• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن صندلی داغ > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
صندلی داغ (بازدید: 79637)
پنج شنبه 19/12/1389 - 0:56 -0 تشکر 296391
جایی برای خاطرات و دل نوشته های شما

سلام به گرمی محبت دلهای همه ی شما

سلام دوستان عزیز

تو این تاپیک قصد داریم با شما دفترچه ی خاطرات مشترکی رو داشته باشیم

جایی که بشه خوشی هامونو توش تقسیم کنیم

جایی که بشه توش از غصه هامون بگیم

جایی که بشه گله کرد جایی که بشه تشکر کرد جایی که بشه نوشت و تقدیم کرد

جایی که کسی صدای ما رو بشنوه

جایی که  وقتی تنهاییم شعرامونو توش بنویسیم

جایی که هروقت خیلی شاد شدیم برگردیم و غصه های بقیه رو هم ببینیم

جایی که وقتی خیلی غصه داریم ببینیم هنوزم جای امید هست و هر روز یکی ناراحته و یکی شاده

تو شادی و غم هم شریک باشیم

جملات زیبا رو توش بنویسیم

شعرای قشنگ

و اینجوری دلهامون رو یکی کنیم و از محبت و آرامش روحی لذت ببریم

اینجا جای دل نوشته های شماست

--------------------------------------------------------------------------------------

برای دسترسی راحتتر شما عزیزان به خاطرات و دل نوشته های دوستان در جلوی اسم آنها ستاره هایی وجود دارد که با کلیک بر روی هر ستاره شما به صفحه ای که آن دوست عزیز خاطره و دل نوشته های خود را ثبت کرده هدایت میشوید یعنی هر ستاره بیانگر صفحه ای از خاطرات اون دوست عزیز است

soltan_azdad:* * * * * * * * * * * * * * *
hamedjonami:* * * * * *
jtayebe: * * * *
dehkade2010:* * * * * * * * * * * * * * * *
teachman:* * * * * * * * * *
haniehz:* * * * * * * * * *
QaEtha:* * *
100percent: *
vahidmiladi: *
mahyarglobal: * * * *
hOoOri: * * *
rahilous*
برزخ:* * * *
parniyan75:*
samapharmacist:*
ramginkamun: *
faghih_f :* *
sadaf76* * *
نفس صبحدم: * * * * * * * *
""قـــاف"":* * * * * * * * *
atiyeh74:*
raha0075:* *
لیلای او : * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
talaeieh: * *
modir_e_movafagh:* * * *
yasekaboud63:*
neka57:*
talaeieh:* *
mitra_mvm:* *
kkkkkkkl:*

 

 

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

جمعه 20/5/1391 - 12:51 - 0 تشکر 501919

سلام

همه به افتخار مدیر موفق!

مدیر مدیره!! خانم مدیره!!

حیففففففففففاااااا...حییفففففففففف که شبای قدره وگرنه اینجا دسک جاکر می آوردیم !!!

مدیر جان شما خوبی و دل پاکی هم داری.اگر اگر هم کسی از شما ناراحت بشه که با این اخلاق ورزشکاریتون(مثالای روزای المپیکیه!) محاله!!! با این حال اگرم ناراحت شه مطمئنن سوء تفاهمه و شما خودتو ناراحت نکن که از طرف شما نبوده.سوء تفاهم هم برای پیش  اومدنه دیگه:) طرف هم یا الان یا بعدا میفهمه میگه:

 عهههههههه این مدیر موفق که اینطوری نبود...عجب عجب..پس من اشتباه کردم برم یه زنگ بهش بزنم بگم بریم کافی شاپ منو مهمون کنه:))

