• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن سياسي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
سياسي (بازدید: 2936)
پنج شنبه 25/1/1390 - 18:4 -0 تشکر 307764
تحلیلهای سیاسی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

انشاء‌الله در این بحث سعی میکنیم نظرات بزرگان رو تحلیل کنیم چون شخصیتهای برجسته مذهبی و علمی نگاه روشن و دقیقی دارند و خیلی مهم که ما کاملا به نظراتشون توجه داشته باشیم و باید نظرات خودمون رو بر پایه این نظرات استوار کنیم

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
چهارشنبه 4/8/1390 - 22:17 - 0 تشکر 380287

به گزارش پایگاه خبری انصارحزب الله، روزنامه کیهان در یادداشت خود نوشت:

بازشناسی و «به روز» كردن «مسئولیت»ها و «تكلیف»ها، شرط مهم اصولگرایی است. رهبر فرزانه انقلاب شانزدهم فروردین سال گذشته در دیدار نوروزی مسئولان با ظرافت و دقت تمام تذكر دادند: «از لحظه لحظه روزهای مسئولیت من و شما سؤال خواهد شد... از ما سؤال می كنند در فلان قضیه، مسئولیت تان چه بود؟ جزئیات مسئولیت را باید بدانید. اگر ندانیم، سؤال می كنند كه چرا نمی دانستی مسئولیت این است؟ چه طور غفلت كردی؟ وقتی كه بدانیم، حالا این مسئولیت را چطور ادا كردید؟ طول می كشد تا شرح بدهیم، تا بیان كنیم، تا عذر بیاوریم و همه بدهكاریم...». مقتدای امت ۲۳ فروردین امسال نیز پس از اقامه نماز در جمع برخی شخصیت های فرهنگی و سیاسی فرمودند: «... البته بخشی از این [بركت و مباركی ایام] به عهده خود ماست. ما هستیم كه با رفتار و جهت گیری های خودمان زندگی را مبارك می كنیم یا نامبارك می كنیم. یعنی آنچه كه سرنوشت نهایی انسان را تنظیم می كند، انتخاب خود انسان است... البته گاهی شرایط جوری است كه انتخاب برای انسان آسان است، گاهی انتخاب سخت است ولی به هر حال باید در همه امور انتخاب كرد... 

اینكه در سوره مباركه حمد، هر روز بارها تكرار می كنیم اهدنا الصراط المستقیم نشان دهنده این است كه صراط مستقیمی كه درپیش گرفته ایم- فرض این است كه مثلا شناختیم و درپیش گرفتیم- هر لحظه به دوراهی می رسد. 

یعنی این جور نیست كه یك تونلی باشد كه وقتی انسان داخل آن رفت، دیگر همین طور تا آخر تضمین شده باشد (مثل خط آهن) نه، دوراهی های متعددی، سه راهی های متعدد سر راه ما وجود دارد كه باید دید، شناخت، فهمید و قدم در راه درست گذاشت. این اهدنا كه هر روز تكرار می كنیم، یعنی امروز هم اهدنا، فردا هم اهدنا، پس فردا هم اهدنا؛ در این قضیه هم اهدنا، در آن قضیه هم اهدنا...». 

انسان انقلابی تكلیف گرا و مسئولیت شناس، در روزهای سخت پیدایش انقلاب یك مسئولیت و تكلیف داشت، پس از تشكیل نظام اسلامی تكلیف دیگر- و بالاتری- دارد، و به مرحله تمدن سازی، الگوسازی و صدور انقلاب برای رسیدن به «امت اسلامی» كه می رسد، مسئولیت هایش بزرگ تر و گسترده تر می شود. بنابراین نمی توان در پله اول و دوم متوقف ماند و اتساع مسئولیت ها را ندید یا به لوازم این گستردگی پایبند نشد و پیش نرفت.

معنای به روز كردن مسئولیت ها این است كه فرد یا مجموعه های تكلیف گرا، هر روز و در هر سرفصل تاریخ، فهرست فرصت ها و تهدیدهای جدید را به روز كند و از این طریق، اولویت بندی ها را متناسب با مقتضیات زمانه كند بی آن كه بخواهد این به روز بودن- آپ تو دیت شدن- را بهانه ای برای دور زدن یا گریز از اصول قرار دهد. یك انقلابی با این رویكرد، ضمن فهرستی از مسئولیت های تغییرناپذیر، مسئولیت های متفاوتی را در مقاطع ۱۳۵۷، ۱۳۵۹، ۱۳۶۸، ۱۳۷۶، ۴-۱۳۸۲، ۱۳۸۸ و ۱۳۹۰ متوجه خود می بیند. هر لحظه هدایت خواستن یعنی زمانی صلح حدیبیه و زمانی نه چندان دور فتح مكه، زمانی انزوا و زمانی آن قدر محبوب شدن كه نزدیك است حسنین (علیهماالسلام) زیر دست و پای جمعیت مشتاق بیعت كننده با علی علیه السلام بمانند، زمانی مدارا و زمانی سخت گیری و... با این همه تنوع تاكتیك، ذره ای از مصلحت گرایی تراز دینداری متفقهانه و از سر صبر و بصیرت، فاصله نگرفتن. طلب هر روز و هر لحظه هدایت به صراط مستقیم- اهدنا الصراط المستقیم- یعنی اینكه خدایا ما را به پیروی از خصال علوی موفق بدار.

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
چهارشنبه 4/8/1390 - 22:19 - 0 تشکر 380290

اضلاع جبهه بزرگ اصولگرایی در میانه سال ۱۳۹۰ و پیش از آن كه قصد بسیج و عزیمت داشته باشند، مستلزم به روز رسانی فهرست «مسئولیت»های خود از معبر به روز رسانی فهرست فرصت ها، نیازها و تهدیدها هستند. دنیای امروز، ۹ ماه پس از گسترش رایحه بهار بیداری ملت ها، تشنه تر از همیشه به اسلام ناب محمدی(ص) و نیازمند تئوری پردازی و مدل سازی در ۳ حوزه «انقلاب»، «نظام سازی» و «امت و امنیت جهانی» است. یعنی اینكه اگر یك انقلابی صاحب منصب یا غیرصاحب منصب- به هر جهت مسئول- در دهه اول انقلاب صرفا به دفاع از كیان كشور و نظام می اندیشید و احیانا افق نگاهش محصور در همین مرزها بود، امروز به علاوه این مسئولیت، تكالیف بزرگ تری نیز در سطح منطقه ای و جهانی دارد كه عمل به همان ها، خود موجب تقویت خطوط مقدم دفاع از كشور و نظام می شود.

سخن در این باب بسیار و استدلال فراوان است. كافی است توجه كنیم كه مستكبران درگیر در انقلاب های خاورمیانه، قریب ۹ ماه است اساسا فرصت مرتب كردن كت و شلوار خود را نداشته اند چه رسد به اینكه بخواهند مثلا درباره برنامه هسته ای رو به توسعه و پیشرفت ایران تمركز كنند. 

این انقلاب ها فرصتی بی نظیر را فراهم كرده تا انقلاب اسلامی ایران، معبر محدود شده تعامل با ملت ها را تبدیل به اتوبان كند و در عین حال به موازات این توسعه، مسئولیت تأمین نیازهای فكری، سیاسی و تئوریك انقلابیون متوجه ما شده است. قطعا جمهوری اسلامی ایران نگاه سلطه جویانه و استعمارگرانه مستكبران را به ملت های منطقه ندارد و به آنها به چشم برادرانی سزاوار همدلی و همراهی و حمایت بی شائبه می نگرد اما طرف غربی هر كدام از پرونده های منطقه ای گشوده از سال ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ (اشغال افغانستان و عراق) تا به امروز را «برگ برنده» تازه ای برای ملت ایران برمی شمارد. بنابراین بخشی از مسئولیت اصولگرایان، وسعت دادن افق دید در عین رصد افق های فعلی در داخل و خارج است. 

بخش دیگری از این مسئولیت، توجه به تهدیدهاست. برگزاری انتخابات گوناگون برای نظامی كه مردم در آن بنیادهای استوار حاكمیت و رگ و ریشه حیات آن هستند، فرصت مباركی است تا از مجرای آن خون تازه و شادابی مضاعف در شریان های نظام وارد شود. اما همین مقوله اگر با امانتداری و شكرگذاری پاس داشته نشود و حق آن ادا نگردد، می تواند مانند هر نعمت و فرصت دیگری تبدیل به تهدید شود. البته دشمنان برای تهدیدسازی از این فرصت بزرگ ملی، طراحی و تدارك می كنند كه نمونه آن را در حوادث ۲ سال پیش دیدیم. 

دیدیم كه چگونه خط هوس رانی و خودخواهی برخی خواص، به واسطه برخی پل ها و سرپل ها به خط موازی خارجی (اخلال در فرآیند انتخابات و آلوده و مسموم سازی آن) پیوست. دشمن برای از جا كندن ثبات و استقرار و امنیت «ایران»، نیازمند اهرم و تكیه گاه بود و جریان چند لایه ای كه امروز به عنوان جریان فتنه گر شناخته می شود، اهرم و تكیه گاه موردنیاز دشمن را تدارك كرد. گرانیگاه این اقدام، جنگ نرم به قصد انهدام «اتحاد، امید و ایمان» ملت ایران بود. از نگاه برنامه نویسان اطلاعاتی غرب، این سه ركن از یكدیگر تغذیه می كنند. در وحدت كه خلل افتاد، در امید و ایمان نیز شكاف می افتد، و امید یا ایمان كه ترك برداشت، تار و پود وحدت را ازهم می گسلد. و نیز از نگاه دشمن، خواص و نخبگان، خط مقدم صیانت از اتحاد و امید و ایمان مردمند؛ اگر آنها این سرمایه را صیانت كنند، جنگ نرم با مردم قریب به محال است. بنابراین، ابتدا باید از خواص - آن هم با استفاده از انرژی های منفی آزاد شده از هر یك از آنها در سه زمینه شقاق افكنی، ناامیدسازی و بی اعتقادسازی- بهره برد. 

ماه های آینده برای جبهه استكبار در غرب، حكم مرگ و زندگی را دارد و دست برقضا، این ماه ها با موضوع مهم انتخابات نهمین دوره مجلس در ایران مصادف شده است. 

آمریكا و انگلیس و صهیونیسم بین الملل طی ۲سال گذشته از هیچ گزینه مزاحمت علیه ایران كه امكان به كارگیری آن را داشته اند، مضایقه نكرده اند صرف نظر از اینكه موثر بوده یا نه. ۱- اعمال چند لایه تحریم ها (به قول خودشان فلج كننده) ۲- ترور ۳- اخلال و خرابكاری و سنگ اندازی علیه برنامه هسته ای ایران ۴- تلاش برای فشار و انزوای سیاسی ۵- پیگیری مذاكرات در فضای فشار ۶- جنباندن مزاحمت های داخلی نظیر فتنه۲ سال پیش ۷- تهمت پراكنی در حوزه های هسته ای، تروریسم و حقوق بشر به قصد ایجاد انفعال در سیاست خارجی ۸- جنگ روانی و رسانه ای انبوه با افكار عمومی و خواص در ایران به قصد آشفتگی جبهه داخلی. با این حال و به دلایل متعدد، دشمن از انبوه این فشارها بهره ای نبرده هیچ، كه فشارها در جهات گوناگون به شكل معكوس عمل كرده اند. 

طراحان این جنگ پر حجم و چندلایه وقتی از خود می پرسند كه چرا چاقویشان تا این حد كند است و نمی برد، صرفاً به یك جواب روشن می رسند. اینكه ملت و رهبری و اغلب نخبگان نافذ، دستاویز وحدت و امید و ایمان را از دست نمی دهند و به رهنمود قرآنی «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرّقوا واذكروا نعمت الله علیكم اذ كنتم اعداءً فالف بینكم...» وفادارند.

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
چهارشنبه 4/8/1390 - 22:21 - 0 تشکر 380293

خروجی این برآورد برای دشمن چه می شود؟ اینكه نقطه طلایی و قوت «اتحاد، ایمان، امید» را سیبل اصلی و آماج توپخانه جنگ روانی خود قرار دهند. به یقین در این ۴ماهه مشرف به انتخابات مجلس، تقلای عوامل نشاندار و بی نشان دشمن برای كم فروغ كردن وحدت در دو لایه «ملی» و «اصولگرایان» شدت خواهد یافت. 

اگر دشمن بر ایجاد انواع چالش ها پیش پای انتخابات (تنش و تشنج، ایجاد بدبینی در مردم نسبت به اصل انتخابات، تضعیف اصولگرایان و نفوذ دادن عوامل سفید سازمان فتنه به مجلس و شكستن این خط دفاعی مهم) می اندیشد، مقدمه همه این آرزوها، اخلال در انسجام و اتحاد جبهه اصولگرایان است. به یك معنا می توان تصور كرد كه انتخابات مجلس در ایران، برای دشمنان حكم همان مهر و امضایی را دارد كه پزشك قانونی پای گواهی فوت یك مرده می نویسد و برگزاری شاداب و پیراسته این انتخابات یعنی همان مهر و امضا پای برگه مرگ سلطه طلبان و مستكبران عالم. 

