• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن طنز و سرگرمی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
طنز و سرگرمی (بازدید: 3597)
دوشنبه 29/11/1386 - 11:50 -0 تشکر 30550
اندر احوالات شیخ السرعت مهدی مکلارن!

     آن عاشق سرعت، آن صاحب موتور پر قدرت، آن برگزیده ی همایش، آن ساده ی بی آلایش، آن اهل ورزش، آن مدیر اهل نرمش، آن مرد همه فن حریف، آن که الکی کردیم این همه از او تعریف()، آن علاقه مند به اشکال متقارن، آن دوستدار تبیان مهدی مکلارن، سرآمد ماشین دوستان تبیان بود و پنج نوبت در مسابقات F1 مقام نخست کسب نمودی به بیداری و به خواب(1) و در طنز نیز دستی داشت، دست داشتنی!

     نقلست که شیخ ابتدا سیزده سال نزد استاد خود ژیان (2) کمر خدمت بربستی تا بدین مقام [مکلارنی]  رسیدی و استاد وی همواره او را می فرمود: ترا چهل سال مجاهده باید تا به مقام ماشین گجت(3) دررسی.

     نقلست که روزی در راهی می شد، صندلی ای(4) دید به غایت مهجور و فرسوده و غبار اندوده که به تمامی به زنگار آلوده بود. دامن از وی برگرفت و روی بتافت و به راه خود شد. ناگاه صندلی بانگ برآورد که: مکلارنا! زنهار تا از من دامن بر نگیری! همتی دار که صندلی ای هستم برای داغ نمودن [اشخاص] لیکن از قضای روزگار مهجور در این گوشه فتاده ام. شیخ وی را در بر گرفت و عظیم گریست و گفت: مکلارن نباشم اگر به عوض این ظلم [که بر تو رفته است] 77 تن بر تو نسوزانم.(5)

     نقلست که روزی با تبیان رودر رو شدی و به مباحثه(6) نشستی و تبیان جمله پرسیدی و وی هر یک به اقتضا پاسخ گفتی تا سخن به نقاط ضعف تبیان رسیدی و وی جز سرعت پایین(7) به هیچ ضعفی اشاره نکردی. چون از مباحثه فارغ آمدی، ورا پرسیدند: این همه معایب بر تبیان ندیدی که هیچ نگفتی؟ گفت: دیدم. لیک شرم داشتم از بر رخ کشاندن آن معایب. پس این سخن در جمله دوستان اثر کردی و بسیار گریستند و نعره ها زدند.

     نقلست که شیخ وقتی در مطالب روزانه فعال بودی و به هر روزی ده کرور مطلب ثبت می نمودی تا مطالبش به مرتبه ی مطالب شاه شوریده سران رسیدی(8) پس بدو  گفتی که: اکنون تو رقیب من باشی. [شاه شوریده سران] گفت: خطا گفتی که من اکنون قرین تو باشم و مرا هوای رقابت در سر نیست. بار دیگر [شیخ مکلارن] گفت: بیا تا هر دو بدین سایت [تبیان] فرو شویم و در ثبت مطلب رقابت [سالم] نماییم تا که غالب آید؟ [شاه شوریده سران] گفت: ما را غرض رفاقت است نه رقابت. (و این همه از پلتیک(9) او بود که چون می دانست با سرعت شیخ برابری نتواند کرد بدان جهت از الکی بهانه آوردی.) پس این سخنان در شیخ اثر کرد و نعره ای زد و گفت: شاه باش و شوریده سر باش و رفیق باش! پس چون شیخ برفت برفت منادی ندا داد: ما طلسم(10) شاه شوریده سران بر او(11) بی اثر کردیم تا او(12) زین پس نیرنگ نزند و از الکی دم از رفاقت نزند. فالله اعلم.

..........................................................

پاورقی:

1)     بنا بر نظر کارشناسان «به خواب» اصحّ است.

2)     مقصود ژیان معروف چاق و لاغر است!

3)     Gadget، نام شخصی است که صاحب ماشینی به غایت پیچیده بود.

4)     در بعضی از نسخ «مبل» و در برخی دیگر «نیمکت» ذکر شده ولی صندلی از آن دو قول مشهورتر است.

5)     نسخه: تمام اهالی تبیان را بر تو نسوزانم.

