• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن نصف جهان > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
نصف جهان (بازدید: 2198)
شنبه 18/4/1390 - 11:25 -0 تشکر 335970
چه حسی داشتید؟

http://img.tebyan.net/big/1390/04/24212419217722961223211154220203177168138243173.jpg

" به نام مهربانترین مهربانان"

سلامی گرم در این روزهای داغ تابستانی خدمت اعضای گل و گلاب نصف جهانی:

روز چهارشنبه 15 تیرماه به مناسبت میلاد حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز به همراه اعضای انجمن سری به آسایشگاه جانبازان زدیم ، حال و هوای خاصی آنجا حاکم بود که به محض ورود و دیدن این بزرگواران به انسان دست می داد ... 

به خاطر اینکه در این روز در آسایشگاه مراسم بود و جشنی به همین مناسبت امکان اینکه به صورت فردی با جانبازان به صحبت بنشینیم به وجود نیامد ولی از اینکه در جوار این عزیزان بودیم و این روز پر افتخار را در کنار آنها جشن گرفتیم  بسیار خوشحالیم.

از دوستان خواهشمندم خاطرات، حس و حال و گزارشاتشون رو از این روز در همین تاپیک به عنوان یادگاری برای ما ثبت کنند . انشاءالله تعدادی از عکسها را در همین تاپیک درج می کنیم.  

 

.....................................................................................................

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران 

تا از دلم بشویی غم های روزگاران

http://img.tebyan.net/Big/1388/11/36222359111523534249227329396975323285.jpg

شنبه 25/4/1390 - 0:16 - 0 تشکر 339980

mohassane گفته است :
[quote=mohassane;636435;339712]عكسهای اخیر رو تازه امروز دیدم...
با تشكر از خانم آهكی و اقای خدابنده بابت عكسها

منتظر لینك گزارش در بخش كاربران هستیم

آقای نیری این پست رو با كاربری بنده گذاشتین!!!

عجب بساطی داریم ها!!!!!!!!!

شنبه 25/4/1390 - 18:57 - 0 تشکر 340694

با توجه به اشكالات بوجود آمده و خارج شدن این تاپیك از صفحه اول این پست رو می ذارم تا به صفحه اول منتقل بشه.
دوستان ادامه بحث رو پی بگیرند.

هزار دشمنم ار مي كنند قصد هلاك  گرم تو دوستي از دشمنان ندارم باك

حافظ عليه الرحمه

امضا: نيري

پنج شنبه 30/4/1390 - 17:54 - 0 تشکر 342132

گزارشی از اسطوره های صبر-قسمت اول
قرارمان جلوی درب آسایشگاه جانبازان اصفهان بود. خیابان كمال اسماعیل. ساعت 9 صبح. بنده كه اصلا قرار نبود بیایم و تا دقایق آخر هم مرخصی ام قطعی نشده بود . هرچند در پستهای انجمن اصل این قضیه را به روی مبارك نیاورده بودم. به هر ضرب و زور ساعت 9توانستم مرخصی بگیرم و از محل كار بزنم بیرون. هرچند به موقع به قرار نمی رسیدم ولی درحین مراسم به دیگر تبیانی ها ملحق می شدم.
مقابل آسایشگاه كه رسیدم ساعت حدود نه و نیم بود. پیاده رو و محوطه دم در آب پاشی شده بود و پلاكاردهایی در تكریم مقام حضرت ابالفضل علیه السلام و همچنین سخنانی از امام و رهبرانقلاب در بزرگداشت مقام جانبازان انقلاب و دفاع مقدس به چشم می خورد. معلوم بود جانبازهای آسایشگاه خودرا مهیای پذیرایی از مهمانان این روز كرده بودند. فكر می كردم ما چه مهمانان بی وفایی هستیم. سالی به دوازده ماه یكبار هم نمی آییم سر بزنیم. علتش را كه در وجود خودم كاویدم یك جواب بی شیله پیله مدام در ذهنم تكرار می شد.. احساس غربت! قبلا اگر كسی به من پیشنهاد عیادت از جانبازان جنگ را می داد با خود فكر می كردم كه خب حال بروم آنجا با چه صحنه ای روبرو می شوم... به چه كسانی؟ یه سری آدم منزوی ! بروبچه های قدیمی جنگ كه حالا بی حوصله گوشه تختشان ساعتها با خاطراتشان سرمی كنند و حوصله جوانی مثل من را ندارند.. حوصله كسانی كه با احساس ترحم به عیادتشان می آیند را ندارند... از بس دورویی دیده اند حالشان به هم می خورد... لابد جانباز فكر می كند آمده ام برای رفع تكلیف... لابد فكر می كند من هم برای تهیه گزارش در روزنامه محلی یا بولتن فلان اداره و ارگان ،باهاش عكس یادگاری می گیرم... خب چه توقعی از همچین كسی می شود داشت؟ تصورم این بود كه چنین كسی كه چنین آدمهایی را بارها وبارها دیده چطور مینشیند و با من گپ می زند....اما غافل بودم از دل دریایی این شهدای زنده....
ادامه دارد...