در مقابل تدارك دشمن چه باید كرد؟ همان كه رهبر انقلاب ۲۱دی ماه ۱۳۸۸ در دیدار شماری از نمایندگان مجلس (فراكسیون انقلاب اسلامی) بیان فرموده اند: ۱- پافشاری بر مبانی و اصول و به جان خریدن هزینه های آن ۲- بی عیب و نقص ندانستن افراد و توقع كم گذاشتن آنها از حق هرچند كه اگر این كم گذاشتن ها نسبت به حق نبود، خیلی بهتر بود ۳- آرمانگرایی معطوف به جلو و بالا نه معطوف به آشفتگی و افسردگی؛ معطوف به پیشرفت نه معطوف به توقف و سرگرمی و مشغولیت. ۴- فراتر از نقص و ضعف افراد و مجموعه ها، و در كنار امر به معروف و نهی از منكر، جمع بندی های كلی را دیدن و مصلحت های بزرگتر را سنجیدن ۵- راه را برای حمل به صحت در عملكرد افراد باز گذاشتن ۶- حتی المقدور راه تشتت در میان اصولگرایان را بستن و درعین اعتقاد به اصول و ارزشها، به خاطر مصلحت های بزرگ تر، جاهایی اغماض كردن. آن مصلحت بزرگ تر «اتحاد و اتفاق و باهم بودن و یك حرف زدن و یك صدا داشتن» است. البته مسئولیت مهم، عمل اضلاع جبهه اصولگرایی به رهنمودهای راهگشای مقتدای انقلاب است و نه صرفاً متوجه كردن مسئولیت به یكدیگر! مسئولیت شناسی به این است كه هركس و هر مجموعه ای فارغ از اینكه دیگری به مسئولیت خود عمل می كند یا نه، درحد مقدور مسئولیت اول خود را در زمینه اتحاد و اتفاق بشناسد و به آن وفادار بماند. 

باور كنیم كه جبهه ایمان بار دیگر به نزدیكی های خیمه فرماندهی بنی امیه رسیده و چند ضربت همدلانه دیگر برای فرو ریختن این خیمه باقی است. با تفرقه و تشتت و مجادله علنی از پشت تریبون ها و رسانه ها نباید جنگ پیروز را دوباره مغلوبه كرد؛ و ا لا سراغ عمار یاسر و مالك اشتر و ابن تیهان را نه در جبهه پایداری باید جست، و نه در گروه ۸+۷ و نه در هیچ مجموعه مشابهی. برای آن مصلحت و حق بزرگ تر گاه باید از حق كوچك تر و نزدیك تر گذشت. وحدت شدنی است به شرط آن كه به یاد آوریم دشمن از همه سو بر ما تاخته بود و ما خود با هم دست به گریبان بودیم، پس خداوند به نعمت دیانت و ولایت بین قلب های ما الفت داد. الفت و اخوت ما را چشم شور راهزنان به كمین نشسته گرفته است و این همه لطایف الحیل كه به كار می بندد، برای ربودن همین متاع گرانبهاست. وحدت و الفت و مرزبندی با همه آلودگان به فتنه و انحراف، «و ان یكاد» چشم زخم بداندیشان است.
محمد ایمانی

http://www.yalasarat.com/vdcbssb8.rhbfwpiuur.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
يکشنبه 20/9/1390 - 16:26 - 0 تشکر 399578

پناهیان:
«قربانی کردن مقام»امتحان مردان سیاست است

حجت‌الاسلام پناهیان معتقد است: «قربانی کردن مقام» از امتحاناتی است که برای مردانِ سیاست است که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «الْوِلَایَاتُ مَضَامِیرُ الرِّجَال؛ مسئولیت‌های سیاسی میدان آزمایش مردان است‏‏».

به گزارش فارس، آنچه در ادامه می‌خوانید متن کامل سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان در حضور رهبر معظم انقلاب، در پنجمین شب عزاداری حسینه امام خمینی(ره) است.

* هر کار خیری، فرصتی دارد

در زندگی فرصت‌ها برای هر کار خیری، زمانی دارند. همیشه فرصت برای اقدامات ارزشمند برای انسان باقی نمی‌ماند، امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرمایند: « الْفُرْصَةُ سَرِیعَةُ الْفَوْتِ، بَطِیئَةُ الْعَوْدِ؛ فرصت‌ها زود از دست می‌روند و دیر برمی‌گردند.»(۱) امیرالمؤمنین علی(ع) از یکی از واقعیت‌هایی که در سنّت‌‌های حاکم بر هستیِ ما وجود دارد و خداوند متعال مقرر فرموده، خبر می‌دهند. صرفاً برای انگیزه‌سازی برای ما نیست.
در فرمایش دیگری می‌فرمایند: «بَادِرِ الْبِرَّ فَإِنَّ أَعْمَالَ الْبِرِّ فُرْصَةٌ»(۲) باید به کارهای خیر مبادرت کرد، زیرا برای هر کار خیری فرصتی است که از دست می‌رود. ما باید همیشه برعکس وسوسه‌های شیطان که کارش تصویف است، کارش عقب انداختن است و مدام به انسان می‌گوید که «حالا بعداً، حالا در این موقعیت شاید ضرورت نداشته باشد» و به بهانه‌های مختلف کار خیر را تأخیر می‌اندازد؛ از توبه گرفته تا دیگر کارهای خیر، به ویژه کارهای خیرِ بزرگ را، باید برعکسش عمل بکنیم. بگردیم دنبال فرصت، فکر کنیم، نقشه بریزیم، و فرصت برای کار خیر را پیدا کنیم.
این یک مقدمۀ کوتاه؛ خداوند متعال این روحیه را در ما ایجاد بکند که نسبت به زمان، حساس بشویم و ذهن‌مان به دنبال فرصت‌ها بگردد تا آنها پیدا کند. اگر این حساسیّت ایجاد نشود فرصت‌های زیادی را در زندگی از دست خواهیم داد.

* قربانی دادن، ضرورتی که فرصتش به این سادگی داده نمی‌شود

اما گفت‌وگوی ما دربارۀ فرصت و زمان نیست، بلکه موضوع دیگری که خیلی کم در تاریخ فرصتش پیش آمده، حتی برای اولیاء خدا هم خدا کمتر یک همچین فرصتی داده، می‌خواهیم دربارۀ آن موضوع صحبت کنیم.
قربانی دادن، قربانی کردن، فداکاری کردن، از آن خوبی‌هایی است که فرصتش کم پیش می‌آید. شهادت، اوج قلّۀ قربانی دادن است. در دامنه‌های این قلّۀ بلند، انواع و اقسام قربانی دادن وجود دارد. گاهی از اوقات ممکن است کسی با قربانی‌های خاصی که در راه خدا می‌دهد، بدون شهادت، به اجر عظیم شهادت هم برسد.

* تاریخچۀ قربانی دادن، از ابتدای خلقت

موضوع قربانی دادن موضوعی است که از اول خلقت حضرت آدم و فرزندان او مطرح بوده؛ نبرد بین هابیل و قابیل سرِ قربانی دادن که نه، سرِ حسادتی که به‌خاطر قبول شدن قربانیِ هابیل در نزد پروردگار شکل گرفت. یعنی قربانی دادن یک سنّت آغازین هست از ابتدا همین‌جور این مسأله بوده، حتی در ادیان گذشته خیلی برجسته‌تر بوده تا در دین ما.
در آیات قرآن هم هست که یهودی‌های مدینه آمدند گفتند: اگر شما پیغمبر هستید، ما یک رسمی داریم در بنی‌اسرائیل، مثلاً می‌گوییم کسی می‌خواهد پیغمبر باشد، یک قربانی بدهد ببینیم خدایا آیا قربانیِ او را قبول می‌کند یا نه؛ رسم هم این‌گونه بود، مثلاً ساعقه‌ای می‌آمد آن قربانی را می‌سوزاند، معلوم می‌شد که این قربانی قبول شده. یا به صورت‌های دیگری معلوم می‌شد.
(الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلی‏ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ؛ (اینها) همان کسانى (هستند) که گفتند: «خداوند از ما پیمان گرفته که به هیچ پیامبرى ایمان نیاوریم تا (این معجزه را انجام دهد:) یک قربانى بیاورد، که آتش [صاعقه آسمانى‏] آن را بخورد!» بگو: «پیامبرانى پیش از من، براى شما آمدند و دلایل روشن، و آنچه را گفتید آوردند پس چرا آنها را به قتل رساندید اگر راست مى‏گویید؟!»(۳)
آنگاه خداوند متعال به رسول خدا(ص) می‌فرمایند: به آنها بگو: «آن پیامبرانی که قربانی دادند، و قربانی‌شان قبول شد و معلوم شد پیامبر هستند، شما با آنها چه‌‌‌کار کردید؟ آنها را کشتید، حالا دوباره آمدید علامت بگیرید که آیا آخرین پیامبر، پیامبر هست یا نه؟» می‌خواهم بگویم مسألۀ قربانی یک مسألۀ جدی است.
فرصت برای قربانی به این سادگی داده نمی‌شود و قربانی هم یک ضرورت است. در روایات دارد، قربانی‌هایی که امّت‌های پیشین می‌دادند در جامعۀ اسلامی اکثراً تغییر پیدا کرده، تکامل پیدا کرده، مثلاً انفاق یکی از این قربانی‌هاست که فرمودند: جایگزینِ قربانی‌های سابق هست. خداوند متعال فرمود: اینها را ببرید بدهید به فقرای خودتان.(۴) لذا می‌بینید که در قرآن کریم، معمولاً انفاق در کنار نماز قرار می‌گیرد(۵)، نماز خواندی انفاق هم بکن؛ در قرآن کریم، توصیۀ به این دو معمولاً در کنار هم قرار داده شده است.(۵)

* فلسفۀ قربانی، شناخت سره از ناسره

این قربانی دادنِ در راه خدا، فلسفۀ عمیق و نسبتاً روشنی هم دارد. آدم در این دنیا دارا نمی‌شود که بهره‌برداری کند و لذّت ببرد. انسان در این دنیا دارا می‌شود تا وقتی دارایی‌هایش را جمع کرد، برایش اهمیّت پیدا کرد و به آن علاقمند شد، دارایی‌هایش را در راه خدا بدهد. قربانی کند.
خدا به انسان جان می‌دهد که او تمنّا کند: «خدایا! جان مرا در راه خودت بگیر.» مثلاً «شهادت روزی ما کن» چنین تقاضایی است. هر کسی تقاضای جهاد نداشته باشد، منافق می‌میرد.(۶) اینقدر ضرورت قربانی دادن و فدا شدن و فدا کردنِ دارایی‌ها بالاست. مکرّر هم فرموده «جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ»(۷) «جان» و «دارایی‌ها» در کنار همدیگر ذکر شدند.
اینجاست که سره از ناسره شناخته می‌شود، کی اهل ادّعاست، کی اهل صداقت است، و واقعاً خداپرست است. هزاران سال رسم بوده که خداپرستی با قربانی دادن مشخص می‌شده. آنگاه، قبول شدن قربانی هم داستانِ علی‌حدّه‌ای دارد.
در روایت آمده است: اطرافیان عیسی‌بن مریم(ع) بنا شد چهل روز عبادت کنند بعد قربانی بدهند ببینند قبول می‌شود یا نه، این کار را انجام دادند، قربانیِ همه قبول شد؛ یعنی معلوم شد عبادت‌شان قبول شده، اما یک نفر در آن میانه قربانی‌اش قبول نشد. گفت: «ای پیامبر خدا! چرا قربانی من قبول نشده؟» وحی آمد به عیسی‌بن مریم، خدا فرمود: «عیسای من! به او بگو که تو یک مقداری ته دلت نسبت به ولایت و نبوّت عیسی‌بن مریم شک داری، من از تو هیچی قبول نمی‌کنم.» وقتی عیسی‌بن‌مریم رو کرد به او و علّت قبول نشدن قربانی‌اش را گفت، گفت: «بله راستش من گاهی یک ذرّه به تو تردید می‌کنم.» آقا فرمودند: «پس دلت را پاک کن تا قربانی ازت قبول بشود.»
کسی که ولایت اولیاء خدا را قبول نداشته باشد، عبادت و قربانیِ او از او قبول نخواهد شد. قربانی دادن یک رسم بوده، در دین ما هم این رسم تکامل پیدا کرده، شهادت اوجش است و انواع انفاق‌ها هم وجود دارد

* سخت‌ترین انفاق و قربانی، گذشتن از «آبرو» است

همین ابتدا هم عرض بکنم، سخت‌ترین انفاق، سخت‌ترین از خودگذشتگی اولاً از جان گذشتن نیست، ثانیاً سخت‌ترین انفاق، انفاقِ مال نیست؛ مهمتر از انفاق مال، انفاق آبروست.
خیلی‌ها از جان خود به سهولت حاضر بودند بگذرند، اما از آبروی خود حاضر نبودند بگذرند و دچار سقوط‌های عجیب و غریب شدند. داراییِ آبرو در جهان، قیمتی‌تر از داراییِ مال است. به همین دلیل خیلی‌ها مال خود را صرف می‌کنند تا آبرو و عزّت و مکنت و مقامی به دست بیاورند.

