• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 18514)
سه شنبه 28/10/1389 - 9:2 -0 تشکر 275240
دفاع مقدس، شهداو خاطره ها

اوج سالهای جنگ بود و تعداد زیادی شهید آورده بودن شیراز. برا تسلای دل خانواده های شهدا به آیت ا.. حائری پیشنهاد دادم که هر کدوم از علما و روحانیون برا خوندن تلقین چند تا از شهدا بیان و این مسئله رو تقبل کنن تا به خانواده های شهدا هم سر سلامتی گفته بشه.  

عاشق واقعی امام زمان(عج)- قافله شهدا

روز تدفین دومین یا سومین شهیدی بود که رسیدم بالا سرش، اسمش " سید احمد خادم‌الحسین" بود. همینکه شروع کردم به خوندن تلقین؛ تو ذهنم اومد که مگه شهداء هم تلقین می خوان؟!! و مگه اونا احیاء عند ربهم نیستند؟ اما گفتم مستحبه و برا تسلای دل خانواده هاشون ایرادی نداره. داشتم شهادت به ائمه اطهار (ع) رو یک به یک می خوندم که رسیدم به نام صاحب الامر، حضرت امام زمان(عج)، همینکه اسم ایشون رو گفتم و همه به احترام اسم آقا(عج) بلند شدن، یه دفعه دیدم این شهید بزرگوار هم سرش رو به اندازه یه وجب از زمین بلند کرد و بعد مجددا رو زمین گذاشت، از تعجب خشکم زده بود. همه اونایی که دور و برم بودن و این صحنه رو دیدن هم مثل من متعجب بودن. گریه هیچ کدوممون رو امون نمی داد. دیگه نفهمیدم چی شد! حتی یادم نیست خودم از قبر بیرون اومدم یا کسی منو بیرون آورد

چهارشنبه 29/10/1389 - 9:38 - 0 تشکر 275666

در تهران یکی از پاسداران کمیته متوجه تصمیم او می شده و با وی صحبت و سعی می کند او را از تصمیم خویش منصرف نماید، اما موفق نمی شود . شهید فهمیده که درعزم خود راسخ بود، خود را به شهرهای جنوب کشور می رساند و هرچه تلاش می کند که همراه گروه یا دسته ای که عازم خطوط مقدم جبهه هستند، برود ، موفق نمی شود. تا با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد کرده و به نزد فرمانده آنان می رود واز او می خواهد که وی را با خود ببرند. فرمانده امتناع می کند، اما شهید فهمیده ، آن قدر اصرار می کند تا فرمانده را متقاعد می کند که برای یک هفته اورا همراه خود به خرمشهر ببرد. دراین مدت کوتاه هر کاری که پیش می آید حسین پیشقدم شده و استعداد و قابلیت خود را درهمه کارها نشان می دهد. درهمین مدت کوتاه حضور درخرمشهر با دوستی که درآن جا پیدا کرده بود، یعنی محمد رضا شمس ، هر دو مجروح می شوند وآن دو را به بیمارستان منتقل می کنند و علی رغم مخالفت فرمانده آن گروه و با حالت مجروحیت، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر بر می گردد. درحین برخورد با فرمانده و پس از ممانعت وی از حضور درخط مقدم، چشمان حسین پراز اشک شده و با ناراحتی به فرمانده می گوید:



من به شما ثابت می کنم که می توانم به خط بروم ولیاقت آن را دارم.

او برای اثبات لیاقت خود یک با ر به تنها یی به میان عراقی ها رفته ولباس و اسلحه ای از عراقی ها به دست می آورد و در هیئت یک عراقی به نیروهای خودی نزدیک می شود، به طوری که رزمندگان مشاهده می کنند که یک عراقی کوچک به طرف آنان می آید! می خواهند به او شلیک کنند، که یکی از آنان می گوید، صبرکنید با پای خودش بیاید تا اسیرش کنیم . هنگامی که نزدیک می شود، می بینند حسین است که خواسته ثابت کند که می تواند با دست خالی هم با عراقی ها بجنگد و شهامت ولیاقت حضور در خط مقدم را دارد.