هزار دشمنم ار مي كنند قصد هلاك  گرم تو دوستي از دشمنان ندارم باك

حافظ عليه الرحمه

امضا: نيري

جمعه 31/4/1390 - 0:51 - 0 تشکر 342196

قسمت دوم

مقابل اسایشگاه كه رسیدم ساعت نه و نیم بود و تبیانی ها سرقرار نبودند. طبیعی بود . لابد زودتر وارد شده بودند. من هم وارد شدم و در محوطه پیش رفتم. .محوطه بزرگی از آسایشگاه حیاط و فضای سبز تشكیل می دهند و سالنهای كوچك و بزرگی كه هریك برای كاری استفاده می شوند. نزدیك اولین سالن كه بعدا فهمیدم به نمایشگاه عكس و اقلام فرهنگی اختصاص دارد چند نفر از خانمها منتظر بودند. مدیرمحترم انجمن و دو سه نفری دیگر. سلام و احوالپرسی كردیم و دیگر دوستان در سالن نمایشگاه در حال بازدید از عكسها بودند. همگی به اتفاق وارد شدیم. عكسهایی كه شاید برای امثال منِ جوان غریب می نمود ولی حتما هریك كوله باری از خاطره را برای اهلش به ارمغان می آورد. عكسهایی از شهدا، گروه تفحص، شهدای گمنام و ...

معشوق چون نقاب ز رخ برنمی كشد هركس حكایتی به تصور چرا كنند؟

حكایت ما جوانها و وقایع دفاع مقدس هم مثل همین بیت حافظ علیه الرحمه است. پشت این نقاب دفاع مقدس حكایتی است كه برای ما كه لمسش نكرده ایم و صرفا آنرا در كلام قدیمی ها یا در قاب تلویزیون و سطر كتابها یافته ایم ، دست نیافتنی شده. هركداممان برداشت خودرا از جنگ و دفاع در ذهن می پرورانیم و با آن آنگونه برخورد می كنیم كه خود ساخته ایم.

مدتی به تماشای نمایشگاه گذراندیم. با برخی دوستان كه از قبل آشنا بودیم سلام و احوالپرسی ای كردیم. و كم كم با توجه به شنیدن صدای سرود ملی جمهوری اسلامی كه از فاصله ای نزدیك از یكی از ساختمانها به گوش می رسید، آماده شدیم ككه دسته جمعی به سمت محل برگزاری مراسم برویم...