* قربانی کردن مقام، امتحان مردان سیاست

قربانی کردن مقام از امتحاناتی است که برای مردانِ سیاست است که امیرالمؤمنین(ع) فرمود «الْوِلَایَاتُ مَضَامِیرُ الرِّجَال؛ مسئولیت‌های سیاسی میدان آزمایش مردان است‏‏»(۸) صحبت ما هم بر سر قربانی دادن توسط دارایان است. هر کسی هر چه دارد باید آماده باشد جایی خدا از او قربانی خواهد خواست. داستان حضرت ابراهیمِ خلیل‌الرّحمان، داستان پیچیده و عجیبی است. آثارش به عنوان شعائر الهی، هنوز مناسک ماست و تا روز قیامت هم باقی خواهد ماند. اسماعیلت را در راه من قربانی کن!
اینکه اول عرض کردم فرصت‌های قربانی دادن کم پیدا می‌شود، باید گشت و پیدا کرد، یکی از مصادیق بسیار مهمّش حضرت ابراهیم خلیل‌الرّحمان است. کارد را گذاشت روی گلوی بچه‌اش، فرزندش را در راه خدا قربانی کند، خدا فرمود: «کافیست؛ این گوسفندی که برای شما فرستادم، این حیوانی که برای شما فرستادم، همین را قربانی کن.»
دل حضرت ابراهیم گرفت، گریه‌اش آمد، «خدایا! چه‌جوری در راه تو عزیزی را قربانی نکرده باشم، در حالی‌که تو معبود من هستی، تو محبوب من هستی، می‌شود آدم در راه محبوب قربانی نکرده باشد؟ قربانی نداده باشد؟ من یک فرصتی پیدا کرده بودم استثنایی، چرا این فرصت را کامل به من ندادی؟»(۹) بله، به این سادگی‌ها نیست که فرصت قربانی کردن به هر کسی بدهیم.

* خدا به کسی که از فرصت قربانی استفاده نکند، غضب می‌کند

داستان حضرت ابراهیم خلیل‌الرّحمان هنوز تمام نشده، اما اجازه بدهید قبلش یکی دو کلمه عرض کنم. خدا از کسی که از فرصت استفاده نکند، قربانی ندهد، ناراحت می‌شود؛ غضب می‌کند؛ غضب‌های عجیب و غریبی که در برخی از نمونه‌های آیات قرآن آمده؛ آیاتی که شاید مردم کمتر شنیده باشند، و کمتر درگیر بودند.
من جایی از دوستانم می‌پرسم که آیا تا حالا با چنین آیاتی برخورد کرده بودید؟ می‌گویند «نه! ما خبر نداشتیم.»، اما بگذارید من یکی از آیات مربوط به غضب الهی در چنین مواردی را بخوانم که اتفاقا در قرآن کریم تکرار هم شده است.
یکی از فرصت‌های قربانی دادن، جهاد فی سبیل‌الله است. پیامبر گرامی اسلام(ص) برای جنگ تبوک دستور جهاد دادند، عده‌ای سنگین‌شان آمد، گفتند: حالا این‌دفعه ما نیاییم، موقع برداشت محصول است، ـ تابستان بود و راه جنگ هم طولانی و سخت. آیه نازل شد. فرمود: پیامبر من! «فَإِن رَّجَعَکَ اللّهُ إِلَى طَآئِفَۀٍ مِّنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ، فَقُل لَّن تَخْرُجُواْ مَعِیَ أَبَدًا وَلَن تُقَاتِلُواْ مَعِیَ عَدُوًّا إِنَّکُمْ رَضیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفینَ؛ هر گاه خداوند تو را بسوى گروهى از آنان بازگرداند، و از تو اجازه خروج (بسوى میدان جهاد) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنى نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کناره‏گیرى راضى شدید، اکنون نیز با متخلّفان بمانید!»»(۱۰) اگر اینهایی که یکبار بهشون گفتی بیایند، یکبار فرصت فداکاری بهشون دادیم، آمدند گفتند: «آقا! عذرخواهی می‌کنیم، این‌دفعه ما می‌خواهیم بیاییم جهاد»، پیامبر من! بهشون بگو: «شما هرگز با من نخواهید آمد و هرگز به شما فرصت جهاد نمی‌دهم.»
خدایا! می‌خواهد بیاید فداکاری کند، خودش را برای شما بکشد! خدا! تحویل بگیر!
فرصت فداکاری یک فرصت استثنایی است. خدا به کسی که از آن فرصت استثنایی استفاده نکند، غضب می‌کند. می‌فرماید: هرگز! «إِنَّکُمْ رَضِیتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّۀٍ» شما بار اول که فرصت جهاد بود، راضی شدید بنشینید، راضی شدید در عرصه نیایید، دیگر از چشم من افتادید، می‌خواهم نبینم‌تان، می‌خواهم صدسال سیاه فداکاری نکنید؛ «فَاقْعُدُواْ مَعَ الْخَالِفِینَ» بنشینید! فکر کردید ما دنبال سرباز می‌گردیم، بیاید برای ما فداکاری کند؟ لیاقت نداشتی.

* «استبدال»، سنت خدا برای کسانی که فرصت فداکاری را از دست بدهند

بنده تقاضا دارم از سروران خودم، در محضر اساتید خودم درس پس می‌دهم، بنده‌نوازی می‌فرمایند که کوچک‌هایی مثل ما را هم میدان می‌دهند، عرائضی داشته باشیم در محضرشان، توجّه بفرمایید؛ سخن از فداکاری به تنهایی گفتن فایده ندارد. تا بگویی، همه می‌گویند: «بله! خب شهادت که خوب است، در راه خدا فدا کردن هم خب، این هم خوب است.»
بعضی از فرصت‌ها پیش می‌آید، آدم در راه خدا فداکاری بکند. فرصت را از دست بدهی، خدا به تو غضب خواهد کرد. وقتی غضب بکند چه اتفاقی می‌افتد؟ یکی از اتفاق‌ها استبدال است. اصطلاح استبدال، یک اصطلاح قرآنی است.
بعضی از آیات قرآن هم هست کلمۀ استبدال درِش نیست، ولی صریحاً این تغییر و جابجایی را مطرح می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّۀٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّۀٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَۀَ لآئِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء»(۱۱) اگر خوب پای دین نایستید، فکر نکنید من می‌نشینم منّت شما را می‌کشم، یک گروه دیگر جای شما می‌آورم.
در آیات دیگر قرآن هم در‌بارۀ این استبدال دارد. مثال دیگر فداکاری گفتیم انفاق است «ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ؛ شما همان [مردمى‏] هستید که براى انفاق در راه خدا فرا خوانده شده‏اید. پس برخى از شما بخل مى‏ورزند، و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده، و [گرنه‏] خدا بى‏نیاز است و شما نیازمندید»(۱۲)
«وَإِن تَتَوَلَّوْا، یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ» اگر پشت کنید به این فرصتِ فداکاری، فدایی دادن، خدا یک قوم دیگر را جای شما خواهد آورد.
این جملۀ آخرِ آیۀ کریمه را دقت بفرمایید، در آن آیۀ قبل هم به‌گونۀ دیگری بود. یک‌جورهایی می‌خواهم بگویم، این قسمت از آیه، از داغ دل خدا دارد خبر می‌دهد. می‌فرماید: یک قوم دیگر جای شما می‌آورم ،«ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ؛ آنها دیگر مثل شما نیستند.» بهتر از شما می‌آورم جای شما. برخوردهای خداوند متعال را نگاه کنید.
اینها بحث‌هایی نیست که حاشیه‌ای باشد، اینها بحث‌هایی است که حلقه‌های وصل صحنه‌های عجیب و غریبِ تاریخ پشت سر همدیگر است. اصلاً ارتباطش با کربلا، ارتباط بسیار روشن است. ماهیّت کربلا را بدون این بحث اصلاً نمی‌شود توضیح داد. چرا کربلا؟ چه ارتباطی دارد؟ همه تا الان حدس زدند کربلا محل قربانی دادن بوده است، اما از این بالاتر اجازه بدهید در قسمت عبرت‌ها به کربلا نگاه بکنیم.
پس خدا فرصت قربانی دادن را می‌گیرد، می‌فرماید دیگر فرصت بهتون نمی‌دهم. اگر «خوب» قربانی ندهی، ازت قبول نمی‌کند. اگر خالص نباشی، به ولیّ خدا شک داشته باشی، ازت قبول نمی‌کند. این اول، می‌خواهیم بشماریم مشخص بشود در ذهن‌مان.
دوم. فرصت قربانی دادن دیگر بهت نمی‌دهد، می‌فرماید: «فَاقْعُدُواْ مَعَ الْخَالِفِینَ» بنشین! نمی‌خواهد بیایی.
سوم. استبدال است. جابه‌جا می‌کند. یک قوم بهتری را جای شما می‌آورد؛ «یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ» من دوستشان دارم، آنها هم عاشق من هستند. آنها استوار هستند، از سرزنش نمی‌ترسند.
چهارم. چه اتفاقی می‌افتد اگر کسی از فرصت قربانی استفاده نکند؟ اگر کسی می‌خواهد سخن تلخی بشنود آماده باشد. اگر کسی می‌خواهد خطرناک‌ترین سنّت الهی را بشنود آماده باشد.

* وقتی خطر استبدال جای خودش را به خطر ابتلا می‌دهد

خطر این سنّت الهی از عذاب دوزخ بالاتر است، خطر این سنّت و عذاب الهی برای آنان که فداکاری نمی‌کنند از قعر جهنم بالاتر است و این یک سنّت الهی است که در همین دنیا اجرا می‌شود. خدا چه می‌کند با کسانی که فرصت فداکاری پیدا کردند، اما از فرصت استفاده نکردند؟ امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَنْ لَمْ یُنْفِقْ فِی طَاعَةِ اللَّهِ ابْتُلِیَ بِأَنْ یُنْفِقَ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ لَمْ یَمْشِ فِی حَاجَةِ وَلِیِّ اللَّهِ ابْتُلِیَ بِأَنْ یَمْشِیَ فِی حَاجَةِ عَدُوِّ اللَّه‏»(۱۳) کسی که در راه طاعت خدا خرج نکند و از دارایی خودش فدا نکند، مبتلا می‌شود به اینکه در راه معصیت خدا خرج کند و فدایی بدهد، و کسی که در راه ولی خدا قدم بر ندارد و فدایی ندهد، خدا او را مبتلا می‌کند که در راه منافع دشمنِ خدا قدم بردارد.

* آنها که فرصت رکاب امیرالمؤمنین(ع) را از دست دادند، مبتلا به خون حسین(ع) شدند

به خدا قسم مردم کوفه، یزید را دوست نداشتند. مردم کوفه از یزید متنفر بودند. مردم کوفه امیدی به یزید نداشتند که به آنها مهربان بشود. مردم کوفه هیچی از یزید نمی‌خواستند. بیچاره‌ها، بدبخت‌ها فداکاری کردند برای یزید. اینکه خیلی بدتر از جهنم است. چرا فداکاری کردند برای یزید؟ چون امیرالمؤمنین(ع) به آنها می‌فرمود: بیایید در راه خدا جهاد کنید، در رکاب من جهاد کنید اما سستی می‌کردند. مردم کوفه لااقل سه جنگ پای رکاب امیرالمؤمنین جنگیدند نه اینکه نیایند اصلاً، جنگ صفین بیش از یک سال طول کشید سی هزار کُشته داد. مردم کوفه این‌جور نبود که مطلقاً نیایند، ملحد نبودند، کافر نبودند اما شُل آمدند.
امیرالمؤمنین را غضبناک کردند، دلش را شکستند، انتظار امیرالمؤمنین را برآورده نکردند، فرمود: «یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ»(۱۴) مرد نیستید شما انسان نیستید شما. چرا اذیت می‌کنید؟ چرا گوش نمی‌دهید؟ مقداری از اینها در جنگ جمل آمدند، در جنگ نهروان حضور داشتند، آمدند پای رکاب امیرالمؤمنین، اما خوب نیامدند، تا آخر نیامدند. اینها چون خوب پای رکاب امیرالمؤمنین(ع) نیامدند خدا تصمیم گرفت آنها را مجازات کند، چگونه مجازات کرد؟ کاش اینها را مستقیم برده بود جهنم، دست‌شان به خون حسین آغشته نمی‌شد.
فرمود: حالا که به علی امیرالمؤمنین کمک نکردید، من مبتلایتان می‌کنم به اینکه بروید ایثارگرانه از خود بگذرید، خودکشی کنید، بی‌جیره و مواجب برای یزید کار کنید، حسین(ع) بکشید. آیا ماهیّت حقیقی عبرت‌های عاشورا اینجا نیست؟ چرا آن روزی که بهت گفتم فداکاری، بکن فداکاری نکردی؟ این یک فرصت از دست رفته است، اگر غضب خدا در عالی‌ترین مرتبه به تو متوجه بشود دیگر بحث استبدال نیست بحث ابتلاست، مبتلا می‌کند تو را.

* خطر «ابتلا» برای سیاستمدارانی که فرصت فداکاری را از دست بدهند بالاست

در جامعۀ اسلامی مردم داراتر هستند یا مسئولان؟ بله بسیاری از مسئولان الحمدلله اهل زهد هستند یا از طبقات پایین آمدند و در مملکت ما اینگونه نیست که کسی مقام را به خاطر مال بخواهد. هوشیاری مردم ما و خوبی مسئولین ما بالاست و ما این مشکل را نداریم، ولی مسئولین توجه کنند، سیاستمداران توجه کنند آنجاهایی که خدا بهشون فرصت فداکاری می‌دهد از دست ندهند، آنجاهایی که خدا فرصت فداکاری برای ولیّ خدا بهشون می‌دهد از دست ندهند، خطر استبدال به جای خودش، خطر ابتلا را چه می‌کنند؟
خب ما با دانشجوها می‌نشینیم با هم بحث می‌کنیم با هم گپ می‌زنیم روایات را با هم می‌خوانیم خب دانشجو می‌آید می‌گوید که: پس آن کسی که الان دارد خدمت می‌کند به صهیونیزم، استکبار جهانی را با کار خودش خوشحال می‌کند، سرباز بی‌جیره و مواجب او شده و دارد در راه او فداکاری می‌کند، او یک روزی امام(ره) را ناراحت کرده بوده؟ می‌گویم: والا در صحیفۀ نور هست، می‌توانید بخوانید. اینها دیگر بررسی نمی‌خواهد. یک روزی کم گذاشته بوده برای ولیّ خدا؟ هر کس کم بگذارد، این‌جوری است. خدا با کسی شوخی ندارد، اینجاها به کسی رحم هم ندارد، رحم و شفقت مال یک جای دیگر است.

