏السلام، تجسم پیدا کرده و عالمی از زهد، وارستگی، تقوا، فضیلت و خداجویی در وجود پاک او جمع شده و گرد آمده است.
دومین مطلبی که طبق این روایت، حضرت علی، علیه‏السلام، راجع به امام حسین، علیه‏السلام، فرموده است که گویا می‏نگرم و می‏بینم انواع و اقسام حیوانات و وحوش برای حسین، گریه کرده و مرثیه سرایی و سوگواری می‏کنند.
آری، دید امیرالمؤمنین دید افراد عادی نیست، چشم او چشم حق‏بین و حقیقت‏نگر است، حقایق اشیا و ماورای عالم، در پیش دیدگان تیزبین مولای مؤمنان، جزء مشهودات است.چنین انسانی می‏فرماید گویا می‏بینم که وحشیان صحرا شب را تا به صبح در عزا و سوگواری حسین می‏گذارنند.
اکنون، عظمت و نفوذ معنوی و پایگاه رفیع و مقام منیع حضرت
امام حسین را بنگریم که حیوانات و وحوش کوه، دشت و صحرا نیز در عزای او سوگوارند، و عزای او را بپا می‏کنند.
آری، امام حسین، علیه‏الصلاة والسلام، انسانی است که به اذن الله و در پرتو بندگی خداوند، متصرف در عالم وجود است و حیوانات نیز در عالم خود و در شرایط مخصوصی که دارند، متوجه وجود مقدس امام حسین هستند و در شهادت آن حضرت، همواره غمین می‏باشند و اینجاست که غفلت انسانها، جفای بزرگ و عدول از وفای به حق آن بزرگوار است.

منبع

40 نفر عاشق بیایند. (صد لعن و صد سلام)

اللهم عجل لولیک الفرج 

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

جمعه 11/9/1390 - 9:3 - 0 تشکر 395368

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سخن فاطمه در روز قیامت


شیخ صدوق نقل کرده است که رسول خدا، صلی الله علیه و آله، فرمود: چون روز قیامت شود، فاطمه در میان گروهی از زنان وابسته‏ی خود به محشر می‏آید؛ پس به او گفته می‏شود داخل بهشت شو! فاطمه می‏گوید: لا ادخل حتی اعلم ما صنع بولدی من بعدی؛ داخل بهشت نمی‏شوم تا آنگاه که بدانم بعد از من با فرزندم چه شد. در این هنگام به او گفته می‏شود: در قلب قیامت نظر کن. فاطمه بدان سو نگاه می‏کند، و می‏بیند که حسین علیه‏السلام، ایستاده و سر در بدن ندارد. از دیدن این منظره، ناله‏ای شدید می‏زند و من هم به خاطر ناله‏ی او ناله می‏زنم و ملائکه به خاطر ناله‏های ما ناله می‏کنند دراین هنگام، خداوند غضب می‏کند و به آتش مخصوصی که هزار سال بر آن برافروخته‏اند تا سیاه رنگ شده امر می‏فرماید که: قاتلان حسین و قاتلان حاملان قرآن را برچین. و آتش آنها را برمی‏چیند.
گفتار فاطمه و برنامه‏ی عملی او در روز قیامت، سیمای با عظمت امام حسین علیه‏السلام، را جلوه می‏دهد، زیرا دخت پیامبر اکرم از رفتن به بهشت - با آنکه دعوت به آن می‏شود - خودداری می‏کند تا آنگاه که فرزند خود حسین را بنگرد و ظلم عظیمی را که بر آن حضرت، روا داشته و ستم غیرقابل وصفی را که به آن حجت الهی نمودند از نزدیک ببیند و بنگرد. او درخواست دیدن هیچ کس را نمی‏کند جز حسین، علیه‏السلام، و مطالبه‏ی تجسم هیچ جریانی را نمی‏کند جز جریان مظلومانه‏ی امام حسین، علیه‏الصلاة والسلام، و شهادت جگرخراش او را. که البته درخواست او را اجابت می‏کنند و آن صحنه‏ی رقت انگیز را نشانش می‏دهند و بالاخره صدای شیون و ناله‏ی زهرا، سلام الله علیها، بلند می‏شود.

این جریان حاکی از محبوبیت فوق العاده‏ی امام حسین در نزد حضرت زهرا، سلام الله علیها، و عظمت مصیبت آن بزرگوار در نظر آن بانوی بهشتی است و رویهم رفته این جریان حکایت از آن میکند که صاحب نقش در روز محشر، حسین، علیه‏السلام، است.

