• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن صندلی داغ > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
صندلی داغ (بازدید: 79639)
پنج شنبه 19/12/1389 - 0:56 -0 تشکر 296391
جایی برای خاطرات و دل نوشته های شما

سلام به گرمی محبت دلهای همه ی شما

سلام دوستان عزیز

تو این تاپیک قصد داریم با شما دفترچه ی خاطرات مشترکی رو داشته باشیم

جایی که بشه خوشی هامونو توش تقسیم کنیم

جایی که بشه توش از غصه هامون بگیم

جایی که بشه گله کرد جایی که بشه تشکر کرد جایی که بشه نوشت و تقدیم کرد

جایی که کسی صدای ما رو بشنوه

جایی که  وقتی تنهاییم شعرامونو توش بنویسیم

جایی که هروقت خیلی شاد شدیم برگردیم و غصه های بقیه رو هم ببینیم

جایی که وقتی خیلی غصه داریم ببینیم هنوزم جای امید هست و هر روز یکی ناراحته و یکی شاده

تو شادی و غم هم شریک باشیم

جملات زیبا رو توش بنویسیم

شعرای قشنگ

و اینجوری دلهامون رو یکی کنیم و از محبت و آرامش روحی لذت ببریم

اینجا جای دل نوشته های شماست

--------------------------------------------------------------------------------------

برای دسترسی راحتتر شما عزیزان به خاطرات و دل نوشته های دوستان در جلوی اسم آنها ستاره هایی وجود دارد که با کلیک بر روی هر ستاره شما به صفحه ای که آن دوست عزیز خاطره و دل نوشته های خود را ثبت کرده هدایت میشوید یعنی هر ستاره بیانگر صفحه ای از خاطرات اون دوست عزیز است

soltan_azdad:* * * * * * * * * * * * * * *
hamedjonami:* * * * * *
jtayebe: * * * *
dehkade2010:* * * * * * * * * * * * * * * *
teachman:* * * * * * * * * *
haniehz:* * * * * * * * * *
QaEtha:* * *
100percent: *
vahidmiladi: *
mahyarglobal: * * * *
hOoOri: * * *
rahilous*
برزخ:* * * *
parniyan75:*
samapharmacist:*
ramginkamun: *
faghih_f :* *
sadaf76* * *
نفس صبحدم: * * * * * * * *
""قـــاف"":* * * * * * * * *
atiyeh74:*
raha0075:* *
لیلای او : * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
talaeieh: * *
modir_e_movafagh:* * * *
yasekaboud63:*
neka57:*
talaeieh:* *
mitra_mvm:* *
kkkkkkkl:*

 

 

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

جمعه 3/6/1391 - 15:17 - 0 تشکر 526823

modir_e_movafagh گفته است :

عه؟
بد بود؟؟
یعنی در حد نفرین بود؟؟؟
باشه پس من پسش گرفتم 
شما هم آمینتو پس بگیر :)
shahinf گفته است :

دعا بود دیگه؟! یه خانومی کنین یه نفرینی هم نثارش کنین ببینیم چی جوریاست
پیمان، هرچند دعای مردافکنیه ولی خب خودت خواستی
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآمّمّمّمّمّمّمّمّمّمّیییییییییییییییییینننننننننننن...نِ...نِ...نِ...
modir_e_movafagh گفته است :

یا رّب
یا الهی
قَرٍّر پیمان ٌ اِلی اَفجَعُ الحالاتُ الحُب
و اعطیتهم ( جمع به خاطر تمام کسانی که شبیه پیمان خان خواهند خندید به وضع یه عاشق مظلوم) مَرضُ الحُب
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآمیــــــــــــــــــــــــن ...
shahinf گفته است :

بیاین دسته جمعی در حق پیمان دعا کنیم عاشق شه، اونوقت ببینم بازم خنده ش میگیره 
peymanm001 گفته است :
[quote=modir_e_movafagh;723339;524454][quote=shahinf;424382;522078][quote=modir_e_movafagh;723339;520891][quote=shahinf;424382;519404][quote=peymanm001;661717;518183]

منم مستجاب الدعوه ... نمی دونم که ... ولی باشه ... سعیمو میکنم ...
...نِ...نِ...نِ...ننننننننننننییییییییییییییییییمّمّمّمّمّمّمّمّمّمّآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ

جمعه 3/6/1391 - 15:27 - 0 تشکر 526833

peymanm001 گفته است :
[quote=peymanm001;661717;518183]

یاد یه بیتی افتادم:
چه خواهد کرد با ما عشق؟پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیده تر کردی معما را

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


جمعه 3/6/1391 - 15:30 - 0 تشکر 526835

modir_e_movafagh گفته است :

عالی بود 
معرکه
کلمات فریبمان میدهند...
ولی کلمات وقتی بیشتر فریبمان میدهند که خودمونم یه کم احتیاج به فریب خوردن داشته باشیم .. نه همیشه !
haniehz گفته است :

دنبال واژه ها نباش کلمات فریبمان می دهند...
وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش می رود فاتحه ی بقیه حروف را باید خواند!



لیلای او گفته است :
[quote=modir_e_movafagh;723339;518963][quote=haniehz;454874;518019][quote=لیلای او;399461;516763]
از اسارتِ واژه ها می ترسم
خدایا...پناهی...

من از واژه ها بسی بیمناکم بانو راضیه!
خیلی دغلبازند...و...در فریبندگی بی رحم...بی رحم...
گاهی به این نتیجه می رسم که هیچ جز "سکوت" حقیقت ندارد!
هیچ حرفی حق تر یا برتر از "سکوت" نیست.

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


جمعه 3/6/1391 - 15:38 - 0 تشکر 526850

modir_e_movafagh گفته است :

اوممممممم بذارید فکر کنم .. خدایی بیشتر از ده دقیقه ست دارم به حرف شما فکر میکنم.. ( اگه واسه تحقیقات دانشگاهیم اینقد فکر کرده بودم الان چندتا مقاله تو ISI ثبت کرده بودم :))
من اگه 10 دقیقه به چیزی فکر کنم سلولای مغزم نابود میشن ... نورونام می سوزن ... رحم کنین به خودتون ...
خب 
اول از همه از * یکی * محترم متشکرم به خاطر سوال زیباش:)
و از * اون یکی * عزیز و * یکی دیگه * و همه ی یکی های عزیز خواهش میکنم راحت سوالشونو بپرسن:)
همه شون سلام دارن خدمتتون

بهتره اول سوال آخرتونو تکلیفشو معلوم کنیم .. که به راحتی بشه درباره ی بقیه ش حرف زد.

روشن دلی که نابیناست .. چون چشم سر نداره میگن با چشم دلش میبینه قضایا رو و فقط قدرت حس کردن رو داره.. حالا از حس لامسه گرفته تا احساسات قلبیش که خیلی وقتا بهش دروغ نمیگه.. یعنی چراغ دلش به این دلیل روشن محسوب میشه ...
رو این مورد مخالفت قابل ذکری نیست
حالا
روشن دلی که به واسطه ی عشقش اینچنین لقب گرفته .. چون چشم حقیقت بین عقلشو از دست داده ( البته تقریبا .. که توضیح داده شد) و تمام اتفاقات رو با چشم احساس گرای دلش میبینه .حالا این احساسات میتونه سمت و سوی عقلانی داشته باشه .. اگر و تنها اگر ما احساس خودمونو به خوبی پرورش داده باشیم که شدنی هم هست.
100 امتیاز ... جواب زیبایی بود ... اعتراف میکنم به موضوع پرورش احساس فکر نکرده بودم

و سوالتون که قرمز شده
اینجا دقیقا میرسیم به شکل 2-2 .. که داریم .. عاشق به واسطه ی معشوق ارزشمندش سعی میکنه خودشو بالا بکشه از همه جهت .. از نظر عقلی و درکی و کلا انسانیت ...
پس در این مورد اگه *یکی* بیاد این حرفو بزنه کاملا درست گفته :)
اینم که تابلوئه موافقم