* معمّای تاریخی «قُلُوبُهُمْ مَعَکَ وَ سُیُوفُهُمْ عَلَیْکَ» چگونه حل می‌شود؟

باور بفرمایید خیلی از کسانی که آمده بودند کربلا، قصد کشتن اباعبدالله‌الحسین(ع) را نداشتند، این سقوط به یکباره بود، تصاعدی اینقدر بدی در روح آنها ایجاد شد، این سخن مشهور تاریخ است، گفتند: «قُلُوبُهُمْ مَعَکَ وَ سُیُوفُهُمْ عَلَیْکَ» دوستت دارند حسین، اما شمشیرهایشان علیه شماست. این معمّای تاریخی را حل کنید. چرا اینگونه کسی را که دوست دارند، دارند قطعه قطعه می‌کنند؟ بگویم فریاد شما مردان غیرتمند بلند بشود؟ روضه‌های ما مثال‌های عالی‌ترین و عمیق‌ترین معارف ماست.
داشت خلخال را از پای یکی از دخترکان حسین فاطمه می‌کَند، بچه می‌ترسید، می‌لرزید، آن نامردی که داشت خلخال را می‌کَند خودش هم گریه می‌کرد، برگشت فرمود: آخر نامرد ـ من می‌گویم نامرد ـ داری ظلم می‌کنی، گریه هم می‌کنی؟ گفت: آخر من می‌دانم شما بچه‌های پیغمبر هستید. خب چرا این جنایت را می‌کنی؟ خدا مبتلا نکند آدم را، در خدمت قرار می‌گیرد، در خدمت که قرار گرفت چه خواهد شد؟
دو دعا کنم، داستان حضرت ابراهیم خلیل‌الرحمان را به پایان برسانم، نمی‌خواهم ذائقۀ شما را تلخ کنم با توجه کردن به فرصت‌های از دست رفتۀ کسانی که فرصت‌هایشان را از دست دادند. نمی‌خواهم ذائقۀ شما را در این مجلس شریف تلخ کنم، مخصوصاً که بعد از عاشورای حسین(ع)، اباعبدالله‌الحسین همۀ شما را در آغوش گرفته، گرد و غبار عزاداری را از سر و روی شما پاک کرده، به شما لبخند زده، نام شما را ابالفضل العباس ثبت کرده، دلم نمی‌آید در میان شما تلخ صحبت کنم. برویم سراغ کسانی که قربانی می‌دهند.
دعا کنم، با این دعا کام خودتان را شیرین کنید. کلمات‌مان را بدون نگاه به آنهایی که فرصت‌ها را از دست می‌دهند، با نگاه به آنهایی که آرزوی قربانی دادن کردند و الان آرزو دارند. آنهایی که به دنبال فرصت قربانی دادن می‌گردند و می‌گویند: «خدایا چه موقع چه چیزی را فدا کنم؟» شیرین کنیم ذائقۀ خودمان را با این دعا: خدایا فرصت قربانی دادن و قربانی کردن دارایی‌هایمان را در راه خودت به ما عنایت بفرما! فرمود کسی صادقانه برای شهادت که یکی از مصادیقش هست دعا کند شهید هم نشود خدا به او خواهد داد.(۱۵)
بعضی از علما و بزرگان بودند یک سال هر شب احیا گرفتند، مثل برنامۀ شب قدری که ما داریم تا صبح عبادت می‌کنیم.
- آقا چرا به خودت سخت می‌گیری؟ بالاخره یکی از این شب‌ها شب قدر هست، مگر حاجت خاصی داری می‌خواهی قطعاً آن شب بگویی و بگیری؟
- بله، من شهادت در راه خدا را می‌خواهم.
قربانی دادن منّت‌کشی می‌خواهد، این مسیر نورانی علم و فن‌آوری که یکی از مجاهدت‌های تاریخی این ملّت هست که بی‌نظیر بوده تاکنون و با رهبریِ داهیانۀ عزیز دلمان نایب امام زمان‌مان انجام گرفته، ببین چه قربانی‌هایی می‌گیرد، شهدای فناوری را ببینید! همچین که خبر شهادت آخرین شهدایی که در این راه به شهادت رسیدند، بچه‌های سپاه را این دانشمندان بسیجی را شنیدم، گفتم ببین خدا دست بر نمی‌دارد از سنّتش، می‌فرماید: این راه قربانی می‌خواهد، عزیزترین کسان‌تان را باید بدهید، این راه قربانی می‌خواهد، خدایا ما را قربانی راه خودت قرار بده! خدایا خدایا فرصت قربانی کردنِ بهترین دارایی‌های ما را به ما عنایت بفرما! و ما را در آن لحظه غافل و زمین‌گیر قرار مده!

* اگر کسی نعمت «جاه» را در راه خدا فدا نکند، خدا از او گرفته و به دیگری می‌دهد

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً یَخْتَصُّهُمُ اللَّهُ بِالنِّعَمِ لِمَنَافِعِ الْعِبَادِ» اصلاً کلمات امیرالمؤمنین علی(ع) متفاوت است. خدا بندگانی دارد که این بندگان را بهشون نعمت‌هایی داده، به خاطر منافع مردم. چقدر زیباست که بهترین مصادیق این نعمات را نعمت «جاه» بدانیم. بعد می‌فرماید: «فَیُقِرُّهَا فِی أَیْدِیهِمْ مَا بَذَلُوهَا» این نعمت‌ها را در دست اینها قرار می‌دهد، که بذل و بخشش بکنند، در راه خدا فدیه بدهند، قربانی بدهند. «فَإِذَا مَنَعُوهَا نَزَعَهَا مِنْهُمْ ثُمَّ حَوَّلَهَا إِلَى غَیْرِهِم»‏(۱۶) اگر استنکاف بورزند، خدا نعمت‌ها را از آنها می‌گیرد، می‌دهد به یک گروه دیگر. خدا ان‌شاءالله هیچ نعمتی را از ما نگیرد!
داستان ابراهیم خلیل‌الرحمان را تمام کنم آرام آرام به کربلای اباعبدالله‌الحسین(ع) برسیم. امام رضا(ع) به تفصیل حقایق این داستان را بیان می‌فرمایند.(۱۷) ابراهیم خلیل‌الرحمان صدا زد: خدایا من که قربانی نکردم. خدا فرمود: قبول کردم. ابراهیم عرض کرد: خدایا، درست است قبول کردی، ولی چقدر زیباست عاشقی برای معشوقش قربانی بدهد.
مادرها بچه‌هایتان را این‌جوری تربیت کنید. پسرم دخترم، دکتر شو! مهندس شو! موقعیتی پیدا کن! خانواده تشکیل بده! بچه‌هایی داشته باش! ثروتی به هم بزن! چه اشکالی دارد؟ پولدار بشوی. ببینیم در این راه، خدا در طول مسیر از تو چه قربانی‌هایی می‌خواهد، قربانی‌های ارزشمندی فراهم کن، یکی یکی آنها را در راه خدا بده!
حضرت ابراهیم خلیل‌الرحمان بعد از اینکه تقاضای عاشقانه و عارفانۀ خودش را برای قربانی دادن مطرح کرد، خداوند متعال فرمود: خب، ابراهیمِ من، تو بیشترین کسی که در این عالم دوست داری کیست؟ عرضه داشت: خدایا معلوم است آخرین پیامبر محمد مصطفی(ص). فرمود: آیا او را بیشتر از خودت دوست داری؟ عرضه داشت بله خدایا. معلوم است او را بیشتر از خودم دوست دارم. فرمود: فرزندان آخرین پیامبر را هم بیشتر از فرزندان خودت دوست داری؟ بیشتر از اسماعیلت؟ عرضه داشت: بله خدای من، مولای من. بیشتر دوست دارم.
فرمود: یکی از فرزندان آخرین پیامبر، نامش حسین است. به دلت مراجعه کن! خدایا خیلی دوستش دارم. این کیست اسمش آتش به دلم می‌زند. ابراهیمِ من! من حسین را به عنوان قربانیِ تو قبول می‌کنم، بیشتر نمی‌سوزی؟ گفت: بله خدای من. نشست گریه کرد برای حسین. اینقدر گریه کرد که نگو!

* خدا در طول تاریخ فقط به یک نفر فرصت داد تمام دارایی‌اش را قربانی کند

می‌خواهیم یک گفت‌وگوی قشنگی با همدیگر داشته باشیم ها. ببینید هنوز بدن حسینِ فاطمه روی زمین است. خدا به عاشقانِ خودش هم اجازۀ فدا شدن و قربانی دادن نمی‌دهد. اولیای خدایی که دوست داشته باشند در راه خدا قطعه قطعه بشوند، زیاد هستند ولی بسیاری از اولیای خدا این فرصت را خدا بهشون نداده. می‌دانم دوست داری فدا بشوی اما قبول است، بیا. خدا در میان این همۀ اولیا به یک نفر به تمامه فرصت قربانی کردن قربانی دادن و فداکاری داد. در بین یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر، اوصیای‌شان و همۀ خوبان عالم فقط یک نفر این فرصت را پیدا کرد.
هر خوبی در عالم می‌خواهد قربانی بدهد، از یک جایی به بعد مثل حضرت ابراهیم، خداوند متعال می‌فرماید: بس است عزیزِ من، قبول است بیا برو! اما نمی‌دانم رابطه‌اش با حسین چی بود؟ خدایا اجازه می‌دهی من تا آخر هر چه دارم قربانی کنم؟ بیاور حسین قربانی‌هایت را. می‌پرسیدند این بچه‌ها را کجا می‌بری؟ نمی‌توانست حسین(ع) جواب بدهد. نمی‌فهمیدند آنها. یک فرصت استثنایی برای من پیش آمده قربانی بدهم. ان‌شاءالله سال آینده عرفه این عرض بنده را به یاد داشته باشید دعای عرفه‌ات متحوّل خواهد شد.
هدیه یک روضه خوان است به عزاداران اباعبدالله‌الحسین(ع)، دوستانِ من شکر بهترینش این است که نعمت را در راه خودش مصرف کنی، نعمت را در راه خودش مصرف کنی، بهترینش این است که قربانی بدهی. در هیچ دعایی مثل دعای عرفه شکر جاری نیست، نمونۀ اعلای مناجات شاکرانه با خداوند متعال دعای عرفه است. عجیب و غریب اباعبدالله‌الحسین ولع تشکر از خدا را در این دعا نشان می‌دهد، اصلاً این دعا را باید اسمش را گذاشت دعای شکر، اینقدر قشنگ از نعماتی که از خدا گرفته حسین تشکر می‌کند که این تشکرها انگار آرزوی حسین است که خدا این نعمت‌هایی که به من دادی چه‌جوری در راه تو مصرف کنم یعنی فدای تو بکنم؟ امشب هر کسی می‌خواهد برود کربلا دعای عرفه را در بدن حسین ببیند، همه را خدا اجازه داد بیاور فدا کن!
سخت‌ترین امری که فدا کرد چی‌ها بودند؟ ان‌شاءالله می‌رویم یک روز حسین فاطمه(س) را صحرای محشر می‌بینیم، روضه‌های زیادی می‌شنویم. آنجا از خودِ حضرت می‌پرسیم. به نظر می‌آید سخت‌ترین بخش فداکاری حسین می‌دانید کجا بود؟ لحظۀ آخر، حسین(ع) داشت کجا را نگاه می‌کرد، که سر از بدن مطهرش جدا کردند؟ نگران خیمه‌ها بود. زینبم این دخترها را مواظب باش... این دخترکانِ من را مراقب باش... زینبم، زینبم، زینبم، ای امام زین‌العابدین، شما که گریۀ بر حسین(ع) را دوست داشتید یک جمله از امام زین‌العابدین بگویم. درد امام زین‌العابدین(ع) آن درد با عظمتش این بود: خدا به امام زین‌العابدین(ع) فرصت نداد، امر فرمود عزیزم، تو نباید فدا بشوی. همچین که صدای غریبیِ حسین(ع) بلند شد، به شمشیری تکیه کرد، هی خودش را دارد می‌کشاند بیاید به سمت حسین(ع). آقا فرمود: زینبم، جانِ تو و جانِ علیِ من، نگذاری امامت قطع بشود! «الا لعنة‌الله علی‌القوم الظالمین».