مسوول گروه که به توانمندی و توانایی واراده پولادین حسین برای رزم د رجبهه اعتماد واطمینان پیدا می کند، به او اجازه ماندن د رجبهه را می دهد.

چهارشنبه 29/10/1389 - 9:38 - 0 تشکر 275667

کیفیت شهادت

از آن پس او به اتفاق دوست شهیدش محمد رضا شمس ، دریک سنگر قرار داشتند تا درهجوم عراقی ها به خرمشهر محاصره می شوند.محمد رضا شمس ، دوست و هم سنگر حسین زخمی می شود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط می رساند و به سنگر خود بر می گردد و می بیند که تانک ها ی عراقی ( ظاهرا 5 دستگاه ) به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده ودر صدد محاصره آن ها هستند.حسین درحالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در د ستش گرفته بود به طرف تانک ها حرکت می کند. تیری به پای او می خورد واز ناحیه پا مجروح می شود. اما زخم گلوله نمی تواند از اراده محکم و عزم پولادین او جلوگیری نماید. بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی می کند واز لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو می رساند وآن را منفجر می کند و خود نیز تکه تکه می شود . افراد دشمن گمان می کنند که حمله ای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است ، جملگی روحیه خود را می بازند و با سرعت تانک ها را رها کرده و فرار می کنند. در نتیجه ، حلقه محاصره شکسته می شود و نیروهای کمکی هم می رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاک سازی می کنند.

چهارشنبه 29/10/1389 - 9:38 - 0 تشکر 275668

فهمیده در بیان رهبری

رهبر معظم انقلاب ، می فرمایند: زنده نگه داشتن یاد حادثه شهادت دانش آموز بسیجی ، شهید فهمیده از اصالت های دفاع مقدس می باشد .مقام معظم رهبری د ردیدار با خانواده او در رابطه با فداکاری و شجاعت او فرمودند: بروز چنین حوادثی که از تربیت صحیح واصالت های خانوادگی است ، صرفا درمحیط های اسلامی جلوه گری و نور افشانی می کند.

چهارشنبه 29/10/1389 - 9:38 - 0 تشکر 275669

فهمیده از نگاه آوینی

سید شهیدان اهل قلم ، حاج مرتضی آوینی ، در قسمتی از برنامه پنجم روایت فتح با نام شهری درآسمان شهادت محمد حسین فهمیده را این گونه زیبا ترسیم می کند: خرمشهر، از همان آغاز خونین شهر شده بود. خرمشهر، خونین شهر شده بود. آیا طلعت را جز از منظر این آفاق می توا ن نگریست ؟ آنان درغربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهای شان زیر تانک های شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست . اما... راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا در نمی یابند. گردش خون در رگ های زندگی شیرین است . اما ریختن آن در پای محبوب ، شیرین تر.... شایستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آن جا انباشته است که ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانانند. حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بی انتهای نور، که پرتوی از آن همه کهکشان آسمان دوم را روشنی بخشیده است.

چهارشنبه 29/10/1389 - 9:39 - 0 تشکر 275670

خبر شهادت حسین فهمیده

صدای جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامه های خود اعلام می کند که نو جوانی سیزده ساله با فداکاری زیر تانک عراقی رفته آن را منفجر کرده و خود نیز به شهادت رسیده است . امام قدس سره در پیامی که به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صادر می کنند، جملات معروف خود را پیرامون او می فرمایند: رهبر ماآن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ تر است، با نارنجک ، خود را زیر تانک دشمن انداخت وآن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.

به این ترتیب و با این کلمات ، حسین و فداکاری و شجاعت او جاودانه شد. بقایای پیکر شهید حسین فهمیده دربهشت زهرا، قطعه 24، ردیف 44، شماره 11، به خاک سپرده می شود

چهارشنبه 29/10/1389 - 9:40 - 0 تشکر 275671

نقل قول:


پیام اصلی ارسال شده توسط: dehkade2010

سلام

به به، چه عجب...خوشحالمون كردید جناب رها....جاتون خالی بود....

