• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن صندلی داغ > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
صندلی داغ (بازدید: 79652)
پنج شنبه 19/12/1389 - 0:56 -0 تشکر 296391
جایی برای خاطرات و دل نوشته های شما

سلام به گرمی محبت دلهای همه ی شما

سلام دوستان عزیز

تو این تاپیک قصد داریم با شما دفترچه ی خاطرات مشترکی رو داشته باشیم

جایی که بشه خوشی هامونو توش تقسیم کنیم

جایی که بشه توش از غصه هامون بگیم

جایی که بشه گله کرد جایی که بشه تشکر کرد جایی که بشه نوشت و تقدیم کرد

جایی که کسی صدای ما رو بشنوه

جایی که  وقتی تنهاییم شعرامونو توش بنویسیم

جایی که هروقت خیلی شاد شدیم برگردیم و غصه های بقیه رو هم ببینیم

جایی که وقتی خیلی غصه داریم ببینیم هنوزم جای امید هست و هر روز یکی ناراحته و یکی شاده

تو شادی و غم هم شریک باشیم

جملات زیبا رو توش بنویسیم

شعرای قشنگ

و اینجوری دلهامون رو یکی کنیم و از محبت و آرامش روحی لذت ببریم

اینجا جای دل نوشته های شماست

--------------------------------------------------------------------------------------

برای دسترسی راحتتر شما عزیزان به خاطرات و دل نوشته های دوستان در جلوی اسم آنها ستاره هایی وجود دارد که با کلیک بر روی هر ستاره شما به صفحه ای که آن دوست عزیز خاطره و دل نوشته های خود را ثبت کرده هدایت میشوید یعنی هر ستاره بیانگر صفحه ای از خاطرات اون دوست عزیز است

soltan_azdad:* * * * * * * * * * * * * * *
hamedjonami:* * * * * *
jtayebe: * * * *
dehkade2010:* * * * * * * * * * * * * * * *
teachman:* * * * * * * * * *
haniehz:* * * * * * * * * *
QaEtha:* * *
100percent: *
vahidmiladi: *
mahyarglobal: * * * *
hOoOri: * * *
rahilous*
برزخ:* * * *
parniyan75:*
samapharmacist:*
ramginkamun: *
faghih_f :* *
sadaf76* * *
نفس صبحدم: * * * * * * * *
""قـــاف"":* * * * * * * * *
atiyeh74:*
raha0075:* *
لیلای او : * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
talaeieh: * *
modir_e_movafagh:* * * *
yasekaboud63:*
neka57:*
talaeieh:* *
mitra_mvm:* *
kkkkkkkl:*

 

 

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

جمعه 3/6/1391 - 16:16 - 0 تشکر 526890

لیلای او گفته است :
[quote=لیلای او;399461;526865]میگویم هااا
اساتید گرام؟!
نمی شود این واحد علم العشق را ترم دیگر بردارم؟
این همه کلاسی که برگزار شد و غیبت خوردم می ترسم آخر ترم بیفتم!...حذف هم مگر می توان..؟
بار علمش سخت سنگین است و من دوشم پر است...

دانشجوی گرام
ترتیب ارائۀ دروس در این مرکز کاملا علمی و منطقیست (همونایی که الان اصلا حوصله شونو ندارین)
ما چیکار کنیم که شما پیش نیازو رعایت نکردین؟ ... قبل از علم العشق ورداشتین آز علم العشقو انتخاب کردین ... همین میشه دیگه ... اگه به عقل اعتقاد دارین خب برگردین اصلاح کنین ... اگه نه ... شهود بهتون چسبیده ... خب محتاطانه ادامه بدین ...

جمعه 3/6/1391 - 16:40 - 0 تشکر 526913

shahinf گفته است :

عه ... برگشتین که ...
خودتون که جای کتابت، رمزنگاری میکنین ... اقلا بگین اون یکی که بوده؟ ... بریم ازش بپرسیم درد شما چیه ... عجب گوهره ای هم دستچین کردین ... بی شک راکتور احساستون مشکل پسنده ... غنای پایین راست کارش نیست ... گنجینۀ اشعارتون باهاس خیلی غنی باشه که واسه هر مطلبی ابیات فیت فیتشو دستچین کنین.
فقط تا نرفتین کمکی هم به بحث ما بکنین ... مهمان ویجۀ برنامه مون باشین و از تجاربتون بگین ... خیلی ها میخوان بدونن عشق چه طعمی داره ... اونم کبریاییش! ...
لیلای او گفته است :
[quote=shahinf;424382;526872][quote=لیلای او;399461;526859]عجب بحثی راه انداخته اید گرامیان!
 بالکل درد من چیز دیگری بود!
و اصولا این واژه ی جادویی عشق عجیب غلط انداز می شود گاهی!
آه...فی الجمله گمان دارم یک تن در این جمع درد مرا فهمید و بس!
بهر صورت...از قول عطار بزرگ این گوهره را نگاره ی بحث قرار میدهم..امید که پسند افتد!


