بیایید ای هم دلان و هم داغان و هم مصیبتان !
بیایید سر بر شانه هم بگذاریم و تسلای دل هم باشیم.
بیایید به چشم بگوییم که اینقدر بی امان اشک نریزد واین مردم دریایی خود را بر ساحل مژگان نساید.
بیایید به زندگی تسلیت بگوییم وآفرینش رادرغم از دست دادن عصاره ی خویش دلداری دهیم.
بیایید که به بیدبگوییم که نلرزد .
به ابر بگوییم که از گریه آرام بگیرد.
به موج بگوییم که اینجور ی بی تابی نکند.
به طوفان بگوییم که بنشیند وبه زمین بگوییم که آرام و قرار بگیرد ...
هنوز کسی هست که بر سر این احساس سیاهپوش و ماتم زده دستی بکشد.
هنوز کسی هست که زیر بال آرزو را بگیرد وامید را- که سر بر دیوار بی کسی گذاشته است- تسلی دهد.
هنوز کسی هست که متن سخت زیستن را ترجمه کندو لغات مشکل زندگی را به تفسیربنشیند.
هنوز باغبان برجاست،اگر چه زیباترین گل گلستانش به یغمارفته است.
او حجت و بقیه خدا در زمین است .
او کسی است که آفرینش به خاطر اوپدید آمده است و زمین وآسمان به بهانه ی او برپای مانده اند.
او کسی است که خداوند از دریچه ی چشم های او به ما می نگردواز مجرای دست های مبارک او به ما روزی می دهد.
آن گل آسمانی را خدا باقی گذاشته است تا ما در زمین از درد بی دلداری ، از غم بی معشوقی واز اندوه بی صاحبی دق نکنیم.
دست های تضرع به سوی او دراز کنیم و عاجزانه از او بخواهیم که:
بیاید