[quote=anima49;448333;348252]
سوالات جاده دوستی
سلااااااااااااااااااااااااام بر همه دوستان گرامی ام و این بار بیشتر به آنیمای بزرگوارم
از اینکه شما آشنای گرامی رو توی جمع گرم انجمن ها و البته جمع داغ صندلی داغی ها می بینم بسی مشعوف و خوشحالم !!
سلام داداش خوبم ممنون از محبتتون من هم خوشحالم که اینجام
سوالات من اینها هستند :
چی شد که رشته ادبیات رو انتخاب کردین ؟ ادبیات رو دوست داشتم بابای نازنینم باعث شدن این رشته رو انتخاب کنم . در واقع جرقه اش از زمان کودکی زده شد !
پدر بزرگوار بنده زیاد کتاب می خوندن یادمه شبا امیر ارسلان نامدار رو برامون می خوندن گاهی اوقات هم هزار و یک شب رو .
من عاشق این بودم که زود بزرگ شم و خودم بتونم بخونم البته بابای عزیز من کتاباشون رو از دسترس اطفال دور نگه می داشتن !یه چمدون بزرگ داشتن که کتاباشون رو اونجا می ذاشتن .سوم ابتدایی بودم با داداشم شیطنت کردیم و قفل چمدون رو به هر بدبختی بود باز کردیم و وقتی بابای عزیزم نبودن یواشکی می رفتیم سراغ کتابا و دیگه همین ! بقیه نداره ...بدآموزی می شه !
چی میشه که دبیران و استادان ادبیات اینقدر مهربان میشن و شاگرد و هنرجوهاشون میتونن اینقدر باهاشون صمیمی بشن ؟ برای من هم معماست !!!!!!!!!!!!!
ولی داداش گلم همه اینطور نیستن ما یه دبیر ادبیات داشتیم که دلم می خواست روزایی که با ایشون کلاس داریم بدترین دل درد
دنیا رو بگیرم و مدرسه نرم ! شاید یکی از دلایلی که امروزه من سعی می کنم " البته سعی می کنم ها ! گاهی اوقات رفتار
بعضی از بچه ها دیوونه کننده است ! تمرین صبوری هم می کنم ! "مهربون باشم همینه !
خودتون نمره ادبیاتتون تو دوره دبیرستان و پیش دانشگاهی چطوری بود ؟ با همون دبیرمحترمی که ذکر خیرشون بالا اومد 17 یا 18 ولی خدارو شکر نمرات ادبیاتم همیشه حفظ آبرو می کرد !
برای کنکور، ادبیات رو چند درصد زدین ؟
تاریخ ادبیاتمو هیچوقت دوست نداشتم بدترین درصدم همین درس تاریخ ادبیات بود که 42 درصد زدم بقیه رو بالای پنجاه زدم .
آخه داداش من اون موقع کلاس کنکور و معلم خصوصی و... مثل الآن بازارش داغ نبود !
عهد دقیانوس رو می گم ها !
اسم دبیران و اساتید ادبیاتتون رو به خاطر دارین ؟
آره ! باید بگم ؟!
تا حالا شده شاگردی رو هیچ وقت فراموش نکنید ؟ خیلی ها رو !
اگه هم بخوام فراموش کنم که نمی ذارن ! اینقدر مهربونن و بهم لطف دارن که پیام های محبت آمیزشون همیشه منو شرمنده می کنه .
تا حالا شده از دست یکی از شاگرداتون اینقدر عصبانی بشین که مثلا" بهش بگین : بشین .... !!! آره متاسفانه ! یکی دوبار هم از کلاس بیرونشون کردم و خونواده هاشون رو خواستم .
تا حالا شاگردی رو تنبیه کردین ؟ اگه پاسخ مثبته ، چطوری تنبیهش کردین ؟ مثلا" بهش نگفتین بره گوشه کلاس و یک دست و یک پاش رو بیاره بالا ؟؟؟ !!! یه بار امتحان کنید حال میده !!!