6)     کذا فی الاصل. منظور مصاحبه است.

7)     این یک عیب را نیز به دلیل علاقه ی مفرطش به سرعت نتوانسته از گفتنش چشم پوشی کند وگرنه نمی گفت.

8)     به لحاظ تعداد مساوی شد وگرنه به لحاظ محتوا که قابل قیاس نبود.(هر کی تونست بگه این جمله تعریف از خودم بود یا از مکلارن!!؟)

9)     پلتیک: سیاست، مهارت و نیز به معنی حقه بازی و نیرنگ. مثال:

در مجمع خوبان مرا پنج «پ» نبود

پلتیک و پول و پرروی و پز و پارتی!

10) اشاره به طلسم رفیق فراری ده شاه شوریده سران دارد که هرکه در تبیان با وی رفیق شده دیر یا زود از تبیان جدا شده است. جز مکلارن که دو سال و دو ماه و اندیست که با وی رفیق است و همچنان در تبیان پابرجاست!

11) شیخ مکلارن

12) شاه شوریده سران

 

 

شاه شوریده سران خوان من بی سامان را
زانکه  در  کم خردی  از همه عالم بیشم
«حافظ»
يکشنبه 5/12/1386 - 0:3 - 0 تشکر 31500

سلام

من توی کف توانایی اون کاتبانی که این حکایت آخری شاه و نوشتن موندم که در اون اعصار (که یحتمل با قرون وسطی مطلبقت میکرده) با زبان انگلیسی آشنا بودند بطوری که اسم مستعار اون بیچاره مجتبی رو با حروف انگلیسیش به چه زیبایی و دقت ثبتوندن... وا عجبا از این ملت کاتب...

واما حکایتی دگر...

راویان و مریدان درگاه شیخ العجل(1) چنین مکاتبت کردستی که ایشان را روزی در خراباتی در واپسین خانه (2) حالتی از مراقبت و مقاربت درهم کشیده بود و شیخ نیز سر در جیب فرو برده و درحال مکاشفت بودستی که پس از فراغت اینچنین پاسخ مریدان بدادست که ...

از برای مقاربت به کوی بر شدیم. به خلسه رفتمی و خویشتن خویش را با اعضا و جوارح به خدمت های وی(3) ای رسانیدیم تا زوری بیازماییم و نفسی چاق نماییم. از ان روی به پیش همکیشان در جرمن رفتمی و آنجا را بهر مستوکی(4)هایمان برگزیدیم.

در کناری به سوختگیری و گرم کردن خویشتن پرداختمی و همانگونه نظاره گررفیقان نیز بایستادیم... ابتدا رفیق گرمابه و گلستانمان(5) برخواست و به میان های وی برفت تا گردی از گلداستون(6) های خویش برگیرد. از آنجا که من ایشان را از پیامهای خلسه فرست ایشان خبری می بداشتم میددانستم که ایشان را هیچ در چنته نیست. ابتدا دوری بزد و آنگاه که به پیش رویمان بازآمد جهت تجدید دور از او خواستمی تا حداکثر نیروی خویش را عیان سازد تا همه از صدای موتوری شیرین لذت ببریم. ایشان هم از روی بزرگواری و شکسته بندی (7) دوری را به آسودگی برفتند درحالیکه ما میپنداشتیم که تمام تمامیشان است. پس دردوری سوری قرار را بجا آوردند. بایستادند و منتظر، تا هوارهای تیروکمان قاضی (8) برخاست... اُ مای گاد!!!... صدایی همچون نعره اکبان دیو تمامی گوشها را درنوردید و همه را (9) به بهت و حیرت فرو برد. صدایی زیبا که چونان را کس به گوش نشنیده. با طولی بلند(9) و گوش خراش اما دلآرام. صدایی که نشان تنظیماتی بس شگرف بود. سوخت و سازی کمال یافته، دودکشی (10) محشر و قدرتی عیان که چون سگی است که قصد پاچه صاحبش را دارد.....

