ما كه بچه هامون اونموقع 102 سالشونه . معلوم نیست زنده باشن یا نه... دیگه چه برسه به خودمون
در صورتیكه امید به زندگی تا اونموقع این قدر افزایش پیدا كرده باشه می شه تصور كرد یه عالمه نوه ونتیجه دور و برمون (و البته نوبت شمام بشه ) ریختن و ورجه وورجه می كنن. لابد خاطرات حالای ما واسه اونا مثل قصه های مولاناو شاهنامه می مونه... باور نكردنیو
مثلا بهشون می گیم ما 10 دقیقه راه از خونه می اومدیم سر كوچه. بعد سوار اتوبوس واحد می شدیم.20 دقیقه تو راه بودیم. بعد پیاده می شدیم دوباره 5 دقیقه راه می رفتیم تا برسیم به دم دفتر محل كارمون!
اونا هم سرشونو می گیرن و می گن : واااااای. نه بابا . یعنی یه همچین مسیری رو نییییییییییییییم ساعت تو راه بودین؟ مگه موتور هوایی تون خراب بوده..
ما هم میگیم: موتور هوایی؟. اون زمونا كه ازاین چیزا نبود. موتور ها و ماشینها روی زمین توی خیابونا حركت می كردن . وسیله نقلیه ها عمومی بود. مثلا اتوبوس واحد داشتیم..
اونا می گن : اتوبوس واحد؟ واحد چیه دیگه؟
ما می گیم: همین مترو هوایی رو می بینین الان از رو پشت بوم خونه رد شد . یه چیزایی مثل اینا ولی روی زمین حركت می كردن
اونا با تعجب می پرسن. ا .... اونوقت اگه همه روی یك سطح (زمین ) راه می رفتن بهم نمی خوردن؟
ما ها دیگه حوصله نداریم براشون توضیح بدیم كه ماشینها كه در مسیرهای مختلفی راه می رفتن و قانون داشتن و چهارراهی بوده وتقاطعی و و چراغی راهنمایی ای و مامور راهنمایی رانندگی ای بوده و این چیزا.
بهشون می گیم : ای بابا مگه تو درس و مشق نداری بچه... برو بیشین پای درس و مشقت. فردا معلم ازت تكلیف می خواد تو ننوشتیا . برو باباجون ...برو
اونوقته كه یكی از همین دوقلوهامون كه لابد اونموقع ریش و سبیلی به هم زده وارد بحث نوه و آقاجون می شه و میگه: آقاجون درس و مشق نوشتن مال روزگار شما بود. حالا كه دیگه كسی مدرسه نمی ره. مشق نمی نویسه. حالا همه بچه ها می رن مدرسه مجازی.آنلاین هستن و با معلم و همشاگردیهاشون چت می كنن .مشق كه نمی نویسن. تكالیفشونو تایپ میكنن توی لب تاپ.... نرم افزار مخصوص دارن.. آزمایشگاه مجازی دارن (مثل تبیان كه الانم داره...)
او نموقع است كه لابد ما یه آهی از ته دل می كشیم و می گیم : "جوونی كجایی كه یادت بخیر"