---------------------------------------------
پی‌نوشت:
(۱) غررالحکم/حدیث۲۰۴۱
(۲) غررالحکم/حدیث۳۹۲۵
(۳) آل عمران/۸۳
(۴) امیرالمؤمنین علی(ع): «... وَ کَانَتِ الْأُمَمُ السَّالِفَةُ تَحْمِلُ قَرَابِینَهَا عَلَى أَعْنَاقِهَا إِلَى بَیْتِ الْمَقْدِسِ فَمَنْ قَبِلْتُ ذَلِکَ مِنْهُ أَرْسَلْتُ عَلَیْهِ نَاراً فَأَکَلَتْهُ، فَرَجَعَ مَسْرُوراً وَ مَنْ لَمْ أَقْبَلْ مِنْهُ ذَلِکَ رَجَعَ مَثْبُوراً، وَ قَدْ جَعَلْتُ قُرْبَانَ أُمَّتِکَ فِی بُطُونِ فُقَرَائِهَا وَ مَسَاکِینِهَا...»(احتجاج طبرسی/۱/۲۲۱)
(۵) از جمله: «یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون»‏(بقره/۳) و «أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ»(بقره/۴۳)
(۶) رسول خدا(ص): «مَن ماتَ و لَم یَغْزُ، و لَم یُحدِّثْ بهِ نَفسَهُ، ماتَ على شُعْبَةٍ مِن نِفاقٍ؛ کسى که جهاد نکرده یا آرزوى جهاد نداشته باشد و بمیرد به نوعى نفاق مرده است.»(میزان الحکمه/۲۸۲۹)
(۷) حجرات/۱۵
(۸) نهج البلاغه، حکمت۴۴۱
(۹) عن الرضا(ع): «لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِبْرَاهِیمَ ع أَنْ یَذْبَحَ مَکَانَ ابْنِهِ إِسْمَاعِیلَ الْکَبْشَ الَّذِی أَنْزَلَهُ عَلَیْهِ تَمَنَّى إِبْرَاهِیمُ ع أَنْ یَکُونَ یَذْبَحُ ابْنَهُ إِسْمَاعِیلَ ع بِیَدِهِ وَ أَنَّهُ لَمْ یُؤْمَرْ بِذَبْحِ الْکَبْشِ مَکَانَهُ لِیَرْجِعَ إِلَى قَلْبِهِ مَا یَرْجِعُ إِلَى قَلْبِ الْوَالِدِ الَّذِی یَذْبَحُ أَعَزَّ وُلْدِهِ بِیَدِهِ فَیَسْتَحِقَّ بِذَلِکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَى الْمَصَائِبِ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ مَنْ أَحَبُّ خَلْقِی إِلَیْکَ فَقَالَ یَا رَبِّ مَا خَلَقْتَ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ حَبِیبِکَ مُحَمَّدٍ ص فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ أَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَوْ نَفْسُکَ قَالَ بَلْ هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ نَفْسِی قَالَ فَوَلَدُهُ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَوْ وَلَدُکَ قَالَ بَلْ وَلَدُهُ قَالَ فَذَبْحُ وَلَدِهِ ظُلْماً عَلَى أَعْدَائِهِ أَوجَعُ لِقَلْبِکَ أَوْ ذَبْحُ وَلَدِکَ بِیَدِکَ فِی طَاعَتِی قَالَ یَا رَبِّ بَلْ ذَبْحُهُ عَلَى أَیْدِی أَعْدَائِهِ أَوْجَعُ لِقَلْبِی قَالَ یَا إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ طَائِفَةً تَزْعُمُ أَنَّهَا مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص سَتَقْتُلُ الْحُسَیْنَ ع ابْنَهُ مِنْ بَعْدِهِ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ فَیَسْتَوْجِبُونَ بِذَلِکَ سَخَطِی فَجَزِعَ إِبْرَاهِیمُ ع لِذَلِکَ وَ تَوَجَّعَ قَلْبُهُ وَ أَقْبَلَ یَبْکِی فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ فَدَیْتُ جَزَعَکَ عَلَى ابْنِکَ إِسْمَاعِیلَ لَوْ ذَبَحْتَهُ بِیَدِکَ بِجَزَعِکَ عَلَى الْحُسَیْنِ ع وَ قَتْلِهِ وَ أَوْجَبْتُ لَکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَى الْمَصَائِبِ فَذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه‏» ترجمه: «هنگامى که حقتعالى حضرت ابراهیم (ع) را امر فرمود که جاى فرزندش اسماعیل بره که از براى او فرستاده بود قربانى کند ابراهیم (ع) از خداوند آرزو کرد که کاش فرزند خود اسماعیل را بدست خود در راه خدا قربانى میکردم و کاش مأمور نشده بودم بقربانى کردن بره جاى اسماعیل تا اینکه قلب من رجوع کند و قلب پدرى شود که عزیزترین فرزندان خود را بدست خود در راه دوست قربانى کند و باین سبب درجه‏هاى او بلندتر شود از کسانى را که حقتعالى بآنها ثواب عطا فرموده بجهت نزول مصائب بآنها حقتعالى وحى بسوى او فرستاد که اى ابراهیم از مخلوق من کیست دوست‏تر بسوى تو عرض کرد پروردگارا این همه مخلوق را که آفریدى احدى را بیش از حبیب تو محمد مصطفى (ص) دوست‏تر ندارم حقتعالى باو وحى فرستاد که آیا او را بیشتر دوست میدارى یا خود را عرض کرد بلکه او را فرمود فرزند او را بیشتر دوست میدارى یا فرزند خودت را عرض کرد بلکه فرزند او را فرمود قربانى شدن فرزند او بر دست دشمنان او از روى ظلم بیشتر دل ترا بدرد مى‏آورد یا قربانى کردن فرزند خود را بدست خود در اطاعت من عرض کرد بلکه قربانى شدن فرزند او بر دست دشمنان او بیشتر دلم را بدرد مى- آورد فرمود اى ابراهیم طائفه را گمان برسد که از امت محمد (ص) باشند و بکشند فرزند او حسین را بعد از او بجور و ستم مانند آنکه بره را ذبح کنند یعنى قتل آن حضرت نزد آنها عظمى ندارد و مستوجب شوند باین سبب سخط و غضب مرا پس فریاد و فغان ابراهیم (ع) بلند شد و دل او بدرد آمد و شروع کرد بگریه کردن پس خطاب از مصدر جلال الهى رسید که اى ابراهیم جزع و فغان تو را فداى فرزندت اسماعیل قرار دادم مثل آنکه اسماعیل را بدست خودت فدا کرده چون بر حسین (ع) و قتل‏ او گریه کردى و واجب گردانیدم از براى تو بلندترین درجات کسانى را که ثواب دادم بجهت مصائب و این است تفسیر قول حقتعالى که میفرماید وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم‏» عیون اخبار الرضا/۱/۲۰۹. ترجمه اقا نجفی اصفهانی.
(۱۰) توبه/۸۳ – برای مطالعه شأن نزول آیه، رجوع فرمایید به تفسیر نمونه، ذیل همین آیه.
(۱۱) مائده/۵۴ – ترجمه: اى اهل ایمان! هر کس از شما از دینش برگردد [زیانى به خدا نمى‏رساند] خدا به زودى گروهى را مى‏آورد که آنان را دوست دارد، و آنان هم خدا را دوست دارند در برابر مؤمنانْ فروتن‏اند، و در برابر کافرانْ سرسخت و قدرتمندند، همواره در راه خدا جهاد مى‏کنند، و از سرزنش هیچ سرزنش کننده‏اى نمى‏ترسند. این فضل خداست که به هر کس بخواهد مى‏دهد و خدا بسیار عطاکننده و داناست. – علامه طباطبایی در ذیل همین آیه توضیح می‌دهد که ارتداد در این آیه به معنی کسانی است که « باکى ندارند از اینکه با از دست دادن سرمایه دین، دنیا را به دست آورند و آنچه در نزد دشمنان دین از عزت کاذب و مقام‏هاى حیوانى و فانى سراغ دارند را مقدم مى‏دارند بر عزت حقیقى که تنها از آن خدا و رسول او و مؤمنین است و بر سعادت واقعى که هم شامل زندگى دنیا است و هم آخرت.»
(۱۲) محمد/۳۸
(۱۳) من لایحضره الفقیه/۴/۴۱۲
(۱۴) نهج البلاغه، خطبه ۲۷
(۱۵) رسول خدا(ص): مَن طَلَبَ الشهادَةَ صادِقا اُعطِیَها ، و لَو لَم تُصِبْهُ (میزان الحکمه/حدیث۹۹۴۸)
(۱۶) نهج البلاغه، حکمت ۴۲۵
(۱۷) رک: پاورقی ۶.

 http://www.yalasarat.com/vdccssqs.2bqe08laa2.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
جمعه 25/1/1391 - 22:16 - 0 تشکر 445931

حجت الاسلام علیرضا پناهیان به مناسبت ایام فاطمیه اول، در هیئت محبین اهلبیت(ع) در محل امام زاده ابراهیم شهر مقدس قم، سخنرانی کرد. موضوع سخنرانی‌های وی در این سه شب به موضوع «منابع قدرت اجتماعی» و «رابطۀ قدرت و معنویت» اختصاص داشت که در آن با اشاره به برخی آیات و روایات و کلمات حضرت امام خمینی(ره) به تبیین ریشه و منابع واقعی قدرت اجتماعی پرداخته شد


معنویت تا وقتی برای قدرت‌طلبان قابل تحمل است که به حریم آنها نزدیک نشود/ از صدر اسلام تا کنون، قدرت‌طلبان عالم با قدرتِ معنوی اسلام جنگیده‌اند

• مباحث اخلاقی و معنوی، تا وقتی که‌ در حد موعظه باشد و در عرصۀ‌ سیاست به حریم قدرت‌طلبان نزدیک نشود، برای عموم افراد(خواص یا عوام جامعه) قابل تحمّل است. اما وقتی مباحث معنوی به عرصۀ‌ سیاست آمدند و پا روی دم قدرت‌طلبان گذاشتند،‌ آن‌وقت دیگر برای آنها جنبۀ حیاتی پیدا می‌کند،‌ چون «قدرت» پاشنۀ آشیلِ آنهاست. از این به بعد، دیگر نه مباحث معنوی تحمل می‌شوند و نه شخصیت‌ها و اشخاصی هم که دنبال این مباحث معنوی باشند، تحمل خواهند شد.

• دشمنیِ قدرت‌طلبان وقتی اوج می‌گیرد که در نزاع با آنها،‌ حتی پا را از «نقد قدرت» و پرسیدن این سوال که «تو قدرت را از کجا آورده‌ای؟» فراتر بگذاریم و بگوییم: ما قدرت تو را می‌گیریم و خودمان تولید قدرت می‌کنیم و قدرت برتر می‌شویم و در جنگ با قدرت تو پیروز خواهیم شد. در این صورت‌ دیگر مسأله، مسألۀ ساده‌ای نیست. مخصوصاً اگر قدرت شما ناشی از معنویت باشد، دیگر آن قدرت مادی،‌ قابل رقابت با این قدرتِ ناشی از معنویت نخواهد بود.

• آنچه مهم است، منشأ تولید قدرت است که یا مادی‌گرایی است و‌ یا معنویت است. قدرت ناشی از معنویتِ‌ ناب،‌ قدرتی است که قدرت‌های برخاسته از مادیّت نمی‌توانند با آن رقابت کنند و در جنگ با او از قبل شکست خورده‌اند. حالا تصور کنید که قدرت‌طلبان بزرگ عالم اگر ببینند یک قدرت معنوی دارد شکل می‌گیرد،‌ که دو رسالت برای خود قائل است: یکی اینکه‌ قدرت آنها را نابود کند و دوم اینکه‌ قدرت خود را جایگزین قدرت آنها کند، در این صورت چه کار خواهند کرد؟ طبیعتاً سعی می‌کنند،‌ تمام قدرت خود را برای نابودیِ آن به‌کار گیرند.

• قدرتِ ناشی از معنویتِ اسلام را اصلاً نباید دست کم بگیرید. از صدر اسلام تا کنون، قدرت‌طلبان عالم با همۀ‌ امکانات خود با این قدرتِ معنوی جنگیده‌اند. از جنگ احزاب گرفته تا سایر فتنه‌های صدر اسلام، همه برای این بود که بتوانند‌ سرچشمۀ این منشأ‌ تولید قدرت را خشک کنند.

• در صدر اسلام وقتی که قدرتمندان و قدرت‌طلبان مکّه متوجّه ظهور آخرین پیامبر شدند، صریحاً‌ آمدند به ایشان گفتند: «ما حاضر هستیم قدرت خودمان را به تو تفویض و تنفیذ کنیم. بیا ما کلیدهای خانۀ کعبه و دارایی‌های خودمان را در اختیار تو قرار می‌دهیم. اصلاً‌ تو رئیس ما بشو.»(فقالوا: ... فَإِنْ كَانَ الَّذِی یَحْمِلُهُ عَلَى ذَلِكَ الْعُدْمَ جَمَعْنَا لَهُ مَالًا حَتَّى یَكُونَ أَغْنَى رَجُلٍ فِی قُرَیْشٍ وَ نُمَلِّكَهُ عَلَیْنَا؛ تفسیر قمی/۲/۲۲۸) آقا! شما مگر نمی‌خواهید به این پیامبر قدرت بدهید؟‌ خب این پیامبر از طرف خدا یک قدرتی دارد،‌ باهاش کنار بیایید. می‌گوید: «نه! آن قدرت را من نمی‌توانم باهاش کنار بیایم،‌ من خودم بهش قدرت می‌دهم، قدرتی از جنس قدرت‌های خودِ ما داشته باشد که بعد بتوانیم با هم رقابت کنیم.»