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

جمعه 20/5/1391 - 13:22 - 0 تشکر 501975

سلام دوستان عزیز
هر کسی توی زندگیش دوران سخت و خیلی تحمل کرده
منم مثل خیلی ها در دو برهه زمانی شرایط خیلی سختی را گذروندن در برهه اول که مربوط میشه به 4 ساله پیش که دقیقا 3 سال طول کشید و من شب و روز دوران سختی و میگذروندم هر چی به سرم اومد به خاطر اشتباهات خودم بود و خیلی هم تاوانش و پس دادم  ولی چون تقصیر خودم بود بازم قابل تحمل بود.
چون هر چی به سرم میومد میگفتم خودم کردم که لعنت بر خوردم باد و باید تحمل کنم و خیلی خوب با مسائل تونستم کنار بیام.
ولی از فروردین تا اوایل مرداد امسال دوران سخت دیگه ای را سپری کردم که اگه محیط انجمنها نبود و من نمیومدم اینجا فعالیت کنم از غصه و شرایطی که برام به وجود آورده بودن دیوونه شده بودم و شاید تن به خواسته های خیلی ها داده  بودم و الان اینجا نبودم.
شرایطی به وجود اومده بود که هر روز یکی یه چیزی بهم میگفت و من و خوردم میکرد ولی خدا را شکر پس از طی 4 ماه همه فهمیدن که حق با من بوده و هر چی من میگفتم درست بوده و خدا را شکر از سرم گذشت و الان تقریبا به آرامش نسبی رسیدم ولی هنوز خستگی این 4 ماه تو وجودم.
درسته کسایی که توی این مدت اذیتم کردن قصد بدی نداشتن و کارشون دلسوزی بود ولی خیلی دلم و شکوندن.
از خدا میخوام که این مشکلاتی که این مدت برام به وجود اومد چه این 4 ماه و چه اون 3 سال چون زجر خیلی کشیدم:(
همه اینها را گفتم که یه چیزی و بگم باور کنین من با فعالیت توی انجمنهای تبیان تونستم آرامش خودم و حفظ کنم و بتونم دووم بیارم قدر این محیط و بدونین و سعی کنین در بدترین شرایط ترکش نکنید .

 

  به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند          كه برون درچه كردي، كه درون خانه‌آئي

 

                                    

جمعه 20/5/1391 - 13:43 - 0 تشکر 502027

sobhan127 گفته است :
[quote=sobhan127;657359;500623]والا ما یدونه خاطره بیشتر نداریم اون رو هم کردیم تو گونی!!! اگه تبلیغات هم مشکلی نداشت عکسشو میزاشتم همه ببیننش!!!!


چی چی میگین؟!!!
خب مشکل نداره بذارین ببینیم چیه!!! :))

جمعه 20/5/1391 - 17:0 - 0 تشکر 502366

modir_e_movafagh گفته است :
[quote=modir_e_movafagh;723339;500489]حالا که اومدم این تاپیک بد نیست یه دلنوشته واسه خودم افتتاح کنم 
یه دلنوشته از این مدت که نبودم 

یعنی این تقریبا دو هفته

دو هفته ی سخت

دو هفته ی تلخ

مخصوصا هفته ی اولش

که هفته ی اول ماه مبارک بود

دست به طلا میزدم خاک میشد !

دست به طلا میزدم خاک میشد !

...

میخواستم احترام بذارم .. بی احترامی تلقی میشد

میخواستم کمک کنم بی ادبی فرض میشد

...

از همه سخت و تلختر برام این بود که یه سوء تفاهم الکی باعث شد یه دوست ازم برنجه :(

یه خواهش کوچیک باعث شد ناخواسته ناراحتش کنم :((

یه خواهش خیلی کوچیک که فقط نشون دهنده ی یه محدودیت بزرگ برای من بود .. خواهشی که فقط شرایط زندگی منو نشون میداد و اصلا قصد توهین توش نبود :(((

البته این از بخت سیاه و پیشونیه کوتاه من بود که دوستم اون روز شرایط سخت کاری رو تحمل کرده بود خیلی خسته بود .. ولی منم اون روز شرایط پر تنشی رو تحمل کرده بودم ولی سعی کردم نشون ندم که چقد خسته و دلشکسته ام :((((

این سوء تفاهم باعث شد این دوست عزیز در عوض خدمت کوچیکی که براش کردم ( کوچیک بود حتی اگه وقت زیادی براش گذاشته بودم) هیچ بازخوری بهم نده .. این برام فاجعه بود .. این اوج ناراحتی این دوست رو نشون داد .. حتی بهم نگفت کجای کارم خوب بوده و مورد پسندش بود :(((((

... 

ناراحتی های دو هفته ی اخیر .. باعث بارشهای زیادی شد ! و سر دردهای وحشناک .. 

...

ولی تموم شد

نقریبا تموم شد

خدایا شکرت

به خاطر داده ها و نداده هات شکر

به خاطر امتحانای سختی که میگیری و نمیگیری شکر !