یه لحظه ... ببخشین این یکی ول کن نیست ... میگه : مرحوم فرهاد بعد از اون شکست عشقی ... البته به شرط ادامۀ حیات ... دیدشون نسبت به حقیقت تغییر مثبتی نکرده بود؟! ... را تکامل براشون هموارتر و ممکن تر نشده بود؟! ... یا هر عاشق دیگه ای تو همین گستره؟! ... گمونم منظور "یکی" اینه که : هرچند انسان بعد از هر شکست یک قدم جلو میفته، آگاهیش از واقعیت بهبود پیدا میکنه، ولی شکست عشقی یه ریزه شکست ممتازیه، همچین یه قدم و نیم جلو میندازه آدمو ... اگه شکستای دیگه اطلاعاتمونو تو زوایای مختلف ارتقاء میدن، این شکست آگاهیمون از حقیقت حیات و کمالو بهبود میبخشه ... 
shahinf گفته است :

خب خب خب
بحث داره شیرین میشه (هرچند احتمالا تا اون موقع بیرونمون کردن)
هر دو شکل و توضیحاتشونو قبول دارم، جالب شد، تو یکی "روشن عقلی" ثمّ "روشن دلی"، تو یکی برعکس
و اما قسمت چالش برانگیز ... بخش مردود ... دل و عقل که حدودا! 100% بحثشون جداست، اما روشندلی و روشن عقلی چی؟! یعنی یکی بیاد بگه ... (ببخشین این یکی کیه همش میاد میگه؟!) ... . ولی قوۀ عقلیش ارتقاء پیدا کرده ... یه جوری فهیم شده ... به انسان شدن نزدیک تر از پیش شده ... بیاد بگه؟!
یا مثلا اینکه به نابینا، روشندل گفته میشه، با روشن دلی ناشی از عشق قابل قیاس هست؟! 
(چه گسترده (و بی ربط!) کردم دایرۀ بحثو)
اون یکی (یا یکی های مقابلش) بازم سوال دارنا، میان میپرسن ...
و اما راجع به حکم تخلیه ... اصلا نگران نباشین ... منم اولش همین فکرو کردم ... یهو دیدم عه صاحبخونه که اینه که ... خیالتون تخت ... اهل دله ... فقط خدا کنه بچه های بالا اعمال قانون نکنن ...
modir_e_movafagh گفته است :

اُ اُ
تعریف تمجیدای شما صد امتیازیه در حد المپیک ولی باید واسه یه المپیکیه صد امتیازی به کار ببرید :)
خب من خودم شکل 1-2 رو میپسندم .. 
یعنی دل که سرشار از احساس شده هنوز احاطه و اشراف کامل به عقل رو پیدا نکرده .. یعنی نباید همچین اجازه ای به دل داد .. پس به راحتی میتونه شرایط ارزشی معشوق رو بسنجه و اگه درحد قابل قبولی بود پیش بره.
البته درباره ی سوال دومتون .. مبتلا شدن به عشق ستودنی ( عشق به معشوق ارزشمند) دو صورت داره (شکل 2-1 و 2-2 )
.................................................... ( میزان ارزش معشوق )
.................................................... ( میزان ارزش عاشق )
شکل 2-1
.................................................... ( میزان ارزش معشوق )
........................... ( میزان ارزش عاشق )
شکل 2-2
همونطور که میبینید میزان ارزش در هردو معشوق یکسانه چون قرار نمایانگر معشوق ستودنی باشه
توضیح شکل 2-1:
در اینجا یه انسانی که خودش هم ارزش بالایی داره طبق باطن ارزشمندش به یه معشوق ارزشمند کشش پیدا کرده .. که طبق قائده ی 4=2×2 پیش رفته ..  پس انسانی با عشقی روشن مواجه شده که مطمئنا قبل از اینکه روشن دل بشه با عقل روشنش انتخاب کرده .. پس این قبلا روشن عقل بوده .
توضیح شکل 2-2:
این شخص زیاد انسان والایی نیست ولی عاشق معشوقی ارزشمند شده .. که طبق قائده ی کبوتر با کبوتر .. مجبوره خودشو بکشه بالا تا بتونه به حد معشوقش برسه تا نگاهی از طرف او نصیبش بشه .. که در اینجاااااااا
کاملا میشه گفت روشن دلی روشن عقلی رو در پی داره .