افرادی كه حاضر بودیم عبارتند از : مدیر انجمن نصف جهان خانم آهكی (kousar764)، آقای منصور مقدم (mansoor43)كه از جلسه اردیبهشت می شناسمشان و مدیر انجمن هنر و ادب تبیان هم هستند و البته از دبیران با سابقه آموزش و پروش، AMIBEST,GHARIBEH,ONLINE,hallaj,yasekabood,azar13و همچنین آقای خدابنده(7asemoon) كه علیرغم مشغله كاری با كمی تاخیر آمدند و زحمت عكس از مراسم هم اغلب با ایشان بودو زودتر از بقیه به همراه خانم یزدخواستی جمعمان را ترك كردند. جای خیلی از دوستان و كاربران تبیانی خالی بود از جمله همسرم mohassane كه خیلی دوست داشتند بیان ولی مشغله خانه داری و بچه داری مانع شده بود. و اما یك دوست جدید تبیانی هم پیدا كردیم، آقای شهبازی كه دانشجوی ترم 3 كامپیوتر بودند و به واسطه معرفی gharibeh با سایت تبیان و انجمنهایش آشنا شده و قصد ثبت نام و عضویت را دارند. از داشتن چنین دوستی د ركنار دیگر همراهان تبیانی خیلی خوشحالم.خب خدارو شكر یك عضو جدید اصفهانی، یك دوست یا به قول شبكه اجتماعی تبیان یك همراه جدید را به فال نیك میگیریم.

ادامه دارد....

هزار دشمنم ار مي كنند قصد هلاك  گرم تو دوستي از دشمنان ندارم باك

حافظ عليه الرحمه

امضا: نيري

شنبه 1/5/1390 - 11:16 - 0 تشکر 342546

جناب nayyeri ممنون از گزارش جامع و خوبتون.

 

.....................................................................................................

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران 

تا از دلم بشویی غم های روزگاران

http://img.tebyan.net/Big/1388/11/36222359111523534249227329396975323285.jpg

پنج شنبه 6/5/1390 - 13:22 - 0 تشکر 344793

ممنون جناب نیری عزیزم، كه نایب الزیاره بودین.

منتظر هستیم قسمت های بعدی اش را!!!

*******************************************

سركار خانم آهكی آیا خودتون هم مطلبی نوشتین؟! یا برای تبیان كار كردین این موضوع رو؟!

جمعه 7/5/1390 - 9:16 - 0 تشکر 345074

قسمت سوم (پایانی)

خب تا سخن به اینجا برسد جمع تبیانی ها هم به در ورودی ساختمان اصلی كه محل برگزاری جشن بود رسیدیم. دیگر شهروندان اصفهانی هم چه از طرف ارگانها و سازمانها و چه بصورت خودجوش دسته دسته می آمدند و هرچه زمان می گذشت بر تعدادشان افزوده می شد. (اینكه در بعضی عكسهایی كه ما گرفتیم صندلی های جلوی جایگاه خالی به نظر می رسد به همین دلیل است كه ما زود عكس گرفتیم و خیلی ها از اواسط برنامه اضافه شدند كه ما داشتیم می رفتیم.) از هلال احمر، برخی مدارس، فرماندهان سپاه و ارتش و خیلی های دیگر كه نام و نشانی نداشتند و خودجوش آمده بودند این روز را تبریك بگویند به كسانی كه برای ما الگوس لاهای جهاد و تلاش و سالها صبرو انتظار هستند.

از درب ورودی سالن جانبازان كه اهالی ثابت آسایشگاه هستند كنار راهرو به ردیف روی صندلی یا ویلچرهای خود نشسته بودند و خوش آمد می گفتند به مهمانان و درمقابل، تبریك مهمانان را جواب می دادند با لبخندهایی زنده. این زنده بودن را در چهره شان می شد دید. برق شادی در نگاه شان و روحیه قوی این عزیزان به من جوان روحیه می داد .