منبع

اللهم عجل لولیک الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

جمعه 11/9/1390 - 9:11 - 0 تشکر 395369

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سیمای حسین در کلام امام حسن

روزی مانند روز حسین نیست


مرحوم سید بن طاووس، اعلی الله مقامه، نقل کرده که امام صادق، علیه‏السلام، فرمود: روزی حسین بن علی، علیه‏السلام، وارد بر امام حسن، علیه‏السلام، گردید، چون نظر امام حسن به صورت برادر افتاد، گریه کرد، امام حسن فرمود: چه چیز تو را به گریه درآورد؟ امام حسین در پاسخ فرمود: ابکی لما یصنع بک؛ گریه می‏کنم برای آن سوء رفتار و آزارهایی که نسبت به تو انجام خواهد گرفت و آنچه که بر تو خواهد رفت.
امام حسن، علیه‏السلام، فرمود: ان الذی یؤتی الی سم یدس الی فاقتل به؛ آنچه بر من رخ می‏دهد، به خاطر سمی است که خائنانه به من داده می‏شود و با آن کشته خواهم شد.
ولکن لا یوم کیومک یا اباعبدالله یزدلف الیک ثلاثون الف رجل یدعون انهم من امة جدنا محمد صلی الله علیه و آله و ینتحلون الاسلام فیجتمعون علی قتلک و سفک دمک و انتهاک حرمتک و سبی ذراریک و نساءک و انتهاب ثقلک؛ ولی ای اباعبدالله، روزی همچون روز تو نیست، سی هزار نفر که همه مدعی اند که از امت جد ما محمد، صلی الله علیه و آله، هستند و خود را مسلمان می‏شمرند، نزدیک تو شده، بر قتل تو، ریختن خونت و هتک حرمتت و اسیرنمودن فرزند، ذراری و زنان تو و غارت خیام و بار و بنه‏ی تو اجتماع می‏کنند. در این هنگام است که خداوند، لعنت و نفرین خود را شامل حال بنی امیه می‏کند و آسمان، باران خون و خاکستر خواهد بارید و همه چیزها، حتی وحوش و ماهیان دریاها بر تو گریه خواهند کرد. " 1 "
در این روایت، که از کلمات حضرت مجتبی، علیه‏السلام، است، نکاتی است و هر یک از آنها روشنگر سیمای زیبا و چهره‏ی مقدس امام حسین، علیه‏السلام، است:
1 - روز حسین، روزی بی مانند است؛ ظاهر این کلام، آن است که روز شهادت هیچ یک از امامان، به پایه‏ی آن روز نمی‏رسد.
2 - در جمله‏ی «یدعون...» این نکته نهفته است که قاتلان حسین، علیه‏السلام، از امت پیغمبر نیستند، آنان مدعیان دروغینند و به دروغ ادعا دارند که از امت پیامبر اسلام بوده و مسلمانند و گرنه از گبر و بت‏پرست بدترند.
3 - در جمله «فیجتمعون...» مصایبی را که امام حسین، علیه‏السلام، در راه خدا تحمل کرد، بیان فرموده که عبارت از قتل و سفک دم و هتک حرمت، اسیری عزیزان، غارت خیمه و جایگاه و اموال آن حضرت است.
و چون همه‏ی این مصایب جانکاه در راه خداو برای پیشبرد دین پروردگار بوده، فداکاری و ایثارگری و دلدادگی امام حسین، نسبت به خدا را روشن می‏کند.
4 - جمله‏ی «فعندها یحل الله ببنی امیه العنة» عظمت مقام والای امام حسین، علیه‏السلام، مورد لعنت و نفرین ابدی خداوندند. و همه می‏دانیم که چنین چیزی در مورد قتل هر کسی صورت نخواهد گرفت، بلکه اختصاص به یک شخصیت آسمانی مانند حسین دارد.
5 - در جمله‏ی «و تمطر السماء دما و رمادا» یعنی؛ آسمان برای حسین، علیه‏السلام، خون و خاکستر می‏بارد، مقامی برای امام حسین، علیه‏السلام، است که به فکر کسی نمی‏گنجد. شگفتا این چه کسی است که آسمان برای او و در عزای او خون می‏گرید؟!
ابوالعلاء معری نیز همین معنا را در شعر تکان دهنده‏ی خود آورده، آنجا که می‏گوید:

و علی الافق من دماء الشهیدین
علی و نجله شاهدان

فهما فی اواخر اللیل فجرا
ن و فی اولیاته شفقان

ثبتا فی قمیصه لیجیی
الحشر مستعدیا الی الرحمان
؛ بر صحنه‏ی روزگار، از خونهای دو شهید - شهید راه حق و عدالت - یکی علی و دیگری فرزندش حسین، دو گواه محسوس، باقی مانده است. این دو گواه محسوس، در اواخر شب به صورت فجر و سرخی در کرانه‏ی افق، و در اوایل شب به صورت شفق نمایانند و دیده می‏شوند، اینها در پیراهن روزگار، ثابت هستند و محو نمی‏شوند تا در روز محشر، با این دو گواهی که دارد، شکوای خویش را به پیشگاه خدای رحمان برد.
6 - جمله «و یبکی علیک کل شی...» نقطه‏ی اوج عظمت امام حسین، علیه‏السلام، را نشان می‏دهد، زیرا به صریح کلام امام معصوم، هر چیزی حتی وحوش صحرا و ماهیان دریا برای امام حسین، علیه‏السلام، گریه می‏کنند.
راستی عقل انسانی حیران و سرگردان عظمت امام حسین، علیه‏السلام، و کار اوست؛ همه‏ی موجودات، در شهادت او به سوگ می‏نشینند، نه تنها جن و انس و فرشتگان که آن، بزودی قابل درک است، ولی ماهیان دریا برای مصیبت آن بزرگوار گریان می‏باشند و وحوش صحرا و جانوران بیابان برای او اشک می‏ریزند.
این مطالب، کاشف مقام والا، روح بلند، اوج اخلاصی و خدابینی امام حسین، علیه‏السلام، است و پرده از روی اسراری بر می‏دارد که با مطالب دیگر برداشته نمی‏شد و حاکی از یک جهان جلال و عظمت حسین است که ورای درک انسان و فهم آن در این عالم مادی است.

منبع

اللهم عجل لولیک الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

جمعه 11/9/1390 - 9:30 - 0 تشکر 395370

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سخن امام حسین در روز عاشورا


نقل شده که صبح روز عاشورا عمرسعد تیری را روانه‏ی سپاه امام حسین، علیه‏السلام، کرد و گفت: همه در نزد امیر - ابن زیاد - شاهد باشید که من اولین کسی بودم که تیراندازی کردم. و به دنبال آن چنان تیر به سوی لشکر امام حسین، علیه‏السلام، می‏آمد که گویی قطرات باران بود. حضرت امام حسین به اصحاب خود فرمود:
قوموا رحمکم الله الی الموت الذی لابد منه فان هذه السهام رسل القوم الیکم؛ رحمت خدا بر شما، برخیزید و به سوی مرگی که چاره‏ای از آن نیست بشتابید زیرا این تیرها رسولان این قوم به سوی شمایند.
و خلاصه مدتی جنگ، گرم شد و عده‏ای از اصحاب امام حسین به شهادت رسیدند، در این هنگام، امام حسین دست به محاسن شریف خود زده و فرمود: اشتد غضب الله تعالی علی الیهود اذ جعلوا له ولدا و اشتد غضب الله علی النصاری اذ جعلوه ثالث ثالثة و اشتد غضبه علی المجوس اذ عبدوالشمس و القمر دونه و اشتد غضبه علی قوم اتفقت کلمتهم علی قتل ابن بنت نبیهم؛ خشم خدا بر یهود شدت یافت، آن زمان که برای خدا فرزند قرار دادند و غضب خدا بر نصاری شدت یافت و سخت شد، آنگاه که عیسی را ثالث ثلاثه خواندند - قایل به سه خدا شدند - و غضب خدا بر مجوس شدید شد، آنگاه که خورشید و ماه را عبادت کردند و خشم خدا شدت یافت بر مردمی که با یک سخن، مصمم بر قتل فرزند پیغمبر خود شدند.
آنگاه فرمود: أما والله لاأجیبهم الی شی مما یریدون حتی القی الله و أنا مخضب بدمی؛ آگاه باشید، والله که آنان را به هیچ از آنچه می‏خواهند، اجابت نخواهم کرد تا خدا را ملاقات کنم، در حالی که با خون خودم رنگین شده باشم.
سه جمله از کلام امام حسین، علیه‏السلام، در ا ین بخش آمده که ما از نقطه نظر بحثی که داریم، تنها جمله‏ی سوم را مورد سخن قرار می‏دهیم، زیرا آن جمله، سخن امام حسین راجع به شخص خود آن بزرگوار و روحیات و اندیشه‏های بلند حضرتش می‏باشد.
راستی چه اراده‏ای و چه تصمیم قاطع و خلل ناپذیری را امام حسین، علیه‏السلام، از خود نشان داده و بنگریم چگونه دشمن را از خود بطور کلی مأیوس ساخته، که بسیار صریح و شفاف می‏فرماید به هیچ چیزی از خواسته‏های آنان تن در نمی‏دهم، با آنان در هیچ مطلبی توافق نخواهم کرد و بر این پیمان، ایستادگی می‏کنم تا با خضاب خون، وارد بر خدای تعالی گردم. شگفت انگیز است این مطلب را در روز و زمانی می‏گوید که دشمن او را از هر سو احاطه کرده، راهی برای وی باقی نگذاشته، و پیوسته مورد آماج تیر دشمن از خدا بی‏خبر می‏باشد.

منبع

اللهم عجل لولیک الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

جمعه 11/9/1390 - 9:34 - 0 تشکر 395371

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.