مرا تعجب ها بود آن زمانکه سایر اهل دل به میان رفتند تا خودی نشاناندند. بوگاتی ویرون چنان برفت که در آنی از دیده پنهان شد. خانواده فراری هم با اعضای نفس کش(11) خاندان خویش نیز هریک به وقت خویش خودی بنماییدند و از آن میان پسر تازه عروس شده (12) بود بنام FXXکه برتمامی خاندان خویش سبقت میگرفت بسادگی نوشیدن یک پیاله دوغ. سپس نیز سایر بترتیب حروف ابجد پورشه کاررا ، آستون مارتین، فورد موستانگ، بی ان وM6 (13) و حتی فرزندم SLRچنان بتاختند که چیزی جز WOW نتوان در وصفش بیان نمود... نوبت به ما رسید و مارا نیز جهت این عمل بخواندن اما بناگاه یادم از کمر درد نداشته ام آمد و افسوس که نشد وگرنه همه را یکجا به آسایشگاه تبیان می فرستادیم...

ودر این گیر ودار بودست که شیخ از این بحر برون خواسته و زندگانی خویشتن از نو گرفتست.

........................................................

1عجل به معنی عجله و نشانگر شتاب بالای این بزرگ است.

2 در نقل است که شیخ در پشت خانه خویش پیستی کوچک درحدود 300 (ویا بقولی400) کیلومتر داشته است.

3 های وی همان بزرگراه است در لفظ خارجکی و این نمایان گر تاثر شیخ در آن دوره است.

4 مستوکی سری رفتاریست که فرد مست انجام میدهد اما اینجا منظور اعمالیست که شیخ از سر شوق میکند.

5 شک ها و تشویشها دراین باب که این رفیق که بوده بسیار است. برخی آن را یکی از افراد خاندان بی ام و دانسته اند اما برخی دیگر آن را فردی از بنز دانسته اند که بر دیم یقین بیشتریست.

6 نام شرکت سازنده کفش برای شیخ و امثاله.

7 منظور شیخ شکسته نفسی است. علت این اشتباه دقیقا معلوم نیست، احتمالا کاتب در عجله برای ثبت خطا کرده است.

8 در گذشته برای اعلام شروع کورنومتر و مسابقه بجای هفت تیر از تیروکمان استفاده میشده چون هنوز سلاح گرم اختراع نشده بود. منظور از قاضی نیز همان داور مسابقه است.

9 متفکران معتقدند که شیخ از شدت تعجب باقی تماشاچیان را نیز همچون خود پنداشته در صورتی که سایرین چنین نبوده اند. چون در ادامه حکایت همگی به میدان رفتند و هریک از دیگری به نوعی سر بوده.

10 اگزوز

11 مجاز از زنده. آنهایی که هنوز رهسپار گورستان موزه نشده اند.

12 این هم خطایی دیگر از شیخ (ویا کاتب) است که از شدت هیجان پیش آمده.

13 بر اثر تغییرات آوایی هم اکنون بی ام و تلفظ میشود.

.........................................................

ما که نفهمیدیم چرا شی در آن لحظه به کمردرد دچار گردید. چرا شیخ؟

ا خنک حکایتی دگر از روزگار شیخ، بای...

مجتبی

در نگاه آنانکه پرواز را نمی فهمند،                                                                        
هرچه اوج بگیری، کوچکتر می شوی...                                         
پنج شنبه 23/12/1386 - 2:18 - 0 تشکر 33535

سلام

کجایی شاه عزیز؟ مدتیه افتخار هم صحبتیت رو نداشتم!!!...

 میخواستم بدونم که دیگه درمورد احوالات شیخ صحبت نمیشه؟؟؟ حیفه این تاپیک اینجوری تعطیل بشه!... من که مشتاق بودم و هستم برای خوندن مطلبات....

مجتبی

در نگاه آنانکه پرواز را نمی فهمند،                                                                        
هرچه اوج بگیری، کوچکتر می شوی...                                         
دوشنبه 26/1/1387 - 11:50 - 0 تشکر 36798

با سلام!

مجتبی جان شما به من لطف داری ولی فکر می کنم ادامه دادن این تاپیک بیشتر باعث بشه به سمت نوشته های بیمزه پیش بره(درست مثل بعضی از این سریال های تلویزیونی). بنابراین فکر می کنم که این آخرین حکایت من در احوالات شیخ السرعت باشه. البته این تاپیک همچنان بازه و اگه در آینده بازهم چیز جالبی در این مورد به ذهنم خطور کرد می نویسم. شما و دوستان دیگه هم اگه متن جالبی در این مورد نوشتید حتما ثبت کنید.