گروه موزیك ارتش كارش را با سرود جمهوری اسلامی تمام كرده بود .ولی در جایگاه منتظر بود تا لابد مجددا برنامه هایی داشته باشد. قرآن شروع شد و حجم احوالپرسی ها به نسبت كم شد تا همه شنونده آیاتی باشند كه یكی از جانبازان عزیز قرائت می كرد.قرآن تمام شد و ما هنوز جا برای استقرار پیدا نكرده بودیم.بهتر بگویم هنوز تصمیم نگرفته بودیم كجا بنشینیم. سالن بزرگی بود كه دور تا دور آن جانبازان روی ویلچر ها و بعضا تختها، پذیرای مهمانان بودند. محوطه وسط سالن هم صندلی چیده بودند با راهرویی كه در وسط انداخته بودند برای عبور و مرور. اشكالش این بود كه یك سمت خانمها می نشستند (و نشسته بودند) وسمت دیگر آقایان و ما جمع تبیانی ها كه می خواستیم نزدیك به هم باشیم تا عكسهای یادگاری مان - كه لابد بعدها خاطراتی برای یادآوری این روز شیرین می شوند- همه نفرات را در خود جا بدهد. گروه موزیك یك مارش انقلابی شروع كرده بود و ما بالاخره با پیشنهاد آقای خدابنده كه تازه به ما ملحق شده بود و خانم آهكی در گوشه ای از سالن دو –سه ردیف صندلی خالی پیدا كردیم كه هرچند رو به جایگاه نبود ولی می توانست جمع تبیانی ها را كنار هم جا بدهد. ردیف جلو ما 4-5 نفر آقایون نشستیم و خانمها در دو ردیف عقبتر!

گلهایی كه از قبل آماده شده بود تقدیم میزبانانمان كردیم و زحمت عكسهای یادگاری هم با آقای خدابنده بود .(یه توضیحی اینجا توی پرانتز بدم و اون اینكه در بعضی عكسهایی كه مدیر انجمن یا دیگر دوستان در تاپیكها گذاشته اند صندلی ها خالی بنظر می رسد باید بگم علتش این بود كه ابتدای جلسه خیلی ها هنوز نیامده بودند و جمعیت كم بود . ما هم یه كم عجله كردیم و چون زود می خواستیم بلند شیم سریع در همون ابتدای جلسه عكسهامونو گرفتیم) برگردیم به جشن. سالن پر جنب و جوش بود. بعضیها شیرینی می چرخاندند هم از طرف میزبان بین مهمانان و هم از طرف میهمانان برای جانبازان. دیگری شاخه گل تقدیم می كرد به جانبازی. نفری دیگر كه معلوم بود خود از قدیمیهای جبهه و جنگ بود روبوسی می كرد و گرم گرفته بود یا یكی دو نفر از جانبازهاو شوخی می كردند با هم. لابد جوك و شوخی هاشون با مجالس ما جوونها فرق می كندو نمی دانم آنها هم به انچیزهایی كه ما میخندیم خنده شان می گیرید؟ یا جوك و لطیفه های این قبیله عشق از جنس دیگری است؟ ما جووانها كه به قولی به شكاف دیوار هم خنده مان می گیرد. نمی دانم چقدر با آنها فاصله داریم در روحیات. ولی چیزی كه مسلم است اینست كه عقب هستیم .حداقل بالفعلش اینطور است. البته بزرگان نظام وقتی پای مقایسه دو نسل به میان می آید می گویند كه جوانها ی حالا چیزی كم ندارند از دوران جنگ فقط به دلیل شرایط زمان به ظهور و بلوغ نرسیده. یعنی مثلا اگر عرصه ای پیش بیاید برای دفاع از آیین و اعتقادات این جوانها چه بسا بهتر از جوانهای انقلاب و جنگ 8ساله به میدان می آیند.