سلام مدیر مهربان ما:) بانوی اول انجمنا:))
ان شاء الله که دیگه از این اوقات تلخی ها پیش نیاد...و احساسات و عواطف لطیفت جریحه دار نشه...


خیلی خوشحالیم که برگشتی..



به این تاپیک"اقتدار دل شکسته به اندوهیست که سروده نمیشود" هم یه نگاه بنداز...تسلی بخشه:)

..میگمااا..
پرتره دوستتو کشیده بودی؟!!(الان واسه چی باید حدس بزنم؟!!)



یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


جمعه 20/5/1391 - 17:22 - 0 تشکر 502440

yasekaboud63 گفته است :
[quote=yasekaboud63;498511;501975]سلام دوستان عزیز
هر کسی توی زندگیش دوران سخت و خیلی تحمل کرده
منم مثل خیلی ها در دو برهه زمانی شرایط خیلی سختی را گذروندن در برهه اول که مربوط میشه به 4 ساله پیش که دقیقا 3 سال طول کشید و من شب و روز دوران سختی و میگذروندم هر چی به سرم اومد به خاطر اشتباهات خودم بود و خیلی هم تاوانش و پس دادم  ولی چون تقصیر خودم بود بازم قابل تحمل بود.
چون هر چی به سرم میومد میگفتم خودم کردم که لعنت بر خوردم باد و باید تحمل کنم و خیلی خوب با مسائل تونستم کنار بیام.
ولی از فروردین تا اوایل مرداد امسال دوران سخت دیگه ای را سپری کردم که اگه محیط انجمنها نبود و من نمیومدم اینجا فعالیت کنم از غصه و شرایطی که برام به وجود آورده بودن دیوونه شده بودم و شاید تن به خواسته های خیلی ها داده  بودم و الان اینجا نبودم.
شرایطی به وجود اومده بود که هر روز یکی یه چیزی بهم میگفت و من و خوردم میکرد ولی خدا را شکر پس از طی 4 ماه همه فهمیدن که حق با من بوده و هر چی من میگفتم درست بوده و خدا را شکر از سرم گذشت و الان تقریبا به آرامش نسبی رسیدم ولی هنوز خستگی این 4 ماه تو وجودم.
درسته کسایی که توی این مدت اذیتم کردن قصد بدی نداشتن و کارشون دلسوزی بود ولی خیلی دلم و شکوندن.
از خدا میخوام که این مشکلاتی که این مدت برام به وجود اومد چه این 4 ماه و چه اون 3 سال چون زجر خیلی کشیدم:(
همه اینها را گفتم که یه چیزی و بگم باور کنین من با فعالیت توی انجمنهای تبیان تونستم آرامش خودم و حفظ کنم و بتونم دووم بیارم قدر این محیط و بدونین و سعی کنین در بدترین شرایط ترکش نکنید .

سلام یاسی عزیزم..

خوشحالم که الان خوبی...آره هر کسی تو زندگیش یه دوران سخت رو تحمل میکنه..

خستگی را تو به خاطر مسپار
که افق نزدیک است
و خدایی بیدار
که تو را میبیند
و به عشق تو همه حادثه ها را
آنچنان می چیند، که بیادش افتی
و بدانی که همه بخشش اوست
و همینش کافی است



یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


جمعه 20/5/1391 - 18:4 - 0 تشکر 502510

yasekaboud63 گفته است :
[quote=yasekaboud63;498511;501975]سلام دوستان عزیز
هر کسی توی زندگیش دوران سخت و خیلی تحمل کرده
منم مثل خیلی ها در دو برهه زمانی شرایط خیلی سختی را گذروندن در برهه اول که مربوط میشه به 4 ساله پیش که دقیقا 3 سال طول کشید و من شب و روز دوران سختی و میگذروندم هر چی به سرم اومد به خاطر اشتباهات خودم بود و خیلی هم تاوانش و پس دادم  ولی چون تقصیر خودم بود بازم قابل تحمل بود.
چون هر چی به سرم میومد میگفتم خودم کردم که لعنت بر خوردم باد و باید تحمل کنم و خیلی خوب با مسائل تونستم کنار بیام.
ولی از فروردین تا اوایل مرداد امسال دوران سخت دیگه ای را سپری کردم که اگه محیط انجمنها نبود و من نمیومدم اینجا فعالیت کنم از غصه و شرایطی که برام به وجود آورده بودن دیوونه شده بودم و شاید تن به خواسته های خیلی ها داده  بودم و الان اینجا نبودم.
شرایطی به وجود اومده بود که هر روز یکی یه چیزی بهم میگفت و من و خوردم میکرد ولی خدا را شکر پس از طی 4 ماه همه فهمیدن که حق با من بوده و هر چی من میگفتم درست بوده و خدا را شکر از سرم گذشت و الان تقریبا به آرامش نسبی رسیدم ولی هنوز خستگی این 4 ماه تو وجودم.
درسته کسایی که توی این مدت اذیتم کردن قصد بدی نداشتن و کارشون دلسوزی بود ولی خیلی دلم و شکوندن.
از خدا میخوام که این مشکلاتی که این مدت برام به وجود اومد چه این 4 ماه و چه اون 3 سال چون زجر خیلی کشیدم:(
همه اینها را گفتم که یه چیزی و بگم باور کنین من با فعالیت توی انجمنهای تبیان تونستم آرامش خودم و حفظ کنم و بتونم دووم بیارم قدر این محیط و بدونین و سعی کنین در بدترین شرایط ترکش نکنید .


آخی یاسی جون.خدا رو شکر که حالت بهتر شده:) انشالله که دیگه موردی ناراحتت نکنه عزیزم:)

جمعه 20/5/1391 - 18:55 - 0 تشکر 502549

sobhan127 گفته است :
[quote=sobhan127;657359;500623]والا ما یدونه خاطره بیشتر نداریم اون رو هم کردیم تو گونی!!! اگه تبلیغات هم مشکلی نداشت عکسشو میزاشتم همه ببیننش!!!!

اوه اوه اوه !! مگه این خاطره ی شما چقد بد بوده که اینجوری خشن و به سبک بچه های ب+ا+ل+ا باهاش برخورد کردین !؟ ولی بعضی خاطره هارو فقط باید تو گونی کرد و ...(سه نقطه) اینقد که دل آدمو خون میکنن !!!

میدونی فرق انجمن مدیریت با انجمنای دیگه چیه ؟

دوست داری بدونی ؟ خب فرقش اینه : همه ی انجمنهای تخصصی تبیان فقط یه مدیر داره ، ولی تو انجمن مدیریت هر کس بیاد و فعالیت کنه

خودش یه مدیره پس بیا انجمن مدیریت و با چشمان یک مدیر نگاه کن

 

جمعه 20/5/1391 - 19:12 - 0 تشکر 502575

soltan_azdad گفته است :
[quote=soltan_azdad;507077;501919]سلام
همه به افتخار مدیر موفق!

مدیر مدیره!! خانم مدیره!!

حیففففففففففاااااا...حییفففففففففف که شبای قدره وگرنه اینجا دسک جاکر می آوردیم !!!

مدیر جان شما خوبی و دل پاکی هم داری.اگر اگر هم کسی از شما ناراحت بشه که با این اخلاق ورزشکاریتون(مثالای روزای المپیکیه!) محاله!!! با این حال اگرم ناراحت شه مطمئنن سوء تفاهمه و شما خودتو ناراحت نکن که از طرف شما نبوده.سوء تفاهم هم برای پیش  اومدنه دیگه:) طرف هم یا الان یا بعدا میفهمه میگه:

 عهههههههه این مدیر موفق که اینطوری نبود...عجب عجب..پس من اشتباه کردم برم یه زنگ بهش بزنم بگم بریم کافی شاپ منو مهمون کنه:))

سلام
ممنونم !
خب این که غصه نداره .. دوشب دیگه شبای قدر تموم میشه شما هم میتونید دسک جاکرتونو بیارید یه حال و هوایی عوض کنیم !!! 
حالا که اینقد لطف دارید و اسم المپیک هم اوردین وسط .. یه سایت نمیشناسید من برم ترجمه ی اون سرودی که بچه ها تو افتتاحیه خوندن پیدا کنم ؟ آخه من لیسنینگم تو آهنگو اینا اصلا تعریفی نداره 
درباره ی دوستم و اون سوءتفاهم امیدوارم همونجوری که شما میگید ناراحت نباشه دیگه :)
ولی هنوزم بهم زنگ نزده هااااااا  که بخوام مهمونش کنم... ولی الان یه شهر دیگه ست .. شاید منم همین روزا برم اون شهر اونوقت مچشو میگیرم میگم باید منو مهمون کنی از دلم دربیاری 