قدرت‌طلب‌ها رقابت در قدرت را می‌پذیرند،‌ منتها با قدرتی که قابل رقابت باشد. گفتند «آقا! شما می‌خواهی رئیس بشوی؟‌ بیا ما کلیدها را همه را بهت می‌دهیم. اما داعیۀ‌ پیغمبری نداشته باش.» چرا؟‌ «چون آن‌وقت ابرقدرتی می‌شوی که نمی‌توانیم از پس تو بربیاییم، فقط آن‌وقت باید تو را بکُشیم. و نمی‌توانیم هم دیگر بکشیم، چون با قتل هم تو از بین نمی‌روی. و شهادت آغاز نشر قدرت تو است. پس چی‌کار بکنیم؟‌ تو را به خدا کوتاه بیا.» آن‌وقت پیامبر اکرم(ص) چه پاسخی دادند؟‌ ‌ فرمودند: اگر خورشید را در یک دستم بگذارید،‌ ماه را در یک دستم بگذارید که من از رسالتم چشم‌پوشی کنم نمی‌کنم(همان/۲/۲۲۸)؛ ‌ «خورشید» و «ماه»! برای اهالیِ کرۀ «زمین» این کلمه‌اش خیلی سنگین‌تر از آن است که بگوید تمام ملک زمین را به نام من کنید. می‌گوید: اصلاً‌ خورشید و ماه را در دست من بدهید، هم فایده‌ای ندارد.

یعنی قدرت شما برای من به شدّت ناچیز است. اصلاً‌ اعتنایی به این قدرت شما ندارم. انگار خواسته باشد، بفرماید: شما که این قدرتی را که دارید و می‌خواهید به من بدهید، اگر فکر می‌کنید قدرت‌تان خیلی زیاد است، خب به مصاف من دربیایید، چرا التماس می‌کنید؟‌ برویم بجنگیم دیگر. قدرت‌طلبان بزرگ می‌دانستند که این قدرت یک قدرت نامرئی است که شمشیرهایشان اینجا کارگر نیست. ولی شمشیرهای آنها کارگر است.

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
جمعه 25/1/1391 - 22:17 - 0 تشکر 445932

چرا ما قدرتمندترین قدرت در عالم هستیم؟/ ما قدرت برتر جهان هستیم

• واقعاً‌ معنویت قدرت‌زاست. شما تصوّر نکنید کسانی که در عرصۀ معنویت حاضر شدند، حتماً‌ باید بروند مسیری که قدرتمندان مادّی برای به دست آوردن قدرت طی کردند،‌ طابعاً‌ النعل بالنّعل همۀ آن مسیر را طی بکنند؛ نه! اصلاً نیازی نیست. شما نیازی ندارید به جمع‌آوری و تولید قدرت به سبکی که او تولید قدرت کرده. شما سبک خاص خودتان را دارید.

• البته بعضی مشابهت‌ها وجود دارد.‌ مثلاً،‌ علم، ثروت و تکنولوژی قدرت می‌آورد. در خصوص نهضت نرم‌افزاری مقام معظم رهبری بارها اشاره فرمودند که ابرقدرت‌ها با تکیۀ به علم به این قدرت رسیدند. ما اینها را انکار نمی‌خواهیم بکنیم. ولی شما ببینید:‌ چرا ما بدون امکانات جهانیِ قدرتمندان،‌ سیزده برابر تمام کشورهای جهان که کشورهای قدرتمند هم جزءشان هستند،‌ رشد علمی داریم؟‌ چون به روش آنها رشد علمی را که از اسباب قدرت است به دست نیاوردیم، به روش خودمان این کار را کردیم و این «به روش خودمان» باید دقیق ترجمه بشود. بسیاری این را درک نمی‌کنند. همانند ماهی که توی آب است و وجود آب را درک نمی‌کند. می‌گویی «معنویت انقلاب است که این قدرت علمی را ایجاد کرده»،‌ می‌گوید: «چه ربطی هست بین معنویت انقلاب و قدرت علمی که الان ایجاد شده؟»‌ برای بعضی‌ها باید دو واحد کلاس بگذاری همین بحث را توضیح بدهی، تا برایش جا بیفتد. دستگاه تجزیه و تحلیل ندارد.

• این علمی که اینجا دارد توسعه پیدا می‌کند،‌ یک مدیریت الهی بالای سرش است،‌ به نام ولایت‌فقیه؛‌ آن علمی که آنجا دارد رشد می‌کند یک منفعت‌طلبیِ پست بالای سرش است. به نام نظام سرمایه‌داری. دیدی که ما با کمترین امکانات سیزده برابر همۀ آنها زدیم جلو،‌ حالا کی قدرت دارد؟‌ پس برگردیم به منشأ تولید قدرت نگاه بکنیم. من با منشأ تولید قدرت کار دارم: منشأ تولید قدرت یا «مادی‌گرایی و منفعت‌طلبی» است ‌ یا «معنویت». لذا یک دفعه‌ای می‌بینی مسجد می‌شود مهمترین جایگاهی که برای قدرت‌طلبان عالم مورد مطالعه قرار می‌گیرد.

• چرا موضوع اباعبدالله(ع) و حماسۀ عاشورا این‌قدر برای غربی‌ها اهمیت دارد؟ چون منشأ قدرت معنوی در میان ماست و آنها نیز این را فهمیده‌اند. این را خودشان به عناوین مختلف اعتراف کرده‌اند. این حرف را سردبیر آن مجلۀ روسی زد که حتی اگر ایران بمب هسته‌ای هم داشته باشد، آمریکا با بمب هسته‌ای ایران هم مشکل ندارد،‌ با عاشورای ایران مشکل دارد. من رفتم تهران این عاشورا را دیدم. این یک قدرتی است که ابرقدرت‌ها را نابود می‌کند. («الكساندر پروخانوف» سردبیر هفته‌نامه زافترا چاپ روسیه كه پس از سفری به ایران، در مقاله‌ای تحت عنوان «ایران بمب دارد» به تشریح مشاهداتش از ایران پرداخت؛ از آنجا که ما امام حسین(ع) و امام زمان(ع) و ولایت فقیه داریم، قدرتمندترین قوم عالم هستیم. ما با تکیه بر این قدرتی که داریم، نیاز نیست کار خاصی انجام دهیم تا قدرت‌ها را در هم بشکنیم. اصلاً‌ وجود ما تولید قدرت می‌کند. ما قلّه‌هایی هستیم که دامنه‌هایمان این اتفاقاتی است که در منطقه افتاده است و همین دامنه‌ها جهان را خواهد گرفت.

• معنویت ناب اسلامی، قدرت‌زاست و مرکزیت این معنویتِ‌ ناب هم «ولایت» است.‌ اصلاً هر وقت از معنویت ناب سخن می‌گوییم، منظورمان ولایت است و الّا نمازخواندن و عبادتِ صرف که به تنهایی نمی‌تواند معنویت ناب باشد.
آیا مذاکره با قدرتی که وجود ما دلیل نابودیِ اوست عاقلانه است؟/آمریکا سی سال پیش چقدر قدرت داشت و امروز چقدر؟

• اخیراً از طرف برخی از خواص مطرح می‌شود که چون آمریکا ابرقدرت است ما باید با او تعامل داشته باشیم و نمی‌توانیم با یک ابرقدرت در حال قطع ارتباط باشیم! اما وقتی در مکتب حضرت امام عمیق می‌شویم، می‌بینیم که اصلاً امام برای آمریکا و امثال آمریکا قدرتی قائل نبودند و همین نگاه را مقام معظم رهبری هم ادامه دادند. مقام معظم رهبری در همین سخنان اخیر خود فرمودند که دولت امریکا اعتبار خود را پیش مردم خودش هم از دست داده است، چه برسد به اعتبار جهانی.

• شما ابتدا باید برای آمریکا قدرت قائل باشید، تا بعد در مورد ابرقدرت بودنش صحبت بکنیم. کسانی که می‌گویند: ما چرا نباید با این ابرقدرت ارتباط داشته باشیم، اینها از جهت مبنایی دچار یک اشتباه فاحشی هستند که او را دارای قدرت می‌دانند. از جهت نظری این مسئله برایشان حل نشده که اصلاً قدرت کجا هست؟ چه چیزی تولید کننده قدرت است برای یک جامعه، برای یک نظام و برای یک حاکمیت؟ آخرین تیری که به این قدرت پوشالی مقام معظم رهبری زدند در همین صحبت اخیر بود که دولت امریکا اعتبار خودش را پیش مردم خودش هم از دست داده چه برسد به اعتبار جهانی. خب شاید بعضی‌ها تصور کنند اعتبار یک دولت در میان مردمش منشأ قدرت می‌شود، تا یک حدّی هم همین‌طور هست، آمریکا همین منشأ قدرت را هم از دست داده است.

• لذا ما با کشور یا حاکمیتی که اساساً از قدرت حقیقی برخوردار نیست و یا قدرت پوشالی او و دروغین او رو به اضمحلال است ضرورتی ندارد این‌گونه سخن بگوییم که: او ابرقدرت است، اگر ما باید با ابرقدرت ارتباط داشته باشیم فلان طور می‌شود، اگر نداشته باشیم بهمان طور می‌شود. کسانی که می‌گویند ما چرا نباید با این ابرقدرت (آمریکا) ارتباط داشته باشیم اینها اساساً دچار یک اشتباه فاحش هستند که او را دارای قدرت می‌دانند. ما با کدام قدرت باید مذاکره کنیم، همان قدرتی که وجود ما دلیل نابودیِ اوست؟! آیا این کار عاقلانه است؟

• ببینید سی سال پیش آمریکا چقدر قدرت داشت و امروز چقدر قدرت دارد؟ این یک واقعیت روشن است که آمریکا سی سال است که از جهات مختلف سیاسی،‌ علمی، اقتصادی و ...متوقف شده یا رشد منفی داشته است. در حالی‌که در این مدت، کشورهای عالم را هم غارت می‌کرده است. ولی ما سی سال پیش کجا بودیم و امروز کجا هستیم؟ درحالی که حتی یک کشور را هم غارت نکرده‌ایم. با این حساب ایران یک ابرقدرت است و آمریکا یک موجود بی‌قدرت. حالا چرا ما باید با یک موجود بی‌قدرت همانند یک ابرقدرت برخورد کنیم؟‌

• البته این حرفها تاریخ مصرفش در مملکت ما گذشته است و دیگر خطری ندارد. تنها مصرف این حرف‌ها، این است که خوراک برای رسانه‌های بیگانه بشود. مصرفش این است که به ملّت‌های منطقه، و به خودشان دلداری بدهند که «بابا! هنوز یک امیدی به ما -به عنوان ابرقدرت - هست. دیدید از توی ایران یک نفر ما را نشان داد به عنوان ابرقدرت؟‌ پس ما حتماً‌ یک قدرتی داریم. تو را به خدا باور کنید ما ابرقدرت هستیم.» همین‌قدر مصرف دارد. یک ابرقدرتی که یال و کوپالش ریخته،‌ حنجره ندارد عربده بکشد، به قول مقام معظم رهبری پیش مردم خودش‌ دیگر از اعتبار ساقط شده است، چه برسد پیش مردم دنیا، این می‌خواهد استناد بکند به حرف یکی دو نفر و بگوید هنوز بعضی‌ها به ما به عنوان ابرقدرت اشاره می‌کنند. مصرف چنین سخنانی در همین حد است.

• باور کنیم که قدرت در تقواست. قدرت در ایمان است. قدرت در ولایت‌مداری است. قدرت در نور معنویتِ ناب است. قدرت اینجاست، بقیه قدرت ندارند. اصلاً‌ قدرت ندارند، دروغ می‌گویند،‌ خالی می‌بندند. می‌گوید من قدرت هستم، خب او بگوید. او که بگوید که قدرت برایش تولید نمی‌شود. این‌جوری حضرت امام قدرت‌های عالم را به خاک سیاه می‌نشاند. امام از کوچکترین سرانگشت قدرت خودش هم استفاده نکرد. اگر می‌خواست استفاده بکند وضع عالم را به‌هم ریخته بود؛‌ نه فقط امام، بلکه اولیاء‌ خدا عموماً‌ همین‌طور هستند.

گاهی دو گروه سیاسیِ به‌ظاهر مخالف، در باور قدرت پوشالی آمریکا وجه مشترک دارند / متاسفانه این منطق امام که آمریکا اصلاً قدرت به حساب نمی‌آید هنوز از سوی همۀ سیاسیونِ ما درک نشده است

• آن زمانی که امام فرمود «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» خیلی‌ها این حرف را اغراق آمیز و احساسی تلقی می‌کردند اما به مرور زمان واقعیت خود را نشان می‌دهد. متاسفانه این منطق امام که آمریکا اصلاً قدرت به حساب نمی‌آید هنوز از سوی همۀ سیاسیونِ ما درک نشده است. فقط یک یا دو جریان سیاسی هم نیستند که این منطق را درک نکرده‌اند، بلکه از همه نوعش کسانی را داریم که این منطق را درک نکرده‌اند. گاهی دو گروهِ سیاسی به‌ظاهر (یا به واقع) مخالف در این موضوع با هم وجه مشترک دارند که آمریکا را ابرقدرت می‌دانند و قدرت پوشالی او را باور کرده‌اند و همچنین در باور نداشتنِ اینکه معنویت ناب اسلامیِ ما می‌تواند تولید قدرت برترِ‌ جهانی نماید،‌ با هم مشترک هستند.