مراسم ادامه داشت. جناب آقای كامران و خانم اخوان نیز تشریف آورده بودند. یك جلد مفاتیح از طرف ایشان لابد بهترین هدیه معنوی بود كه این روز دریافت می كردند. خود آقای كامران شخصا هدیه می داد به جانبازها. برنامه بعد از مارش ارتش مدیحه سرایی و مولودی خوانی دو نفر از مادحین اهلبیت بود كه در اوصاف حضرت اباالفضل العباس خواندند. نفسشان گرم! زیبا خواندند و بعدتر كه خواهیم رسید سخنرانی یكی از علما آنهم در موضوع همین مناسبت امروز. جنب و جوش در اطراف و اكناف خیلی زیاد بود و بازار گپ و گفت دوستان قدیمی جنگ یا بعضا جوانها و قدیمیمها گرم. بی رو دربایستی كسی به سخنان سخنران التفات نداشت. لابد خاطرات قدیمی كه جا به جا گل كرده بود در زبان جانبازها و همرزمان سابق بیشتر كانون توجه بود. خلاصه وقت ما تبیانی ها تنگ بود و نمی توانستیم بیش از این در جمع شهدای زنده بمانیم. اجازه گرفتیم و خارج شدیم. با خاطراتی تلخ و شیرین از این روز.

تلخش را نگفتم . شاید بعدها در تاپیكی مجزا اشاره كنم. شیرینش هم همینی بود كه عرض شد. گل و شیرینی ، هدیه و گپ و گفت و خاطراتی كه برای ما بعید می نمود ولی برای همرزمانشان ملموس و باور پذیر . همرزمانی كه در جمع بودند و بعضا خود از فرماندهان فعلی ارتش و سپاه همچنان در سنگر دفاع از همیت اسلامی مان، باقی.

كی می شود ما جوانها باور كنیم توان جوانان جنگ را داریم و حتی بیشتر؟ امیدواریم عمرمان تا ظهور به دنیا باشد .تا دنیا ببیند ما جوونهای جغله چطور در ركاب حضرت ، الگومی گیریم از جوانهای قدیمی جنگ كه امروز صبرشان را بر روی ولچر و تختهای آسایشگاه به نمایش گذاشته اند. ان شا الله

یاد باد آن صحبت شبها كه با نوشین لبان

بحث سر عشق و ذكر حلقه عشاق بود

هزار دشمنم ار مي كنند قصد هلاك  گرم تو دوستي از دشمنان ندارم باك

حافظ عليه الرحمه

امضا: نيري

شنبه 8/5/1390 - 21:42 - 0 تشکر 345824

پاراگراف آخر بی نهایت بود..... نمره ای نمیتونم براش در نظر بگیرم. عاااااااالی بود... عالی.


ممنونم.

و من باز هم مست این قلم روان شما شدم.

يکشنبه 9/5/1390 - 10:55 - 0 تشکر 345927

mohassane گفته است :
[quote=mohassane;636435;344793]ممنون جناب نیری عزیزم، كه نایب الزیاره بودین.

منتظر هستیم قسمت های بعدی اش را!!!

*******************************************

سركار خانم آهكی آیا خودتون هم مطلبی نوشتین؟! یا برای تبیان كار كردین این موضوع رو؟!

من یک گزارش متنی و تصویری آماده کردم برای بخش با کاربران سایت که البته باید زودتر از اینها تو این قسمت قرا می گرفت ولی طبق گفته مدیر سیستم به خاطر مشکلات قبلی سایت یک مقدار به تعویق افتاده و فکر می کنم تو این هفته اگر خدا بخواهد در باشگاه قرار بگیرد. 

 

.....................................................................................................

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران 

تا از دلم بشویی غم های روزگاران

http://img.tebyan.net/Big/1388/11/36222359111523534249227329396975323285.jpg

يکشنبه 9/5/1390 - 11:17 - 0 تشکر 345933

جناب nayyeri گزارش کامل و خوبی بود، ممنون از درج خاطرات اون روز به یادماندنی.

 

.....................................................................................................

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران 

تا از دلم بشویی غم های روزگاران

http://img.tebyan.net/Big/1388/11/36222359111523534249227329396975323285.jpg

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.