حالا که اومدم این تاپیک بد نیست یه دلنوشته واسه خودم افتتاح کنم
یه دلنوشته از این مدت که نبودم
یعنی این تقریبا دو هفته
دو هفته ی سخت
دو هفته ی تلخ
مخصوصا هفته ی اولش
که هفته ی اول ماه مبارک بود
دست به طلا میزدم خاک میشد !
دست به طلا میزدم خاک میشد !
...
میخواستم احترام بذارم .. بی احترامی تلقی میشد
میخواستم کمک کنم بی ادبی فرض میشد
...
از همه سخت و تلختر برام این بود که یه سوء تفاهم الکی باعث شد یه دوست ازم برنجه :(
یه خواهش کوچیک باعث شد ناخواسته ناراحتش کنم :((
یه خواهش خیلی کوچیک که فقط نشون دهنده ی یه محدودیت بزرگ برای من بود .. خواهشی که فقط شرایط زندگی منو نشون میداد و اصلا قصد توهین توش نبود :(((
البته این از بخت سیاه و پیشونیه کوتاه من بود که دوستم اون روز شرایط سخت کاری رو تحمل کرده بود خیلی خسته بود .. ولی منم اون روز شرایط پر تنشی رو تحمل کرده بودم ولی سعی کردم نشون ندم که چقد خسته و دلشکسته ام :((((
این سوء تفاهم باعث شد این دوست عزیز در عوض خدمت کوچیکی که براش کردم ( کوچیک بود حتی اگه وقت زیادی براش گذاشته بودم) هیچ بازخوری بهم نده .. این برام فاجعه بود .. این اوج ناراحتی این دوست رو نشون داد .. حتی بهم نگفت کجای کارم خوب بوده و مورد پسندش بود :(((((
...
ناراحتی های دو هفته ی اخیر .. باعث بارشهای زیادی شد ! و سر دردهای وحشناک ..
...
ولی تموم شد
نقریبا تموم شد
خدایا شکرت
به خاطر داده ها و نداده هات شکر
به خاطر امتحانای سختی که میگیری و نمیگیری شکر !