چند روز پیش بود تو دانشگاه بود ورفتم ببینم کلاسم تشکیل می شه یانه.رفتم جلوی کلاس دیدم روی در تو یه برگه نوشتن که کلاس تشکیل نمیشه.درضمن 3،4 تا از بچه های کلاس که اون روز فقط به خاطر همین یه دونه کلاس می اومدن به من سپرده بودن که اگه کلاس تشکیل نمیشه باهاشون تماس بگیرم وبگم که این همه راه از خونه نیان دانشگاه.(من چون قبلشم کلاس داشتم دیگه تو دانشگاه بودم)خلاصه تو یه اس ام اس نوشتم :بیاید دانشگاه یه خبر در مورد استادوکلاس بدم .واینو به اون 3،4نفر سند کردم.بالاخره اونها اومدن حتی زود تر از همیشه که ببینن چی شده.ازم پرسیدن چی شده؟گفتم:امروز کلاس تشکیل نمیشه.قیا فه اونا دیدنی بود .همینطوری وایساده بودن منو نگاه می کردن.رفتم اون برگرو از رو در کلاس کندم وبهشون نشون دادم ویکیشون گفت :پس چرا گفتی ما اینهمه راه از خونه بیام؟در حالی که نمیتونستم نخندم گفتم می خواستم شما رو با شادی خودم شریک کنم.وزدم زیر خنده.اونا همه یه چیزایی گفتن وبرگشتن خونه.بعد وایسادم تو راهرو دیدم بچه های اون کلاس دارن می رن تو کلاس.حدود20نفری می شدن بعد از حدود30دقیقه رفتم تو کلاس وروبه بچه ها گفتم :کلاس تشکیل نمیشه.بعد برگرو که دیدن فهمیدن بنده اونو کنده بودم که اینها اینهمه بشینن ومن بغد بگم کلاس تشکیل نمیشه.خیلی خندیدم اونروز .نمی دونم شما هم از این کارا میکنید یا نه؟؟؟