مگر در آن روزهای اول جنگ، ما برای چند روز اسلحه و مهمات داشتیم؟/ چرا بعضی‌ها این‌قدر از قدرت‌های پوشالی می‌ترسند؟

• چرا حضرت امام می‌فرمود: «من با اطمینان مى‏گویم: اسلام ابرقدرتها را به خاك مذلت مى‏نشاند» (صحیفه امام/ج‏۲۰/ص۳۲۵) امام روی چه حسابی این را می‌گفت؟ آیا اسلحه‌ها و مهمات‌های ما را شمرده بود و با اتکاء به تسلیحات نظامی این حرف را می‌زد؟‌ آیا امام روی حساب توان موشکی ما این حرف را می‌زد؟‌‌

• مگر ما در آن روزهای اول جنگ با عراق، برای چند روز جنگیدن اسلحه و مهمات داشتیم؟‌ اگر با اتکاء به سلاح و مهماتِ موجود در آن روزها که نخبگان جامعه و بسیاری از عموم جامعه از آن اطلاع داشتند، قرار بود بجنگیم، تقریباً باید می‌گفتیم که مملکت از دست رفته است! ولی حضرت امام فرمود «این یك دیوانه‏اى بود كه یك اقدامى كرد و یك سنگى را در چاه انداخت و موجب زحمت ملت خودش، ملت ما و سایر ملتها گردید» (صحیفۀ امام/ج۱۶/ص۸۸)

• چرا ابهت امام(ره) و مقام معظم رهبری(ره) همۀ عالم را گرفته است؟ و چرا بعضی‌ها این‌قدر از قدرت‌های پوشالی می‌ترسند؟ امام صادق (ع) می‌فرمایند: کسی که از خدا بترسد، خدا همۀ اشیاء عالم را از او می‌ترساند. و هر کسی از خدا نترسد، خدا او را از همه چیز می‌ترساند؛ مَنْ‏ خَافَ‏ اللَّهَ‏ أَخَافَ‏ اللَّهُ‏ مِنْهُ‏ كُلَ‏ شَیْ‏ءٍ وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ كُلِّ شَیْ‏ء»(کافی/ج۲/ص۶۱) بی‌ایمانی موجب ضعف می‌شود و ایمان موجب قوّت می‌شود. ایمان نه فقط موجب می‌شود که تو قوّت پیدا کنی بلکه موجب می‌شود همه در مقابلت ضعیف شوند.

• چرا کسانی که می‌روند در عرصۀ سیاست با اینکه انتظار داریم بعد از گذشت سال‌ها، تجربه و آگاهی‌شان بیشتر شده و بهتر عمل کنند، اما باز هم دچار خطا می‌شوند؟ اگر مسئولین مملکتی، حبّ مقام داشته باشند ضعیف می‌شوند. وقتی ضعیف بشوند، ترسو خواهند شد و از خیلی چیزها مثل آمریکا می‌ترسند. (البته غیر از حب مقام، عوامل دیگری نیز برای این ترس وجود دارد که باید بحث شود.)

• اصلاً یک رجلِ سیاسی باید شجاع باشد. شجاعت هم یعنی قوّت قلب. مقام معظم رهبری یکی از مهمترین (و شاید مهمترین) ویژگی‌ِ حضرت امام را شجاعت و قوّت قلب ایشان اعلام می‌کردند. سیاسیون باید آدم‌های شجاعی باشند تا بتوانند یک ملّت شجاع را پیش ببرند. البته هر جسارتی شجاعت نیست، لجبازی و بی‌کلّگی با شجاعت یکی نیست. غُدبازی و رفتارهای غیرعقلانی انجام دادن به هر دلیل، (مثلاً به دلیل تشخّص یافتن یا به دلیل تکبّر یا هر دلیل دیگری)، اینها با شجاعت نباید اشتباه گرفته شود. اما اگر سیاسیون یک جامعه شجاع نباشند، آن جامعه بیچاره است. مردم آن جامعه بیچاره هستند. اگر شجاعت در مسئولین مملکتی نباشد، آنها در مقابل قدرت‌های پوشالی دنیایی، جا می‌زنند و عقب‌نشینی می‌کنند. چون آنها در خط مقدم سیاست هستند و دارند مستقیماً قدرت‌ها را مقابل خودشان می‌بینند، لذا اگر شجاع نباشند کم می‌آورند.

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
جمعه 25/1/1391 - 22:18 - 0 تشکر 445933

اینکه جامعۀ ما هنوز به این حقیقت پی‌نبرده است که «ما ابرقدرت هستیم»، یک نقیصه است

• اینکه جامعۀ ما هنوز به این حقیقت پی‌نبرده است که «ما ابرقدرت هستیم»، یک نقیصه است. آن هم قدرتی که بر آمده از معنویت ناب دینی ماست نه از موقعیت سوق‌الجیشی سرزمین‌مان، نه از دیگر دارایی‌های طبیعی مثل معادن و ذخائر نفت و چیزهای دیگر، اینها هم البته مؤثر هستند ولی قدرت اصلی ناشی از معنویت نابِ ماست. این احساس «اعتماد به نفس ملی» که چندی پیش مقام معظم رهبری مطرح فرمودند، باید در ما تقویت شود.

• ما الان یکی از قدرت‌های برتر جهان هستیم، ما باید جوان‌های خودمان را نسبت به ابرقدرت شدن مطّلع کنیم و آنها را آماده کنیم که آداب زندگی کردن در یک جامعه‌ای که ابرقدرت است را بدانند، نخبه‌گان جامعه خودمان را باید خبردار کنیم تا بفهمند و از شعور زندگی، سیاست‌ورزی و مدیریت در کشوری که ابرقدرت است خبردار باشند، این همان حرف بی‌پرده است که شاید به این سادگی‌ها کسی بر زبان جاری نکند.

• بنده می‌خواهم توجه شما را جلب کنم به اینکه شما ببینید آمریکایی‌ها یا برخی از کشورهای اروپایی چقدر بر طبل «خودابرقدرت‌پنداری» در این سال‌ها کوبیده‌اند و چقدر تلقین کرده‌اند به مردمان و جوانان خودشان که بله ما ابرقدرت هستیم. براساس برخی از نظرسنجی‌ها یا نظرسازی‌ها، حدود سی‌درصد از مردمان‌شان نظر داده‌اند که ما باید به ایران حمله کنیم. خب، مگر شما عُرضه دارید که حمله کنید؟ چه کسی به شما گفته که شما توانایی دارید که حمله کنید که حالا صاحب‌نظر شدید و در این باره نظر می‌دهید؟ الان شما در این اندازه‌ها نیستید. حملۀ شما به افغانستان و عراق، یک رزم شبانه‌ای بود با یک دشمن فرضی که خودتان درست کرده بودید مقابل خودتان. از آن طرف می‌گفتی من آمدم جلو، تو برو عقب. این مسخره‌بازی‌ها که جنگ نیست، شما اصلاً جنگ ندیدید در عمرتان. چرا مثلاً سی درصد از مردم‌شان باید در آن نظرسنجی یا نظرسازی برگردند بگویند ما با حمله به ایران موافق هستیم؟ چون فکر می‌کنند می‌توانند. چون این از «تصور ابرقدرت‌بودن» ناشی شده؛ تصور غلطی که به مردم خودشان القا کردند و سودش را هم بردند.

• چرا آنها دروغین به مردم خودشان می‌گویند ما ابرقدرت هستیم، اما ابرقدرت بودن خودمان را که عین حقیقت به مردم نمی‌گوییم؟ این احساس اعتماد به نفس ملی که چندی پیش مقام معظم رهبری مطرح فرمودند، و گفتند که ما باید این را افزایش بدهیم، خیلی باید مورد توجه قرار بگیرد.

• اینکه ما از امریکا قوی‌تر هستیم را چند درصد مردم ما می‌فهمند؟ و این اشتباه ماست، در این تصور غلط که «کسی تصور کند که ما از امریکا قوی‌تر نیستیم»، کمی در این موضوع بی‌ایمانی به چشم می‌خورد، نادانی در معارف دینی به چشم می‌خورد. اقتضاء کمترین نگاه عارفانه به حیات اجتماعی یک جامعۀ مسلمان این است که این جامعه خود را دارای قوی‌ترین قدرت بداند. آیه‌های قرآن مگر در این جهت نیستند؟ خیلی روشن. هر یک نفر شما باید مقابل ده نفر آنها بایستید.(انفال/۶۵) خداوند متعال رقم می‌دهد، عدد می‌دهد. بعد در روایت می‌فرماید در زمان ظهور هر یک نفر اینها مقابل چهل مرد قوی هستند. چرا اینها گفته می‌شود؟ اسلام این‌ اثر را دارد، و ما ما هم همان اسلام را داریم، پس چرا نمی‌فهمیم که قوی هستیم؟ این یک نقص فرهنگی است.

• یکی از آثار دین در جان آدمی در یک جوان یا در جامعه بشری این است که در آن جامعه و در آن جان قوّت و قدرت ایجاد می‌کند، این را باید ازش صحبت کنیم. یکی از مفاهیمی هم که در قرآن آمده این است که دین انسان را قوی می‌کند. قبول دارید کمتر به این پرداخته شده که دین به فرد و جامعه قوّت و قدرت می‌دهد؟ به این اثر دین کمتر پرداخته شده، کسی نمی‌آید دینداری کند قوی بشود. الان وقتش است از این صحبت کنیم که دین آدم را قوی می‌کند.

• در سورۀ بقره، آیۀ ۲۴۹، خداوند متعال داستان طالوت را مطرح می‌کند. در این آیۀ کریمه می‌فرماید، وقتی سپاه طالوت از نهر آب رد شدند، یک عده‌ای برگشتند گفتند: «لاَ طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ» گفتند ما نمی‌توانیم. اینها آدم‌هایی بودند که ایمان در وجودشان حقیقی نبود. «نمی‌توانیم» گفتند. البته اگر کسی هم یک زمانی گفت ما می‌توانیم، باید ببینیم تا آخرش می‌گوید ما می‌توانیم؟ چون بعضی‌ها هستند دو روز اول می‌گویند ما می‌توانیم، بعد کم‌کم می‌گویند: نه! ما هم نمی‌توانیم. خیلی از اینهایی هم که می‌گویند «ما نمی‌توانیم»، قبلاً می‌گفتند «ما می‌توانیم.» بالاخره گروهی گفتند: «لاَ طَاقَةَ لَنَا» ما که نمی‌توانیم، یعنی ما قوّت و قدرت مقابله نداریم. ولی خداوند متعال می‌فرماید: «قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو اللّهِ» آنهایی که فکر می‌کردند واقعاً خدا را ملاقات می‌کنند، اینها چه گفتند؟ گفتند: «کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ» از قوّت حرف زدند. گفتند یک عدّۀ کم غلبه پیدا می‌کند بر یک عدّۀ کثیر. ما طاقت داریم. خب، ببینید اینها خیلی صریح و روشن است؛ اما چرا اثربخشی دین در عرصۀ قوّت روحی و قدرت اجتماعی، حرف جا افتاده‌ای نیست؟ ما که حرف عجیب غریبی نمی‌زنیم، این آیۀ قرآن است.

• در آیۀ ۶۵ سورۀ انفال خداوند خطاب به پیغمبرش می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ، إِن یَکُن مِّنکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ» بیست نفر از شما، بر دویست نفر غلبه می‌کند. معنای این سخن چیست؟ یعنی دین به شما قوّت می‌دهد. اسلحه نمی‌دهد، اما قوّت می‌دهد. بعد ادامه می‌دهد خدا، دست بردار نیست: «وَإِن یَکُن مِّنکُم مِّئَةٌ یَغْلِبُواْ أَلْفًا» آقا! خدا دارد رقم اعلام می‌کند، این خداست که دارد عدد و ارقام اعلام می‌کند. نه یک کسی که مبارزه‌گرانه بخواهد رجَز جنگی بخواند و کلماتی را بر زبان جاری بکند. این پروردگار عالم است. صد نفر از شما غلبه پیدا می‌کند بر هزار نفر. در ادامه‌اش به یکی از ریشه‌های ضعف کافران اشاره می‌کند. می‌فرماید: « إِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذینَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَفْقَهُونَ» چرا شما مؤمنین می‌توانید بر کافرین این‌جوری غلبه پیدا بکنید؟ چون کافران قوم نفهمی هستند. ای خدا! چرا بعضی‌ها این کافران را آدم‌های فهمیده‌ای می‌دانند، آدم‌های متمدّن و پیشرفته‌ای می‌دانند. چرا بعضی‌ها دقیقاً برعکس برداشت می‌کنند؟ می‌گوید عجب آدم‌های فهمیده‌ای هستند.

• اما اگر کسی به معنای واقعیِ کلمه قدرتمند نباشد،‌ قدرت‌طلب خواهد شد. آن‌وقت در قدرت‌طلبی، وحشیانه عمل می‌کند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «وقتی قدرت انسان واقعاً زیاد شد، میل به قدرت در او کم می‌شود؛ إذا كَثُرَتِ المَقدُرَةُ قَلَّتِ الشَّهوَةُ» (نهج‌البلاغه/حکمت۲۴۵) ولی وقتی که قدرت نداشته باشد، برای به‌دست آوردن قدرت، وحشیانه عمل خواهد کرد. صحنه‌اش را شما می‌توانید درِ خانۀ فاطمۀ زهرا در کوچۀ بنی‌هاشم ببینید: ابرقدرت عالم، آرام نشسته بود و بنا بود از قدرتش استفاده نکند، آنهایی که ضعیف بودند، برای به دست آوردن قدرت به دختر پیغمبر(ص) هم رحم نکردند..
http://www.yalasarat.com/vdcewz8w.jh8epi9bbj.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
شنبه 23/2/1391 - 21:42 - 0 تشکر 452790

خدا با جمهورى اسلامى قوم و خویشى ندارد!

