lمن اول تجربه های خودمو درباره دانشگاه بگم....
سال 82كه وارد دانشگاه شدم...ما كلا ورودیای یك سال حدود54نفر بودیم به نسبت تقریبا برابر
همه هم سطح علمی تقریبا یكسانی داشتیم چون بیشتری فارغ التحصیلان سال86 مربوط به رشته ما بود
اما برخورد بچه های كلاس مد نظرم بود...
همه به هم احترام میزاشتن هم آقایون هم خانوما
هیچ اختلاتی نبود نصف سمت چپ كلاس واسه آقایون بود وسمت در(قسمت فرار) همیشه ما خانوما میشستیم
وقت استراحت هم ما خانوما میرفتیم با خیال راحت استراحت میكردیم
اما بعد فارغ التحصیلی كه واسه تصویه به دانشگاه رفته بودم یهو شكه شدم اول فكر كردم جشن یا برنامه ایی خاص هست واین افراد براشركت تو جشن دعوت شدن
اما بعد كارام كه دوباره به ساختمان آموزشی رفتم دیدم نه بابا همه دانشجوی دانشگاه هستن
والا من خودم تعجب كردم چطور عرض چهار سال دید بچه ها متفاوت شده بود...
من كه نظر خاصی ندارم واسه این تفكیك اما آب از سرچشمه گله
سرچشمه رفتارهای هنجارشده جامعه هست نه این دیوار ها وجدا سازی ها...
هنوز ده سال نشده از زمانی كه من وارد دانشگاه شدم اما سطح تفكر دانشجوها بیشتر از 10سال متفاوت شده...
قبل از هر عملی به نظر من باید توجه كنیم به عواقب بعد از تفكیك تنها كسایی كه میتونن به این موضوع كارشناسانه نگاه كنن
هم كارشناسان جامعه شناسی...كارشناسان جمعیت شناسی...كارشناسان حوزه(چون دین ما اسلامه هر نوع برنامه ریزی باید پایه اسلامی داشته باشه)و...اگه یه كم هم به كارشناسای آمار بها بدن با تحلیل های آماری میتونن كمكشون كنن