میدونی فرق انجمن مدیریت با انجمنای دیگه چیه ؟

دوست داری بدونی ؟ خب فرقش اینه : همه ی انجمنهای تخصصی تبیان فقط یه مدیر داره ، ولی تو انجمن مدیریت هر کس بیاد و فعالیت کنه

خودش یه مدیره پس بیا انجمن مدیریت و با چشمان یک مدیر نگاه کن

 

جمعه 20/5/1391 - 19:17 - 0 تشکر 502586

yasekaboud63 گفته است :
[quote=yasekaboud63;498511;501975]سلام دوستان عزیز
هر کسی توی زندگیش دوران سخت و خیلی تحمل کرده
منم مثل خیلی ها در دو برهه زمانی شرایط خیلی سختی را گذروندن در برهه اول که مربوط میشه به 4 ساله پیش که دقیقا 3 سال طول کشید و من شب و روز دوران سختی و میگذروندم هر چی به سرم اومد به خاطر اشتباهات خودم بود و خیلی هم تاوانش و پس دادم  ولی چون تقصیر خودم بود بازم قابل تحمل بود.
چون هر چی به سرم میومد میگفتم خودم کردم که لعنت بر خوردم باد و باید تحمل کنم و خیلی خوب با مسائل تونستم کنار بیام.
ولی از فروردین تا اوایل مرداد امسال دوران سخت دیگه ای را سپری کردم که اگه محیط انجمنها نبود و من نمیومدم اینجا فعالیت کنم از غصه و شرایطی که برام به وجود آورده بودن دیوونه شده بودم و شاید تن به خواسته های خیلی ها داده  بودم و الان اینجا نبودم.
شرایطی به وجود اومده بود که هر روز یکی یه چیزی بهم میگفت و من و خوردم میکرد ولی خدا را شکر پس از طی 4 ماه همه فهمیدن که حق با من بوده و هر چی من میگفتم درست بوده و خدا را شکر از سرم گذشت و الان تقریبا به آرامش نسبی رسیدم ولی هنوز خستگی این 4 ماه تو وجودم.
درسته کسایی که توی این مدت اذیتم کردن قصد بدی نداشتن و کارشون دلسوزی بود ولی خیلی دلم و شکوندن.
از خدا میخوام که این مشکلاتی که این مدت برام به وجود اومد چه این 4 ماه و چه اون 3 سال چون زجر خیلی کشیدم:(
همه اینها را گفتم که یه چیزی و بگم باور کنین من با فعالیت توی انجمنهای تبیان تونستم آرامش خودم و حفظ کنم و بتونم دووم بیارم قدر این محیط و بدونین و سعی کنین در بدترین شرایط ترکش نکنید .

سلام یاسی جون
آخیییییییییی سه ساااااااااال طول کشید ؟ چی کشیدی تو توو این سه سال ؟
ولی در عوض اینم بگو که آدم تو سختی ها پخته میشه و میشه عین یه سنگ که الان سختی های روزگار ازش زیباترین چیز رو درست کرده .. این زیبایی رو بهت تبریک میگم :))
راست میگی فعالیت بین این همه دوستان عزیز باعث میشه آدم خیلی از غصه هاشو یادش بره .. حتما به نصیحت ارزشمندت گوش میکنم و سعی میکنم تو سخترین شرایط ترکش نکنم .. همون طور که تا الان با چنگ و دندون با تبیان بودنو نگه داشتم .. چون واقعا روزایی بوده که شدیدا مجبور شدم تصمیم به ترک اینجا بگیرم ولی به خیر گذشته :)

میدونی فرق انجمن مدیریت با انجمنای دیگه چیه ؟

دوست داری بدونی ؟ خب فرقش اینه : همه ی انجمنهای تخصصی تبیان فقط یه مدیر داره ، ولی تو انجمن مدیریت هر کس بیاد و فعالیت کنه

خودش یه مدیره پس بیا انجمن مدیریت و با چشمان یک مدیر نگاه کن

 

جمعه 20/5/1391 - 19:28 - 0 تشکر 502597

لیلای او گفته است :

سلام مدیر مهربان ما:) بانوی اول انجمنا:))
ان شاء الله که دیگه از این اوقات تلخی ها پیش نیاد...و احساسات و عواطف لطیفت جریحه دار نشه...