ولی درباره ی نظریه ی آخرتون باید بگم .. کاملا مردوده غیر از مورد 2-1 .. که بازم نمیشه گفت روشن عقلی نتیجه ی روشن دلیه یا اصلا نمیشه این دورو برابر قرار داد .. چون به هر حال کارکرد و خاصیت عقل و دل به میزان زیادی تفاوت و فاصله داره .
بازم اگه سوالی بود در حد توانم در خدمتم  پسرم .. تمام تجربه های من ! در این ضمینه در طبق اخلاص .. پیشکش.
پ.ن:
میگم جناب فرخندی اصلا حواستونم هست که صاحب تاپیک حکم تخلیه بهمون نده یه وخت ؟!!111
البته یه جورایی دل نوشته داریم تحویل میدیم دیگه D:
shahinf گفته است :

اُه اُه اُه
میگن بعضیا مدیر به دنیا میان، حکایت مدیر ماست
تا باشه از این تحلیلا
لذت بردیم، دستتون درست، اینکه با چندتا نقطه چین اسلایدای به این ارزشمندی تهیه شه کار یه مدیر حواس جمعه و بس
خوب حالا شما کدوم یکی رو می پسندین؟ به نظرتون کدوم شکل مناسب تر و برازنده تره واسه انسان؟
اگه یکی بگه روشندلی به شرط اینکه معشوق ارزشمند باشه (عشق ستودنی)، روشن عقلی رو در پی داره چی؟! اگه یکی دیگه بگه روشندلی همون روشن عقلیه، چی؟
modir_e_movafagh گفته است :

آره بحث جالبیه !!!!!!!!!11
حالا باید ببینیم وضعیت ادراکی به چی میگن؟
خب وقتی کسی عاشق میشه بیشتر اون چیزایی رو درک میکنه که بهش نیاز داره .. مثل توجه ، محبت ، همراهی  و غیره و غیره ...
حالا 
از این دید وضعیت ادراکیش بهتر میشه چون شرایطی هست که دائم این نیازها رو داره میبینه یا حس میکنه
خب
الان دیگه همون چیزایی رو بیشتر حس میکنه که نیاز داره ، و چیزایی رو کمتر حس میکنه که درمقابل عشقش سد ایجاد میکنه .. مثل نبایدها و نشدنیها ، که خیلی کم احساس میشه و بعضی وقتا اگه قوه ی عقلمونو خوب پرورش نداده باشیم اصلا حس نمیشه !
در این صورت میشه گفت :
عاشق روشندله 
و به موازاتش 
تاریک عقل
که این موازات در همه با مساوات پیش نمیره
ممکنه در یه نفر این دو هم موازات داشته باشه هم مساوات ( شکل 1-1 )


........................................................ ( خط روشندلی )
........................................................ ( خط تاریک عقلی )
(شکل 1-1 )

و ممکنه موازات شامل مساوات کمی باشه  که به دو نوع تقسیم میشه ( شکل 1-2 و 1-3 )

.......................................................... ( خط روشندلی )
.......................... ( خط تاریک عقلی )
(شکل 1-2 )

........................... (خط روشندلی )
........................................................... (خط تاریک عقلی )
(شکل 1-3)
========================================
توضیح شکل 1-1
این شخص اونقدر عاشقه که به همون میزان نمیتونه از عقلش برای تصمیمگیری استفاده کنه

توضیح شکل 1-2
این شخص خیلی عاشقه ولی هنوز میتونه از قدرت عقلانی خودش در تصمیمگیری بهره مند بشه

توضیح شکل1-3
این شخص تا حدودی توسط عشقش ، احساساتش به جریان دراومده ولی بیشتر این احساس به خاطر سابقه ی تاریک عقلی و پرورش ندادن قوه ی عقلانیش هست .. یعنی این پایین درجه ی عشق واقعی هست که کلا بویی از عشق واقعی نبرده


بسیار خب
عشق آموزان عزیز برای ادامه ی بحث در جلسه ی آینده شکل ها و توضیحاتش رو به خوبی حفظ و درک کنید D:
shahinf گفته است :