عقل کجا پی برد شیوه سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق
خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد
هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق


عه برگشتم؟! چه خوب!!!
رمز؟ رمزه می نگاریم؟ برادر من ر.ک صفحات پیشین...لابه به لای گرد و غبار تاریخ...دست بکشید بر پست یک بنده ی خدایی!(بنده خدا نه، بنده ی خدا!)...یک فوت هم محض شیک شدن پلان،دریغ نفرمایید!...دوربین زوم میکند بر یک قطعه که...ملودی حس انگیز...آن وقت اگر نگرفتید مطلب را!...کات میکنیم! از اول!
گنجینه اشعار ما از روزی غنی گشت که شاعری جوان از پس کوچه ای می گذشت ...
چشم..یک عصاره می نوشانیم...:) طعمی غریب دارد...غریب...

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


جمعه 3/6/1391 - 16:45 - 0 تشکر 526917

shahinf گفته است :

بله خب ... به قول عزیزی (با کمی تغییر) گاهی وقتا همه جا مه آلوده ... داریم به قله میرسیم و بی خبریم ... چند قدم مونده خسته میشیم و بیخیال میشیم ... 
گاها خودمونم که بیخیال نشیم یه اتفاقی ... تغییری ... رخ میده و قِلِمون میده پایین ... ولی تو این دوسیۀ خاص که فرمودین خب ارزش داره ... همین اذیت کردنا جالبه ... موفق باشی کوهنورد ...
لیلای او گفته است :

سلام بر شاعر جوان
این شکلک هم ماجرایی شدها...تراژیک کمدی ناکه داره!...حالا شما بی زحمت بار تراژدی اش را بر دوش نگاه بکشید. نمی شود؟!
عاشق واقعی؟ کی هست ایشون که خودشم خبر نداره؟!
ما که در به در آواره ی هر کوی و برزن شدیم تا از دست این جناب عشق جان سالم به در ببریم!..
حالا آن عشق را میگویید...دوسیه اش جداست...هر چه بیشتر میجوییمش کمتر می یابیم..گو اصلا در همان لحظه ای که کف دستی فاصله بیش نمانده...از کف می رود که می رود...اوووووه...عجب ناز و افاده ای هم دارد...آن دور دورها نشسته و لبخند مرموزی جان گدازی میزند که...آخ...
shahinf گفته است :

ای بابا
باور کنین تا ته شعر رویکردم احساسی بود، خیلی هم تاثیرگذار بود، اما خوب چیکار کنم؟ یهو دیدم یکی نشسته اون پائین بدوضعی گریه می کنه (الانم که می بینمش باز ...)
شعرم که عرض کنم مگه کسی هست نشنیده باشه؟ خیلی هم تحسین برانگیز و عالیه
و اما جواب سوال ... مگه میشه ندونین؟ الان کل تبیان منتظرن یه عاشق واقعی (البته اگه دنیا بذاره) نظر بده، میدونم سخته ولی به خاطر پیشرفت علم العشق هم که شده چندلحظه اشکاتونو نگه دارین، بگین ببینیم چه چیزایی تو عالم عاشقی تغییر می کنه (البته بهتره بپرسم چه چیزایی تغییر نمیکنه؟!)
یا علی
لیلای او گفته است :

سلام. اگه ترانه کامل قطعه بالا رو با صدای علی لهراسبی شنیده باشید هیچ خنده تون نمیگیره!