در مورد این تاپیك هم ممنون...كاش در مورد شهدای كرج هم می نوشتید...من چند تا مطلب پیدا كردم كه در مورد چندتن از شهدای كرجه حالا نمی دونم اینجا بذارمشون یا تو البرزنشینان؟؟

حق یارتون

ممنونم عزیزم

خوشحال میشم هر مطلبی در ارتباط با البرز دارین اینجا بیارید



سپاسگزارم از لطف فراوانتون

چهارشنبه 29/10/1389 - 14:16 - 0 تشکر 275781

سلام

كتاب "همین پنج نفر" زندگی نامه و خاطراتی از 5تن از شهدای شهرك رسالت كرج از «محمدحسین عباسی ولدی» از انتشارات «نشر شاهد»


چکیده کتاب: کتاب پیش رو از پنج بخش با عنوان "تازه داماد"، "مجنون"،  "پرستوی مهاجر"،  "اخرین عهد" و "طلوع در غرب" تشکیل شده است و هر بخش به ترتیب به خاطراتی از شهیدان حسین غلامی، بیژن بهتویی، سعید رادش، مرتضی غلامی و رضا مقدم اختصاص دارد.

هر بخش دارای چهار قسمت است. قسمت اول گوشه ای از مناجات مکتوب شهید قسمت دوم خاطرات مربوط به شهید که از زبان خانواده دوستان و هم رزمان او بیان شده و قسمت سوم یادگارهاست که در واقع بخشی از نامه ها یا وصیت نامه ی شهید است. در همین قسمت است که نمونه ای از دست خط شهید به همراه تصاویری از وی و هم رزمانش ثبت شده است.

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

چهارشنبه 29/10/1389 - 14:21 - 0 تشکر 275784

شهید حسین غلامی

تولد: 29 مرداد 1341 تهران

تحصیلات: هنرجوی رشته الکتروتکنیک

شغل: کارمند شرکت توانیر نیروگاه شهید منتظر القائم

ازدواج: 23 آبان 1364

شهادت: 12 اردیبهشت 1365 فکه عملیات سید الشهداء (ع)

مزار : بی‌نشان

فرازی از وصیت‌نامه و (مناجات‌نامه) در دفتر شخصی
خدایا! به من ایمانی عطا فرما که به اولیا الله دادی
خدایا ! به من راهی نشان بده که شهدا این راه را رفته‌اند
خدایا ! معرفتی به من ده که شناخت تو در آن باشد

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

چهارشنبه 29/10/1389 - 14:37 - 0 تشکر 275788

شهید بهتویی

« اَلَّذینَ آمَنوا وَ هاجَروا وَ جا هَدوا فیِ سَبیلِ اللّهِ بِاَموالِهِم وَ اَ‎نْفٌسِهِم  اَعظَم  دَرَجةً عِندَاللّه وَ اولئِكَ  همُ الفائزون »   ( توبه-آیه 20 )

آنها كه ایمان آوردند و هجرت كردند، و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آنها پیروز و رستگارند.

در طول سالهای انقلاب و دفاع مقدس، تفسیر این آیه شریفه در بسیاری از افراد امت حزب الله  و شهادت طلب ایران اسلامی، تبلور عینی پیدا كرد و همین امر بود كه باعث افتخار و اقتدار ملت شریف ایران در جهان گردید.

مادر بهتویی یكی از آن مجاهدان فی سبیل الله است كه با وجود گذشت سالها از حماسه دفاع مقدس، هنوز آن روحیه معنوی و حماسی زمان جنگ را فراموش نكرده و با تحمل كوهی از مشكلات گوناگون زندگی، از آرمانها و اهداف مقدس اسلام، امام و انقلاب، كوتاه نیامده است.