کلی پای این شکلک خندیدم، خارق العاده گریه میکنه ...
اما بحث جالبی شدا، بالاخره کدومش؟ عاشق وضعیت ادراکیش نسبت به گذشته بِیتر میشه یا بدتر؟! چیا رو بیشتر از قبل حس میکنه، چیا رو کمتر؟! بگم عاشق روشندله!، قبول میکنین یا نه؟! 
لیلای او گفته است :
[quote=modir_e_movafagh;723339;524564][quote=shahinf;424382;522100][quote=modir_e_movafagh;723339;520926][quote=shahinf;424382;519421][quote=modir_e_movafagh;723339;518965][quote=shahinf;424382;518132][quote=لیلای او;399461;514438]می خوام
عاشق بشم
اما
تب دنیااا
نمیـــذاره..
سر راهِ
بهشت مــن
درخت سیــــــــب
می کارههههه

جمعه 3/6/1391 - 15:41 - 0 تشکر 526859

عجب بحثی راه انداخته اید گرامیان!
 بالکل درد من چیز دیگری بود!
و اصولا این واژه ی جادویی عشق عجیب غلط انداز می شود گاهی!
آه...فی الجمله گمان دارم یک تن در این جمع درد مرا فهمید و بس!
بهر صورت...از قول عطار بزرگ این گوهره را نگاره ی بحث قرار میدهم..امید که پسند افتد!


عقل کجا پی برد شیوه سودای عشق
باز نیابی به عقل سرّ معمای عشق
خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد
هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


جمعه 3/6/1391 - 15:47 - 0 تشکر 526861

modir_e_movafagh گفته است :
[quote=modir_e_movafagh;723339;524758]جناب فرخندی؟
متوجه اشتباه بزرگتون تو این بحث زیبا شدین؟

یا هنوز نه؟

نه؟

خب من یادآوری میکنم



الان شما کلا یادتون رفت که یه عاشق واقعی رو رها کردین و دارید سوالات زیباتونو از من میپرسید .

خیلی زود این عاشق متواری رو پیدا کنید .. چون میتونه بزرگترین درسای زندگی خودشو به شما عشق آموز مستعد هم یاد بده ...



موفق باشید و عاشق واقعی 

وای بر من
حق با شماست ... میگم پس زمینۀ ذهنم یه ارور چشمک میزنه ... نگو بابت همین تغافله ...
ولی خب چه باید کرد؟ حاجیه که به قول خودتون متوارین ... آخرین پستاشون متن ترانه ها بود ... به ضمیمۀ اون شکلکِ غریب ... البته رد پاشون هست تو انجمن ... از سرکاران مونامی ها تقاضا میشه کمکمون کنن پیداشون کنیم ... جالبیشم اینه که اولش همه شون شاد و خندان میگن عاشق شدیم ... کم کم غم و ترانه و ... بعدم عزلت ... پیمان کو؟! ... مرحلۀ دومه؟! ...

جمعه 3/6/1391 - 15:49 - 0 تشکر 526862

shahinf گفته است :

ای بابا
باور کنین تا ته شعر رویکردم احساسی بود، خیلی هم تاثیرگذار بود، اما خوب چیکار کنم؟ یهو دیدم یکی نشسته اون پائین بدوضعی گریه می کنه (الانم که می بینمش باز ...)
شعرم که عرض کنم مگه کسی هست نشنیده باشه؟ خیلی هم تحسین برانگیز و عالیه
و اما جواب سوال ... مگه میشه ندونین؟ الان کل تبیان منتظرن یه عاشق واقعی (البته اگه دنیا بذاره) نظر بده، میدونم سخته ولی به خاطر پیشرفت علم العشق هم که شده چندلحظه اشکاتونو نگه دارین، بگین ببینیم چه چیزایی تو عالم عاشقی تغییر می کنه (البته بهتره بپرسم چه چیزایی تغییر نمیکنه؟!)
یا علی
لیلای او گفته است :

سلام. اگه ترانه کامل قطعه بالا رو با صدای علی لهراسبی شنیده باشید هیچ خنده تون نمیگیره!