تو رو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی    

     دارم خو میکنم با این فراموشی و خاموشی


چرا چشم دلم کوره عصای رفتنم سسته   

      کدوم موج پریشونی تو رو از ذهن من شسته


خدایا فاصلت تا من خودت گفتی که کوتاهه   

     از اینجا که من ایستادم چقدر تا آسمون راهه


   من از تکرار بیزارم از این لبخند پژمرده          

        از این احساس یأسی که تو رو از خاطرم برده


به تاریکی گرفتارم شبم گم کرده مهتابو      

    بگیر از چشمای کورم عذاب کهنه خوابو


چرا گِریَم نمیگیره مگه قلب من از سنگه     

    خدایا من کجا میرم کجای جاده دل تنگه


میخوام عاشق بشم اما تب دنیا نمیذاره     

     سر راه بهشت من درخت سیب میکاره


در جواب سوال شما هم باید بگم که:

نـــــــمـــــــــیــــــــــــــــدوووووونــــــــــــــــــــم


shahinf گفته است :

کلی پای این شکلک خندیدم، خارق العاده گریه میکنه ...
اما بحث جالبی شدا، بالاخره کدومش؟ عاشق وضعیت ادراکیش نسبت به گذشته بِیتر میشه یا بدتر؟! چیا رو بیشتر از قبل حس میکنه، چیا رو کمتر؟! بگم عاشق روشندله!، قبول میکنین یا نه؟! 
لیلای او گفته است :
[quote=shahinf;424382;526885][quote=لیلای او;399461;526862][quote=shahinf;424382;519403][quote=لیلای او;399461;518174][quote=shahinf;424382;518132][quote=لیلای او;399461;514438]می خوام
عاشق بشم
اما
تب دنیااا
نمیـــذاره..
سر راهِ
بهشت مــن
درخت سیــــــــب
می کارههههه

در این لحظه مرور امضای پر طمطراق جناب سلطان  میچسبد...همچو یک موسیقی شورانگیز...یک فنجان قهوه اصیل فکر برانگیز...

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


جمعه 3/6/1391 - 16:48 - 0 تشکر 526919

shahinf گفته است :

دانشجوی گرام
ترتیب ارائۀ دروس در این مرکز کاملا علمی و منطقیست (همونایی که الان اصلا حوصله شونو ندارین)
ما چیکار کنیم که شما پیش نیازو رعایت نکردین؟ ... قبل از علم العشق ورداشتین آز علم العشقو انتخاب کردین ... همین میشه دیگه ... اگه به عقل اعتقاد دارین خب برگردین اصلاح کنین ... اگه نه ... شهود بهتون چسبیده ... خب محتاطانه ادامه بدین ...
لیلای او گفته است :
[quote=shahinf;424382;526890][quote=لیلای او;399461;526865]میگویم هااا
اساتید گرام؟!
نمی شود این واحد علم العشق را ترم دیگر بردارم؟
این همه کلاسی که برگزار شد و غیبت خوردم می ترسم آخر ترم بیفتم!...حذف هم مگر می توان..؟
بار علمش سخت سنگین است و من دوشم پر است...

یعنی رنده شدم از خنده!!!
اوووف...حیف که مجال نیست از دروس استاد دینانی بگویم که...
طریق عقل و شهود رو جدا و مجزا نمیدونم...از یک جنس هستن،در مراحل دیگرگون...
برای کسب اطلاعات بیشتر
ر.ک کتاب دفتر عقل و آیت عشق (استاد)

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


جمعه 3/6/1391 - 16:50 - 0 تشکر 526922

دوستش دارم
و آه که هرگز این کافی نیست.
بیش از آنکه محتاج او باشم،
محتاج خودم هستم.
خود را ندارم،
و همین او را از من میگیرد.

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


جمعه 3/6/1391 - 22:23 - 0 تشکر 527390

عهههههه...
چه خبر اینجا؟!!
بحث تخصصی شده!!!!1
.
.
.

يکشنبه 5/6/1391 - 15:51 - 0 تشکر 530121

لیلای او گفته است :

عه برگشتم؟! چه خوب!!!
رمز؟ رمزه می نگاریم؟ برادر من ر.ک صفحات پیشین...لابه به لای گرد و غبار تاریخ...دست بکشید بر پست یک بنده ی خدایی!(بنده خدا نه، بنده ی خدا!)...یک فوت هم محض شیک شدن پلان،دریغ نفرمایید!...دوربین زوم میکند بر یک قطعه که...ملودی حس انگیز...آن وقت اگر نگرفتید مطلب را!...کات میکنیم! از اول!
گنجینه اشعار ما از روزی غنی گشت که شاعری جوان از پس کوچه ای می گذشت ...
چشم..یک عصاره می نوشانیم...:) طعمی غریب دارد...غریب...
shahinf گفته است :

