این داستان رو تو یه روزنامه پیدا کردم البته بعضی از اصطلاحات رو خودمم نهمیدم اگه کسی این اصطلاحات پیچیده دستور زبان اصفهانی را بلده واسمون ترجمه کنه اگه کسی دیگه داستانهای جالب دیگه ای داره خوشحال میشیم ببینیم خوب دیگه میریم سر داستانمون :
شاید به قولی ننم ، سالی که نکوست از باهارش پیداس. یا شایدم من از وقتی تو تاپوچی بودم تا حالا که مثی دوسگومی شدم و پک و پلو و دک و دنده و چش و چارما تو این روزگاری که مثی هونگ آدما را له و لورده می کوند شانش نداشتم.یادم میاد خارسوم همیشه منا تو صندوق خونه زندونی می کرد که چرا جل و جاما جمع نکردم. نیمیدونست که دایزه اینقذه هواما داره که بیش از یه روز تو اون جا نمونم . برا همین ورشابی را ورداشتم تا تو مجری چند تا موش گیر بندازم. تو همین حال و هوا بودم که دیدم خارسوم کماجدون به دست اومد و گفت : آخه چش سیفید تا کی باید تو را تو سولدونی بجورم؟برا اینکه ولم کند شروع کردم به چاپول زدن، اما همچین بیبیزی را زد تو سرم که جلدی رفتم اون دنیا و اومدم.نیمیدونم از رو دیفالی همساده پیدام کردن یا گربه خت مخالیه وایساده بود بالا سرم ؟ چون تا وقتی لامپا را نگیرونده بودن نفهمیدم دارن یخنه عدس به خوردم میدن. تو همین حال و هوا بودم که یهو بوسورم اومد گفت : وخی ، خان باجیم اومده قیمرزه بپزد اگه سماخپالون داری وردار بیار تا گوشتا را گندلی کنیم ، اینقزم به همادو نپرین شوما جخ تازه دووازه سالدونسا.
ادامه داره . اگه خوشتون اومده باشه ادامه شو باز هم مینویسم آره آجی... ااا مثل اینکه رو خودمم تاثیر گذاشت تا بیشتر از این تاثیر نگذاشته فعلا.... یا حق