متاسفانه جواب این سئوالتون هم مثبته ! ولی نگفتم بره گوشه ی کلاس کار خیلی بدتری کردم !
تا چند جلسه سرکلاسم ندیده گرفتمش !
فعالیت فوق برنامه توی کلاس دارین ؟؟ یعنی بجز استفاده از کتاب درسی کار دیگه ایی هم انجام میدین ؟؟ دبیر ادبیات ما کارهای جالبی میکرد .
فرصت کنم آره . کتابهایی رو که خودم علاقه داشتم و می خوندم سرکلاس می آوردم و بهشون معرفی می کردم و گاهی اوقات هم براشون شعر می خونم . البته یک طرفه نبود بچه ها هم این فرصت رو داشتن که شعرهای خودشون یا اشعاری رو که دوست داشتن بخونن .
لطفا" این مصراع رو تکمیل بفرمایید :
و ما را دوست می دارد خدایم ...
چه شادی برتر از این را بخواهم ؟!
ببخشید جسارت شد ! کار من نیست مصراع خودتون زیباتره .
اصلا" این کار رو درست میدونید که کسی بخواد شعر دیگری رو تکیمل کنه ؟ ؟ ؟ خودم تکمیلش کنم ؟
و ما را دوست می دارد خدایم
همان هم می کند از غم رهایم
آره چه ایرادی داره ! اکثر شعرای خوب ما از " تضمین " استفاده می کنن .
شعر هم می سرایید ؟ اگه پاسخ مثبته (که بعید هم نمیدونم) چه شعرهایی و با چه مضامینی ؟
نه داداش من ! من فقط شعر رو دوست دارم و متاسفانه استعداد سرودن رو ندارم .
اینجا همه دوست دارن خودشون رو توسط شما معرفی کنن ، نظرتون در رابطه با جاده دوستی چیه ؟تا حالا تونسته شما رو شاد کنه ؟ اگه تونسته ، کی و چجوری ؟
خوب اکثر اوقات مطالب شما رو که می خونم شاد می شم . شما خیلی شوخ طبعین و من این خصلت خوبتون رو دوست دارم.
زلال باش و پاینده شما هم !
شاد باش و سرزنده من هم این آرزو رو برای شما و همه ی دوستان نازنینم دارم .
جاده دوستی
پنج شنبه ها که میشود منتظر می مانی تا مثل سایرین به یاد موعود باشی ... اما ... پیامکی نمی آید !!!
می آیی
و پرانتز هایمان را از
( عج )
به
( ع )
خلاصه می کنی.
و
( ع )
مخفف عزیز خواهد بود !
اللهم عجل لولیک الفرج
این شعر هم تقدیم به داداش خوبم :
صدای ناله های ما به آسمان نمی رسد
به گوش یک فرشته هم صدایمان نمی رسد
کنار شعرهایمان اگر که جان دهیم هم
کسی به داد شعرهای نیمه جان نمی رسد
اگرچه زندگی امید ... اگرچه مرگ چاره ساز...
ولی به داد درد من نه این نه آن ... نمی رسد!
بتاز رخش نازنین به دست رستمی دگر
که این دوپای خسته ام به هفت خان نمی رسد
مرا به سیب قرمز بهشت خود محک نزن
که روسیاهی دلم به امتحان نمی رسد
تو می روی و قصه هم به آخرش رسیده که
دگر زمان به گفتن :( گلم بمان ) نمی رسد
تمام سرنوشت من شده همین که دیده ای:
کسی که هرچه می دود به کاروان نمی رسد
دلم گرفته از خودم از این من ِ بدون تو
و ناجی همیشگی که ناگهان ... نمی رسد
گلایه نیست خوب من،ولی بگو که تا به کی
کلاغ قصه های ما به آشیان نمی رسد؟
" رویا باقری "