تو رو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی    

     دارم خو میکنم با این فراموشی و خاموشی


چرا چشم دلم کوره عصای رفتنم سسته   

      کدوم موج پریشونی تو رو از ذهن من شسته


خدایا فاصلت تا من خودت گفتی که کوتاهه   

     از اینجا که من ایستادم چقدر تا آسمون راهه


   من از تکرار بیزارم از این لبخند پژمرده          

        از این احساس یأسی که تو رو از خاطرم برده


به تاریکی گرفتارم شبم گم کرده مهتابو      

    بگیر از چشمای کورم عذاب کهنه خوابو


چرا گِریَم نمیگیره مگه قلب من از سنگه     

    خدایا من کجا میرم کجای جاده دل تنگه


میخوام عاشق بشم اما تب دنیا نمیذاره     

     سر راه بهشت من درخت سیب میکاره


در جواب سوال شما هم باید بگم که:

نـــــــمـــــــــیــــــــــــــــدوووووونــــــــــــــــــــم


shahinf گفته است :

کلی پای این شکلک خندیدم، خارق العاده گریه میکنه ...
اما بحث جالبی شدا، بالاخره کدومش؟ عاشق وضعیت ادراکیش نسبت به گذشته بِیتر میشه یا بدتر؟! چیا رو بیشتر از قبل حس میکنه، چیا رو کمتر؟! بگم عاشق روشندله!، قبول میکنین یا نه؟! 
لیلای او گفته است :
[quote=shahinf;424382;519403][quote=لیلای او;399461;518174][quote=shahinf;424382;518132][quote=لیلای او;399461;514438]می خوام
عاشق بشم
اما
تب دنیااا
نمیـــذاره..
سر راهِ
بهشت مــن
درخت سیــــــــب
می کارههههه

سلام بر شاعر جوان
این شکلک هم ماجرایی شدها...تراژیک کمدی ناکه داره!...حالا شما بی زحمت بار تراژدی اش را بر دوش نگاه بکشید. نمی شود؟!
عاشق واقعی؟ کی هست ایشون که خودشم خبر نداره؟!
ما که در به در آواره ی هر کوی و برزن شدیم تا از دست این جناب عشق جان سالم به در ببریم!..
حالا آن عشق را میگویید...دوسیه اش جداست...هر چه بیشتر میجوییمش کمتر می یابیم..گو اصلا در همان لحظه ای که کف دستی فاصله بیش نمانده...از کف می رود که می رود...اوووووه...عجب ناز و افاده ای هم دارد...آن دور دورها نشسته و لبخند مرموزی جان گدازی میزند که...آخ...

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


جمعه 3/6/1391 - 15:54 - 0 تشکر 526865

میگویم هااا
اساتید گرام؟!
نمی شود این واحد علم العشق را ترم دیگر بردارم؟
این همه کلاسی که برگزار شد و غیبت خوردم می ترسم آخر ترم بیفتم!...حذف هم مگر می توان..؟
بار علمش سخت سنگین است و من دوشم پر است...

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


جمعه 3/6/1391 - 16:3 - 0 تشکر 526872

لیلای او گفته است :
[quote=لیلای او;399461;526859]عجب بحثی راه انداخته اید گرامیان!
 بالکل درد من چیز دیگری بود!
و اصولا این واژه ی جادویی عشق عجیب غلط انداز می شود گاهی!
آه...فی الجمله گمان دارم یک تن در این جمع درد مرا فهمید و بس!
بهر صورت...از قول عطار بزرگ این گوهره را نگاره ی بحث قرار میدهم..امید که پسند افتد!


عقل کجا پی برد شیوه سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق
خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد
هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق


عه ... برگشتین که ...
خودتون که جای کتابت، رمزنگاری میکنین ... اقلا بگین اون یکی که بوده؟ ... بریم ازش بپرسیم درد شما چیه ... عجب گوهره ای هم دستچین کردین ... بی شک راکتور احساستون مشکل پسنده ... غنای پایین راست کارش نیست ... گنجینۀ اشعارتون باهاس خیلی غنی باشه که واسه هر مطلبی ابیات فیت فیتشو دستچین کنین.
فقط تا نرفتین کمکی هم به بحث ما بکنین ... مهمان ویجۀ برنامه مون باشین و از تجاربتون بگین ... خیلی ها میخوان بدونن عشق چه طعمی داره ... اونم کبریاییش! ...