به گزارش الف وبلاگ «آینده از آن حزب‌الله» در آخرین مطلب خود بخش‌هایی از بیانات رهبر انقلاب پیرامون عدالت و دوری از رفاه طلبی و اشرافی‌گری را با تیتر جالب توجه «عرق شرم بر پیشانی رهبر انقلاب» جمع آوری کرده است که در ادامه می‌خوانید:
«شما چگونه می‌خواهید محبت و اطمینان مردم را جلب کنید؟ مردم باید به من و شما اعتماد داشته باشند. اگر ما دنبال مسائل خودمان رفتیم، به فکر زندگی شخصی خودمان افتادیم، دنبال تجملات و تشریفاتمان رفتیم، در خرج کردن بیت المال هیچ حدی برای خودمان قایل نشدیم – مگر حدی که دردسر قضایی درست بکند! – و هر چه توانستیم خرج کردیم، مگر اعتماد مردم باقی می‌ماند؟ مگر مردم کورند؟ ایرانیان همیشه جزو هوشیار‌ترین ملت‌ها بوده‌اند؛ امروز هم به برکت انقلاب از هوشیارترین‌هایند؛ از هوشیار‌ها هم هوشیار‌تر. آقایان! مگر مردم نمی‌بینند که ما چگونه زندگی می‌کنیم؟» (+)
«من و شما‌‌‌ همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم. یکى از شما‌ها معلم بود، یکى دانشجو بود، یکى طلبه بود، یکى منبرى بود، همه‌مان این‌طور بودیم؛ اما حالا مثل عروسى اشراف عروسى بگیریم، مثل خانه‌ى اشراف خانه درست کنیم، مثل حرکت اشراف در خیابان‌ها حرکت کنیم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آن‌ها فقط ریششان تراشیده بود، ولى ما ریشمان را گذاشته‌ایم، همین کافى است؟! نه، ما هم مترفین مى‌شویم. واللَّه در جامعه‌ى اسلامى هم ممکن است مترف به وجود بیاید. از آیه‌ى شریفه‌ى «و اذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفی‌ها ففسقوا فی‌ها» بترسیم. تُرف، فسق هم دنبال خودش مى‌آورد.»


• «برادران! من و شما داریم از آن ذخیره مى‌خوریم؛ فراموش نکنید، آن را مردم دیدند. نمى‌شود ما در زندگى مادّى مثل حیوان بچریم و بغلتیم و بخواهیم مردم به ما به شکل یک اسوه نگاه کنند؛ مردمى که خیلیشان از اولیات زندگى محرومند.»
• «برادران و خواهران عزیز! مواظب باشید آدمهای فاسدی که اسم‌هایشان را شنیده‌اید یا توصیفشان را می‌شنوید، این‌ها از اول که فاسد نبودند؛ یک وقت یک لقمه چرب و نرمی، دهن شیرین کنی ـ دانسته یا ندانسته ـ کسی توی دهن این‌ها گذاشته، به کامشان شیرین آمده، بعد لقمه بعدی و لقمه بعدی را خودشان برداشته‌اند و شده‌اند فاسد. خیلی مراقب باشید. این چندسالی که مشغول خدمتید ـ حالا هر چه هست؛ ده سال است، پانزده سال است، چهارسال است، پنج سال است؛ ـ خیلی از خودتان مراقبت کنید. تقوا یعنی همین؛ یعنی همین مراقبت»
• «گاهى از جاهایى گزارشهاى نومیدکننده‌ یى مى‌رسد و در برخى موارد انسان واقعاً عرق شرم بر پیشانیش مى‌نشیند؛ رعایت کنید. سؤال مى‌کنیم که چرا ماشین لوکس و نو و مدل بالا؟ مى‌گویند که اشکال امنیتى داریم! چه اشکال امنیتى؟! آقایان مسؤول در شوراى امنیت کشور یا جاهاى دیگر، بنشینند معین کنند و مسأله را در جایى ببُرند؛ من هم اگر باید دخالت کنم، بگویید در جایى دخالت کنم. این چه وضعى است که همین‌طور بى‌حساب و کتاب جلوى هر وزارتخانه و اداره‌یى، ده‌ها ماشین به رنگهاى گوناگون متعلق به مسؤولانِ آن‌جا به چشم مى‌خورد؟! چه کسى چنین چیزى را گفته است؟» (+)
• «گزارش آمده که روحانى عقیدتى، سیاسى در یکى از دستگاه‌ها، خودش ماشین دارد، ولى ماشین دولتى سوار مى‌شود! من نوشتم که حق ندارد این کار را بکند. براى من جواب آمد که این کار رویه است و همه مى‌کنند! این آقا خودش یک ماشین دارد، که براى خودش لازم است؛ یکى هم خانمش دارد و نمى‌شود که خانمش از این ماشین استفاده‌کند! عجب!»
• «این‌ها ما را از مردم دور مى‌کند، روحانیون را از مردم دور مى‌کند. روحانیون، به تقوا و ورع و بى‌اعتنایى به دنیا در چشم‌ها شیرین شدند. بدون ورع و بدون دورانداختن دنیا، نمى‌شود در چشم‌ها شیرین ماند. مردم رودربایستى ندارند؛ خدا هم با کسى رودربایستى ندارد.»
• «من بار‌ها عرض کرده‌ام که خداى متعال در چند جاى قرآن درباره‌ى بنى‌اسرائیل مى‌گوید: «و فضّلناهم على‌العالمین»؛ ما شما را بر همه‌ى مردم دنیا برترى دادیم. همین بنى‌اسرائیلند که باز قرآن درباره‌ى آن‌ها مى‌فرماید: «و ضربت علیهم الذّلّة والمسکنة و باؤا بغضب من‌اللَّه». چرا؟ رفتار خود آن‌ها موجب چنین وضعیتى شد. مگر خدا با من و شما قوم و خویشى دارد؟ مگر خدا با جمهورى اسلامى و با این اسم قوم و خویشى دارد؟ من و شما هستیم که باید معین کنیم این جمهورى، اسلامى است، یا اسلامى نیست؛ این هم در رفتار ماست.»
• «شما بدانید که گرایش اشرافیگری، آن چیزی نیست که بشود با قانون و با دادگاه و با بازجویی و با امثال این‌ها علاجش کرد؛ خیلی سخت‌تر از این حرفهاست. این از جمله مقولاتی است که بایستی فضای عمومی کشور – احساسات مردم، خواست مردم و به تعبیر رسا‌تر، فرهنگ عمومی مردم – آن را دفع کند تا این علاج شود. آن کسانی که به اشرافیگری گرایش دارند و دلشان برای زندگی اشرافی لک می‌زند – یعنی خوردن و پوشیدن و زندگی کردن و مشی کردن به سبک اشراف و دور از زندگی متوسّط مردم – یکی از کارهایی که می‌کنند، این است که این دید و ذهنیت را در مردم به‌وجود آورند که این چیز خوبی است و ارزش است»

http://www.alef.ir/vdcf0jdycw6dtca.igiw.html?154828

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
يکشنبه 22/5/1391 - 23:3 - 0 تشکر 507467

تبعات سنگین یک تحلیل غلط

الف:

بعد از حمله به سفارت انگلیس، وقتی با مدافعان آن حرکت بحث می‌کردیم و دلیل می‌آوردیم که با وجود مصوبه مجلس برای اخراج سفیر انگلیس، دیگر چه نیازی به حمله بود و چرا آن مصوبه را با این حرکت نسنجیده تحت‌الشعاع قرار دادید و برای نظام هزینه‌ سازی کردید؛ آنها کار اشتباهشان را با این حرف توجیه می‌کردند که رهبر گفته تحلیل داشته باشید!


این دوستان وقتی در دلیل و منطق کم می‌‌آوردند، خیلی راحت مسئولیت تصمیم اشتباه خود را متوجه رهبری می‌کردند، اما توضیح نمی‌دادند که تحلیل چه ربطی به عمل دارد؟ مگر هر تحلیلی فورا باید به عمل تبدیل شود؟ اصلا از کجا معلوم که آن تحلیل درست باشد؟ اگر در جامعه و سیاست، مخصوصا جایی که مصالح نظام و کشور در میان است، هر کسی به بهانه ارائه تحلیل، خودسرانه عمل کند، آیا سنگ روی سنگ بند می‌شود؟


بعضی حتی از این هم جلوتر می‌رفتند و ادعا می‌کردند که حمله به سفارت با رضایت رهبر انقلاب بوده است! این حرفها در حالی مطرح می‌شد که رهبر انقلاب پیش از این بارها بر ممنوعیت اقدام عملی، آن هم بدون مجوز حکومت تاکید کرده بودند (حتی یک هفته قبل از حمله به سفارت در جمع بسیجیان) اما چه کنیم که راه تفسیر و توجیه و تحلیل برای خودسرها همیشه باز است؟!


به هرحال آن روزها گذشت و تحلیل گرانِ پشت پرده، مجریان و پیاده نظام، کارشان را انجام دادند. مصوبه مجلس و تحقیر تاریخی انگلیس را به حاشیه بردند. باعث شدند انگلیسِ مکار طلبکارانه و با مظلوم‌نمایی تمام از ایران برود و ادعا کند که در واکنش به اشغال سفارت رفته است نه مصوبه مجلس! و در نهایت باعث شدند که بالاترین شخصیت نظام، به این اشتباه اشاره کند! همه اینها تبعات سنگین یک تحلیل غلط است. کاش این را می‌فهمیدند…


ب:


این تحلیل های غلط از کجا می‌آید؟ به نظرم از مصرف کننده بودن بیش از حد ما. معمولا کمبود اطلاعاتی و معرفتی خودمان را با مراجعه به آدم‌ها، رسانه‌ها و جریان‌هایی جبران می‌کنیم که درگیر جنگ قدرتند. خیلی کم پیش می‌آید که یک رسانه (روزنامه، سایت، خبرگزاری و …) به جایی و جریانی وصل نباشد. این وابسته بودن، تبعاتی دارد. یکی از تبعاتش این است که معمولا به قضایای مختلف نگاهی جناحی و قبیله‌ای دارد نه جامع و کلان. ضمنا برای کسب قدرت دست به هر کاری می‌زند، حتی تخریب دیگران.


البته جریان‌هایی هم در عرصه قدرت و سیاست حضور دارند که شعارشان اخلاق، ولایتمداری و بصیرت است، اما رفتار سیاسی آنها (و گاهی زندگی شخصی خود آنها!) هیچ فرقی با بقیه ندارد. متاسفانه برخی جوان‌های حزب اللهی هم تحت تاثیر تحلیل‌ها و قضاوت‌های آنها قرار می‌گیرند. در مواضع سیاسی و برخورد با آدم‌ها هم همین‌طور. یکی را به جرم فلان موضع سیاسی می‌کوبند و دیگری را با این ادعا که نظری مخالف نظر رهبری دارد!


کار به جایی رسیده که حتی نماینده مجلس هم جرات اظهار نظر ندارد چون فورا در داخل و خارج مجلس موجی علیه او به راه می‌افتد؛ و یا اظهار نظر روشنفکر انقلابی و اصولگرا در ساعات پایانی شب در یک برنامه تلویزیونی فورا به «توهین گستاخانه او به ولایت فقیه» تفسیر می‌شود چون فلان نماینده‌ی مدعی بصیرت، اینطور برداشت کرده و علیه او سخنرانی کرده!


بخش زیادی از آنچه که امروز «انتقاد» خوانده می‌شود، «اهانت، تهمت، شایعه و دروغ» است که اگر دنبال سرنخ آنها باشیم، ردپای آدم‌ها و جریان‌های سیاسی و رسانه‌های آنها را می‌بینیم. این اهانت‌ها و ادعاهای غیر مستند معمولا در انتخابات به اوج خود می‌رسد و متاسفانه جوانان و دانشجویان خیلی راحت نقش پیاده نظام جریان‌های سیاسی را بازی و همان اتهامات را بدون توجه به صحت و سقم آن تکرار می‌کنند. جالب اینکه بعد از برخورد قضایی، همه ناگهان مظلوم می‌شوند و تیتر می‌زنند که ما فقط انتقاد کردیم!


اشتباه نشود. من با هرگونه تبعیضی در برخورد با مجرم یا متهم مخالفم و اصلا قصد توجیه رفتار دوگانه قوه قضائیه را ندارم. من هم قبول دارم که معمولا کسی را به جرم «دیکتاتور خواندن» رییس جمهور مورد بازخواست قرار نمی‌دهند، اما درباره رییس قوه قضائیه و مقننه اینطور نیست، در اولین فرصت و با شدت تمام برخورد می‌شود! ولی حرف اصلی من این است که به هرحال اهانتی صورت گرفته. چرا به بهانه‌ی تبعیض و اثبات تبعیض، خودمان به دیگران توهین کنیم؟


اصلا چرا باید چنین شرایطی پیش بیاید؟ چرا باید تکرار کننده‌ی حرف و تحلیل دیگران باشیم؟ چرا کسی که حزب اللهی است و ادعای ولایتمداری دارد و بعد از هر سخنرانی رهبر انقلاب، جملات و بیانات ایشان را تکرار و در شبکه‌های مختلف اجتماعی منتشر می‌کند، سعی نمی‌کند که حقیقتا به این سفارشات عمل کند؟ چرا با وجود تذکرات پیاپی در سال‌های اخیر، همچنان شاهد تجمعات احساسی، رفتارهای تند و اظهارات غیرمستند هستیم؟ چرا همچنان تهمت زدن و برچسب زدن و ضدولایت خواندن ادامه دارد؟ اینها توسط چه کسانی انجام می شود؟ توسط مخالفان یا توسط دوستانی که ادعای ولایتمداری دارند؟



http://www.alef.ir/vdcguw9qnak93u4.rpra.html?163775

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
چهارشنبه 25/5/1391 - 16:53 - 0 تشکر 514516

سلام
ایول به همتت
موفق باشی

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.