12 : چرا در عصر انبیاى گذشته حكومت عدل جهانى تحقق نیافته است ؟
این سؤال گاهى به طریق دیگرى نیز مطرح مى شود كه چرا حكومت عدل جهانى در پایان تاریخ و آخرالزمان اجرا مى گردد؟
آیا این امر اتفاقى است یا اینكه وجه و دلیلى دارد؟
مى گوییم :
تكامل فرد و در نتیجه ایجاد مجتمع كامل و نیز دولت و حكومت عدل در جامعه با دو عامل اساسى تحقق پذیر است :
1- عامل خارجى : به این معنا كه هر فرد از افراد جامعه معناى عدل و كمالى را كه هدف خلقت در اوست بداند و نیز راهى را براى رسیدن با آن بیابد و از آنجا كه فهم بشر قاصر از درك این امور است لذا بشر در طول تاریخ محتاج به انبیا براى هدایت و رسیدن به اهداف خود بوده است .
2- عامل داخلى : كه همان شعور بشر به این مسئولیت و هدف بزرگ است . لذا براى رسیدن به هدف ، تحقق این عامل داخلى در وجود انسان لازم است .
این شعور به مسئولیت تحقق نمى یابد مگر به اینكه :
الف : عقل ، اهمیت اطاعت خداوند و خضوع و خشوع نسبت به او را درك كند.
ب : بداند كه اطاعت خدا ضامن حقیقى براى سعادت خود و جامعه و ایجاد عدل مطلق در جامعه خواهد بود.
ج : حقیقت عدل و قسط و آثار و بركات آن را بداند.
این عمل داخلى با انواعش از چند طریق قابل پیاده شدن است :
1- اینكه این ایمان و اخلاص در افراد جامعه به صورت معجزه تحقق یابد.
این احتمال با قانون معجزات منافات دارد ، زیرا معجزه طریق انحصارى است ، در حالى كه براى رسیدن به نتیجه هدف راه هاى دیگر غیر از طریق معجزه وجود دارد. و نیز با اختیار انسان - كه كمال او در گرو آن است - منافات دارد.
2- بشر بدون جبر و با تجربه و ارشاد به سطحى عالى از فهم و شعور برسد تا بتواند آن هدف عالى را با رهبرى الهى پیاده كند.
با ملاحظه حالات و خصوصیات بشر پى مى بریم كه هنوز انسان به آن سطح عالى از فهم و شعور براى رسیدن به این هدف كامل نرسیده است ،
زیرا بشر از ابتداى خلقت دو شرط اساسى از شرایط تطبیق دل كامل را نداشته است :
الف : شناخت عدل به صورت كامل .
ب : آمادگى براى فداكارى در راه تطبیق و پیاده كردن عدالت بعد از شناخت آن .
اگر بر فرض ، بشر شرط اول را دارا باشد ، هنوز آمادگى كامل براى شرط دوم را پیدا نكرده است . و لذا حتى در عصر صحابه رسول اكرم صلى الله علیه و آله كه آن را بهترین عصر مى دانند آن حضرت مشكلاتى با صحابه در زمینه فداكارى آنان در راه اسلام داشته است .
خداوند متعال در اعتراض به جماعتى از صحابه مى فرماید: یا ایها الذین آمنوا ما لكم اءذا قیل لكم انفروا فى سبیل الله اثاقلتم الى الارض ارضیتم بالحیاة الدنیا من الاخرة فما متاع الحیاة الدنیا فى الاخرة الا قلیل (1) ؛
(( اى كسانى كه ایمان آورده اید چرا هنگامى كه به شما گفته مى شود به سوى جهاد در راه خدا حركت كنید بر زمین سنگینى مى كنید [و سستى به خرج مى دهید]؟! آیا به زندگى دنیا به جاى آخرت راضى شده اید؟! با اینكه متاع زندگى دنیا در برابر آخرت جز اندكى نیست . ))
حال به این نتیجه مى رسیم كه بشر تاكنون به شروط اساسى براى تشكیل حكومت جهانى دست نیافته و زمینه را براى ظهور فراهم نساخته است .
سید رضا صدر رحمة الله علیه مى گوید:
(( روزى خواهد رسید كه بشر قابلیت پیدا كند كه دادگسترى توانا و بینا بر او حكومت كند و قابلیت پیدا كردن بشر براى چنین حكومت عبارت است از تكامل او. بشر تكامل نیافته شایستگى و لیاقت حكومت عدل را ندارد و آن را نمى پذیرد و اگر با جبر و زور بر او تحمیل شود نقض غرض خواهد بود. جبر و زور ظلم است و ظلم نردبان عدل نخواهد بود. عدلى كه به وسیله ظلم برقرار شود عدل نیست ، هر چند نام عدل بر آن گذارند. بشر تكامل نیافته حاكم عدل را نمى پسندد و دوست مى دارد كه او بر كنار شود.
حضرت على علیه السلام مى فرماید: (( این مردم از من ملول شده اند و من هم از آنها ملول هستم )) ، سپس در حق آنها نفرینى كرده ، فرمود: (( خدایا مرا از اینها بگیر )) . حكومت عدل بایستى با رضایت خلق برقرار شود و آن وقتى است كه بشر خواستار آن باشد. بشر وقتى خواستار حكومت عدل مى شود كه خوى حیوانى تحت فرمان خوى انسانى او قرار گیرد )) . (2)
در روایات نیز به جهتى دیگر اشاره شده است .
امام باقر علیه السلام فرمود:
دولتنا آخر الدول و لن یبقى اهل البیت لهم دولة الا ملكوا قبلنا لئلا یقولوا اءذا راءوا سیرتنا اءذا ملكنا سرنا مثل سیرة هؤ لاء و هو قول الله عزوجل و العاقبة للمتقین (3) ؛
(( دولت و حكومت ما آخرین دولت ها و حكومت هاست . حكومت براى هیچ اهل بیتى باقى نمى ماند مگر اینكه قبل از ما به حكومت رسیده و آن را به نهایت رسانده است ، به جهت آنكه هر گاه سیره ما را در حكومت مشاهده كردند نگویند: اگر ما نیز مالك و عهده دار حكومت بودیم این چنین حكومت مى كردیم . اشاره به این معناست قول خداوند متعال كه مى فرماید: (و عاقبت براى پرهیزكاران است ). ))
......................................
1- سوره توبه ، آیه 38.
2- راه مهدى علیه السلام ، ص 54.
3- الغیبة ، طوسى ، ص 472؛ بحارالانوار ، ج 52 ، ص 332 ، ح 58.