جمعه 3/6/1391 - 16:10 - 0 تشکر 526885

لیلای او گفته است :

سلام بر شاعر جوان
این شکلک هم ماجرایی شدها...تراژیک کمدی ناکه داره!...حالا شما بی زحمت بار تراژدی اش را بر دوش نگاه بکشید. نمی شود؟!
عاشق واقعی؟ کی هست ایشون که خودشم خبر نداره؟!
ما که در به در آواره ی هر کوی و برزن شدیم تا از دست این جناب عشق جان سالم به در ببریم!..
حالا آن عشق را میگویید...دوسیه اش جداست...هر چه بیشتر میجوییمش کمتر می یابیم..گو اصلا در همان لحظه ای که کف دستی فاصله بیش نمانده...از کف می رود که می رود...اوووووه...عجب ناز و افاده ای هم دارد...آن دور دورها نشسته و لبخند مرموزی جان گدازی میزند که...آخ...
shahinf گفته است :

ای بابا
باور کنین تا ته شعر رویکردم احساسی بود، خیلی هم تاثیرگذار بود، اما خوب چیکار کنم؟ یهو دیدم یکی نشسته اون پائین بدوضعی گریه می کنه (الانم که می بینمش باز ...)
شعرم که عرض کنم مگه کسی هست نشنیده باشه؟ خیلی هم تحسین برانگیز و عالیه
و اما جواب سوال ... مگه میشه ندونین؟ الان کل تبیان منتظرن یه عاشق واقعی (البته اگه دنیا بذاره) نظر بده، میدونم سخته ولی به خاطر پیشرفت علم العشق هم که شده چندلحظه اشکاتونو نگه دارین، بگین ببینیم چه چیزایی تو عالم عاشقی تغییر می کنه (البته بهتره بپرسم چه چیزایی تغییر نمیکنه؟!)
یا علی
لیلای او گفته است :

سلام. اگه ترانه کامل قطعه بالا رو با صدای علی لهراسبی شنیده باشید هیچ خنده تون نمیگیره!


تو رو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی    

     دارم خو میکنم با این فراموشی و خاموشی


چرا چشم دلم کوره عصای رفتنم سسته   

      کدوم موج پریشونی تو رو از ذهن من شسته


خدایا فاصلت تا من خودت گفتی که کوتاهه   

     از اینجا که من ایستادم چقدر تا آسمون راهه


   من از تکرار بیزارم از این لبخند پژمرده          

        از این احساس یأسی که تو رو از خاطرم برده


به تاریکی گرفتارم شبم گم کرده مهتابو      

    بگیر از چشمای کورم عذاب کهنه خوابو


چرا گِریَم نمیگیره مگه قلب من از سنگه     

    خدایا من کجا میرم کجای جاده دل تنگه


میخوام عاشق بشم اما تب دنیا نمیذاره     

     سر راه بهشت من درخت سیب میکاره


در جواب سوال شما هم باید بگم که:

نـــــــمـــــــــیــــــــــــــــدوووووونــــــــــــــــــــم


shahinf گفته است :

کلی پای این شکلک خندیدم، خارق العاده گریه میکنه ...
اما بحث جالبی شدا، بالاخره کدومش؟ عاشق وضعیت ادراکیش نسبت به گذشته بِیتر میشه یا بدتر؟! چیا رو بیشتر از قبل حس میکنه، چیا رو کمتر؟! بگم عاشق روشندله!، قبول میکنین یا نه؟! 
لیلای او گفته است :
[quote=لیلای او;399461;526862][quote=shahinf;424382;519403][quote=لیلای او;399461;518174][quote=shahinf;424382;518132][quote=لیلای او;399461;514438]می خوام
عاشق بشم
اما
تب دنیااا
نمیـــذاره..
سر راهِ
بهشت مــن
درخت سیــــــــب
می کارههههه

بله خب ... به قول عزیزی (با کمی تغییر) گاهی وقتا همه جا مه آلوده ... داریم به قله میرسیم و بی خبریم ... چند قدم مونده خسته میشیم و بیخیال میشیم ... 
گاها خودمونم که بیخیال نشیم یه اتفاقی ... تغییری ... رخ میده و قِلِمون میده پایین ... ولی تو این دوسیۀ خاص که فرمودین خب ارزش داره ... همین اذیت کردنا جالبه ... موفق باشی کوهنورد ...

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.