خیلی خوشحالیم که برگشتی..



به این تاپیک"اقتدار دل شکسته به اندوهیست که سروده نمیشود" هم یه نگاه بنداز...تسلی بخشه:)

..میگمااا..
پرتره دوستتو کشیده بودی؟!!(الان واسه چی باید حدس بزنم؟!!)



modir_e_movafagh گفته است :
[quote=لیلای او;399461;502366][quote=modir_e_movafagh;723339;500489]حالا که اومدم این تاپیک بد نیست یه دلنوشته واسه خودم افتتاح کنم 
یه دلنوشته از این مدت که نبودم 

یعنی این تقریبا دو هفته

دو هفته ی سخت

دو هفته ی تلخ

مخصوصا هفته ی اولش

که هفته ی اول ماه مبارک بود

دست به طلا میزدم خاک میشد !

دست به طلا میزدم خاک میشد !

...

میخواستم احترام بذارم .. بی احترامی تلقی میشد

میخواستم کمک کنم بی ادبی فرض میشد

...

از همه سخت و تلختر برام این بود که یه سوء تفاهم الکی باعث شد یه دوست ازم برنجه :(

یه خواهش کوچیک باعث شد ناخواسته ناراحتش کنم :((

یه خواهش خیلی کوچیک که فقط نشون دهنده ی یه محدودیت بزرگ برای من بود .. خواهشی که فقط شرایط زندگی منو نشون میداد و اصلا قصد توهین توش نبود :(((

البته این از بخت سیاه و پیشونیه کوتاه من بود که دوستم اون روز شرایط سخت کاری رو تحمل کرده بود خیلی خسته بود .. ولی منم اون روز شرایط پر تنشی رو تحمل کرده بودم ولی سعی کردم نشون ندم که چقد خسته و دلشکسته ام :((((

این سوء تفاهم باعث شد این دوست عزیز در عوض خدمت کوچیکی که براش کردم ( کوچیک بود حتی اگه وقت زیادی براش گذاشته بودم) هیچ بازخوری بهم نده .. این برام فاجعه بود .. این اوج ناراحتی این دوست رو نشون داد .. حتی بهم نگفت کجای کارم خوب بوده و مورد پسندش بود :(((((

... 

ناراحتی های دو هفته ی اخیر .. باعث بارشهای زیادی شد ! و سر دردهای وحشناک .. 

...

ولی تموم شد

نقریبا تموم شد

خدایا شکرت

به خاطر داده ها و نداده هات شکر

به خاطر امتحانای سختی که میگیری و نمیگیری شکر !


سلام لیلی جان .. بانوی اول خودتــــــــــــــی :))
انشاءالله که همونطور میگی پیش نیاد و اگه خدای ناکرده پیش اومد خدا تحمل منو بالا ببره .. منم خیلی خوشحالم که دوباره اومدم پیش شماها  اون برگ ریزون پاییزی با اون نیمکت بهترین انتخاب تو شکلک گذاشتن واسه من بود واقعا همچین حال و هوایی داشتم :)
حتما بهش سر میزنم .. تاپیکی که اسم تو پایینش باشه حتما و حتما خیلی پرباره :)
میگمااااااا 
خیلی قشنگ میگیااااااا
خیلی حدست با نمک بوووود .. به جون خودم خیلی خوبه که ذهنت اینقد خوب میتونه به همه ها سرک بکشه و اینقد قشنگ حدس بزنه .. کلی خندیدم .. فکر کن این دوستم یه عکس از خودش به من بده که پورتره شو بکشم .. البته چرا که نه !!!!!!!! برای رفع کدورت ها فکر خیلی خوبی هم هست :)

میدونی فرق انجمن مدیریت با انجمنای دیگه چیه ؟

دوست داری بدونی ؟ خب فرقش اینه : همه ی انجمنهای تخصصی تبیان فقط یه مدیر داره ، ولی تو انجمن مدیریت هر کس بیاد و فعالیت کنه

خودش یه مدیره پس بیا انجمن مدیریت و با چشمان یک مدیر نگاه کن

 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.