عه ... برگشتین که ...
خودتون که جای کتابت، رمزنگاری میکنین ... اقلا بگین اون یکی که بوده؟ ... بریم ازش بپرسیم درد شما چیه ... عجب گوهره ای هم دستچین کردین ... بی شک راکتور احساستون مشکل پسنده ... غنای پایین راست کارش نیست ... گنجینۀ اشعارتون باهاس خیلی غنی باشه که واسه هر مطلبی ابیات فیت فیتشو دستچین کنین.
فقط تا نرفتین کمکی هم به بحث ما بکنین ... مهمان ویجۀ برنامه مون باشین و از تجاربتون بگین ... خیلی ها میخوان بدونن عشق چه طعمی داره ... اونم کبریاییش! ...
لیلای او گفته است :
[quote=لیلای او;399461;526913][quote=shahinf;424382;526872][quote=لیلای او;399461;526859]عجب بحثی راه انداخته اید گرامیان!
 بالکل درد من چیز دیگری بود!
و اصولا این واژه ی جادویی عشق عجیب غلط انداز می شود گاهی!
آه...فی الجمله گمان دارم یک تن در این جمع درد مرا فهمید و بس!
بهر صورت...از قول عطار بزرگ این گوهره را نگاره ی بحث قرار میدهم..امید که پسند افتد!


عقل کجا پی برد شیوه سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق
خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد
هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق


هوممم ... پس بگوووو ... 
رجوع کردیم، از بین ابراز همدردی ها یکیش شک برانگیز بود ... الحق یه پلان با یه همچون! دیالوگی میتونه بیننده ها رو تکون بده ... 
اگه کات ندین باهاس تو شهر جار بزنیم ... جولز و جولی رو بگیرن بیارن ... کلید معما دست یه قُل از این مجموعه ست ...

يکشنبه 5/6/1391 - 15:54 - 0 تشکر 530123

لیلای او گفته است :

در این لحظه مرور امضای پر طمطراق جناب سلطان  میچسبد...همچو یک موسیقی شورانگیز...یک فنجان قهوه اصیل فکر برانگیز...
shahinf گفته است :

بله خب ... به قول عزیزی (با کمی تغییر) گاهی وقتا همه جا مه آلوده ... داریم به قله میرسیم و بی خبریم ... چند قدم مونده خسته میشیم و بیخیال میشیم ... 
گاها خودمونم که بیخیال نشیم یه اتفاقی ... تغییری ... رخ میده و قِلِمون میده پایین ... ولی تو این دوسیۀ خاص که فرمودین خب ارزش داره ... همین اذیت کردنا جالبه ... موفق باشی کوهنورد ...
لیلای او گفته است :

سلام بر شاعر جوان
این شکلک هم ماجرایی شدها...تراژیک کمدی ناکه داره!...حالا شما بی زحمت بار تراژدی اش را بر دوش نگاه بکشید. نمی شود؟!
عاشق واقعی؟ کی هست ایشون که خودشم خبر نداره؟!
ما که در به در آواره ی هر کوی و برزن شدیم تا از دست این جناب عشق جان سالم به در ببریم!..
حالا آن عشق را میگویید...دوسیه اش جداست...هر چه بیشتر میجوییمش کمتر می یابیم..گو اصلا در همان لحظه ای که کف دستی فاصله بیش نمانده...از کف می رود که می رود...اوووووه...عجب ناز و افاده ای هم دارد...آن دور دورها نشسته و لبخند مرموزی جان گدازی میزند که...آخ...
shahinf گفته است :

ای بابا
باور کنین تا ته شعر رویکردم احساسی بود، خیلی هم تاثیرگذار بود، اما خوب چیکار کنم؟ یهو دیدم یکی نشسته اون پائین بدوضعی گریه می کنه (الانم که می بینمش باز ...)
شعرم که عرض کنم مگه کسی هست نشنیده باشه؟ خیلی هم تحسین برانگیز و عالیه
و اما جواب سوال ... مگه میشه ندونین؟ الان کل تبیان منتظرن یه عاشق واقعی (البته اگه دنیا بذاره) نظر بده، میدونم سخته ولی به خاطر پیشرفت علم العشق هم که شده چندلحظه اشکاتونو نگه دارین، بگین ببینیم چه چیزایی تو عالم عاشقی تغییر می کنه (البته بهتره بپرسم چه چیزایی تغییر نمیکنه؟!)
یا علی
لیلای او گفته است :

سلام. اگه ترانه کامل قطعه بالا رو با صدای علی لهراسبی شنیده باشید هیچ خنده تون نمیگیره!