و اینک حکایت:

نقلست که روزی شیخ با دوستی خیال صعود از کوهی را می پختند پس با یکدگر آنچه از اسباب و لوازم و خوردنی و پوشیدنی لازم دانستند برداشته و و آهنگ نوردیدن کوه نمودند. شیخ بنابر عادت معروف به سرعت راه صعود را طی می کرد و دوست وی با طمانینه گام برمیداشت و شیخ ورا از برای سرعت کم ریشخند نمودی و به تعجیل دعوت کردی لیکن آن دوست که به فنون کوه نوردیدین آشناتر بودی به سخنان شیخ بی اعتنایی پیشه کردی و بر رویه خویش مداومت نمودی. دیری نپایید که شیخ از نفس فتاد و در کنار مسیر روی زمین «ولو» گشت! پس آن دوست همچنان با طمانینه بیامد و به شیخ رسید و حال زار وی بدید و سری تکان داد و برفت و بنا بر قولی چون می رفت این بیت با خود زمزمه می نمود:

رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود

رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

فعلا خداحافظ!

شاه شوریده سران خوان من بی سامان را
زانکه  در  کم خردی  از همه عالم بیشم
«حافظ»
دوشنبه 26/1/1387 - 17:59 - 0 تشکر 36841

بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر اهل صلح دوستی انسانیت
به به، به به، خیلی ممنونم.چه عجب شاه شاهان ورودت پیدا شدن، به به عجب قصیده ای بود چیزه ینی حکمتی بود واقعا به شدت لذت بردم، یاد دوران به خیر و خوشی و دقیقا اون درس عبرتی شد تا هیچ وقت تخته گاز نرم، شاه جان ممنون که یادآوری کرد داداش.آقا مجتبی واقعا ایول دستت درد نکنه خیلی جالب و قشنگ نوشتی بودی آدم خداییش وقتی می‌خونه یاد نوشته های ادبی میوفته.دست همگیتون درد نکنه.
مراقب خودتون باشید

چیزهایی نصیب ما می‌شود که آن‌ها را باور داریم.

ای کاش یاد بگیریم، که زیر بارهای خمشی و پیچشی زندگی نقطه تسلیم را بالا بگیریم و مقاومت شکست را حداکثر کنیم تا چرخ‌دنده‌های زندگیمان از لهیدگی و تداخل در امان باشد.

عمر دست خداست، پراید فقط وسیلس 

 

سه شنبه 13/10/1390 - 10:36 - 0 تشکر 411358

 

غرق نعمتیم ؛ حالیمون نیست ...

الهی رضا برضائک!

 
سه شنبه 13/10/1390 - 10:48 - 0 تشکر 411366

رهاجون چیشده رفتی تو مطالب3-4سال پیش؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

سه شنبه 13/10/1390 - 11:24 - 0 تشکر 411404

سلام
چه جالب !!!

هر كس كه با زندگي ميسازد ميبازد. بازندگي نساز زندگي را بساز.
سه شنبه 13/10/1390 - 11:30 - 0 تشکر 411422

از بس این تاپیک گرد و خاک داشت سرفه ام گرفت!!!!!!!!!

سه شنبه 13/10/1390 - 13:47 - 0 تشکر 411539

سلام
یادش بخیر شاه شوریده سران
چه کاربر خلاق وطناز واردی بود.امیدوارم همه اونایی که یه موقعی در این انجمن طنازی می کردند الان در صحت وسلامت باشند

                          این نیز بگذرد.....
سه شنبه 13/10/1390 - 13:55 - 0 تشکر 411543

به نام خدا
سلام
رها خانم چرا اینقدر متعجبی؟
برزخ دادا این شور شوری هنوزم همون جوریه، تو آخرین تماسی هم که باهاش داشتم در صحت و سلامت کامل بود.
یا علی

چیزهایی نصیب ما می‌شود که آن‌ها را باور داریم.

ای کاش یاد بگیریم، که زیر بارهای خمشی و پیچشی زندگی نقطه تسلیم را بالا بگیریم و مقاومت شکست را حداکثر کنیم تا چرخ‌دنده‌های زندگیمان از لهیدگی و تداخل در امان باشد.

عمر دست خداست، پراید فقط وسیلس 

 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.