تو رو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی    

     دارم خو میکنم با این فراموشی و خاموشی


چرا چشم دلم کوره عصای رفتنم سسته   

      کدوم موج پریشونی تو رو از ذهن من شسته


خدایا فاصلت تا من خودت گفتی که کوتاهه   

     از اینجا که من ایستادم چقدر تا آسمون راهه


   من از تکرار بیزارم از این لبخند پژمرده          

        از این احساس یأسی که تو رو از خاطرم برده


به تاریکی گرفتارم شبم گم کرده مهتابو      

    بگیر از چشمای کورم عذاب کهنه خوابو


چرا گِریَم نمیگیره مگه قلب من از سنگه     

    خدایا من کجا میرم کجای جاده دل تنگه


میخوام عاشق بشم اما تب دنیا نمیذاره     

     سر راه بهشت من درخت سیب میکاره


در جواب سوال شما هم باید بگم که:

نـــــــمـــــــــیــــــــــــــــدوووووونــــــــــــــــــــم


shahinf گفته است :

کلی پای این شکلک خندیدم، خارق العاده گریه میکنه ...
اما بحث جالبی شدا، بالاخره کدومش؟ عاشق وضعیت ادراکیش نسبت به گذشته بِیتر میشه یا بدتر؟! چیا رو بیشتر از قبل حس میکنه، چیا رو کمتر؟! بگم عاشق روشندله!، قبول میکنین یا نه؟! 
لیلای او گفته است :
[quote=لیلای او;399461;526917][quote=shahinf;424382;526885][quote=لیلای او;399461;526862][quote=shahinf;424382;519403][quote=لیلای او;399461;518174][quote=shahinf;424382;518132][quote=لیلای او;399461;514438]می خوام
عاشق بشم
اما
تب دنیااا
نمیـــذاره..
سر راهِ
بهشت مــن
درخت سیــــــــب
می کارههههه

خودشه
امضای اینجاش ... اون بیت شبکه ش ... سلطانم باید دعوت کنیم برنامه مون ... تابلو نمیکنه ... ولی مگه دست خودشه؟ ... بیلبوردش می کنیم

يکشنبه 5/6/1391 - 16:1 - 0 تشکر 530125

لیلای او گفته است :

یعنی رنده شدم از خنده!!!
اوووف...حیف که مجال نیست از دروس استاد دینانی بگویم که...
طریق عقل و شهود رو جدا و مجزا نمیدونم...از یک جنس هستن،در مراحل دیگرگون...
برای کسب اطلاعات بیشتر
ر.ک کتاب دفتر عقل و آیت عشق (استاد)
shahinf گفته است :

دانشجوی گرام
ترتیب ارائۀ دروس در این مرکز کاملا علمی و منطقیست (همونایی که الان اصلا حوصله شونو ندارین)
ما چیکار کنیم که شما پیش نیازو رعایت نکردین؟ ... قبل از علم العشق ورداشتین آز علم العشقو انتخاب کردین ... همین میشه دیگه ... اگه به عقل اعتقاد دارین خب برگردین اصلاح کنین ... اگه نه ... شهود بهتون چسبیده ... خب محتاطانه ادامه بدین ...
لیلای او گفته است :
[quote=لیلای او;399461;526919][quote=shahinf;424382;526890][quote=لیلای او;399461;526865]میگویم هااا
اساتید گرام؟!
نمی شود این واحد علم العشق را ترم دیگر بردارم؟
این همه کلاسی که برگزار شد و غیبت خوردم می ترسم آخر ترم بیفتم!...حذف هم مگر می توان..؟
بار علمش سخت سنگین است و من دوشم پر است...

جالب اندر جالب ... تو تبیان معرفیش بود ... اهل کتاب نیستم ... عه! چیزه ... آدم کتابخونی نیستم ... ولی مشتاق شدم بخونمش ... البته اگه سی پی یوم بکشه ... بزرگترین نگرانیم اینه کارت گرافیکم تاب شهود نیاره ... 

يکشنبه 5/6/1391 - 16:6 - 0 تشکر 530127

لیلای او گفته است :
[quote=لیلای او;399461;526922]دوستش دارم
و آه که هرگز این کافی نیست.
بیش از آنکه محتاج او باشم،
محتاج خودم هستم.
خود را ندارم،
و همین او را از من میگیرد.

مولای عشق چه زیبا گفتن 
انسانِ خودشناس خدا را شناخته

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.