این شهر روزگاری شاهد تلاش خالصانه و شبانه روزی و خستگی ناپذیر مادر شهیدی بود كه از سال60 تا پایان جنگ به طور مداوم در جبهه های جنگ حضوری فعال داشت. او یا پرستار مجروحان جنگ در بیمارستانهای جبهه بود یا حامل كمك های مردمی . یك روز مادر در شهر كرج مشغول جمع آوری دارو و تجهیزات اولیه مورد نیاز رزمندگان بود، و روز دیگر در میان رزمندگان اسلام در جبهه مشغول توزیع آن اجناس .

شاهد ادعای ما نمونه ای از حكم ها و تقدیر نامه هایی است كه در زمان جنگ به ، مادر داده اند كه در پایان این نوشتار خواهد آمد.

نام اصلی مادر « فاطمه حدادی » می باشد، اما بعد از شهادت فرزند نوجوانش « بیژن بهتویی » ، او را  مادر بهتویی صدا كردند و از آن پس اهالی محل و به خصوص بچه های رزمنده او را با همین نام می شناسند.

ایشان در سال 1308 به دنیا آمده است و اكنون با گذشت بیش از هفتاد سال از عمر پربركت خود و داشتن ناراحتی های جسمی مختلف، هنوز  نمازجمعه  و بهشت زهرا رفتن را فراموش نكرده، در اكثر تشییع جنازه های شهدای تفحصی شركت كرده و د رمراسم ها و مناسبت های انقلابی حضور پیدا می كند.

باید گفت، فعالیت های انقلابی مادر بعد از ازدواج با همسرش شروع شده است. زیرا همسر مادر یكی از مبارزان انقلابی بر علیه رژیم شاه بود كه در همین زمینه چندین بار دستگیر ، زندانی و شكنجه گردید.

دست تقدیر این دو یار همراه را بعد از گذشت مدت كوتاهی از هم جدا كرد و این مرد انقلابی و مجاهد دارفانی را وداع گفت. تنها یادگار این ازدواج بیژن بود، كه مدت بسیار كوتاهی سایه پر مهر پدر را بر سر خویش احساس كرد، اما روحیه آزادیخواهی و شهادت طلبی پدر به تمام معنا در او تبلور پیدا كرد.

هنوز پانزده بهار از زندگی بیژن نگذشته بود كه انقلاب پیروز شد و دو سال بعد جنگ تحمیلی عراق بر علیه كشورمان آغاز گشت. بیژن نیز مانند بسیاری از جوانان و نوجوانان دیگر در راه دفاع از انقلاب و كشور خود، احساس تكلیف نمود و به عضویت بسیج پایگاه شهدا در مسجد حجت(عج) شهرك رسالت یا همان عظیمیه سابق ، در آمد.

او بیشتر شبها برای نگهبانی و گشت های شبانه در پایگاه حضور داشت و یكی از اعضای فعال بسیج بود.اما ماندن در شهر نمی توانست روح بلند بیژن را قانع كند.

او دوست داشت به جبهه برود ودر خط مقدم جنگ بر علیه دشمنان مبارزه كند. تنها مشكلات  بیژن وجود یك مادر تنها در خانه بود و دوم كم سن و سالی او. ولی به هر حال این مشكلات حل شد و بیژن به جبهه رفت.

داستان اعزام و شهادت بیژن از زبان مادر شنیدنی است:

یك شب زمستانی سال 60، ساعت 12 یا یك شب بود. دیدم در حیاط را محكم می كوبند. تعجب كردم. از جایم بلند شدم و رفتم در را باز كردم، دیدم بیژن است. مرا به داخل خانه برد، خیلی عجله داشت، هر چقدر    می پرسیدم چه شده؟ جواب نمی داد. به داخل خانه كه رفتیم روبروی من ایستاد و به من گفت: « مادر می خواهم از تو خواهشی كنم ؛ باید قول بدهی كه قبول می كنی.  گفتم: « آخر چه شده؟ من چه چیزی را باید قول بدهم؟ تو چه می خواهی؟ چرا این وقت شب؟» دوباره با عجله ادامه داد:« مادر، می گویم چه می خواهم اما باید به من قول بدهی » بعد رو كرد به قاب عكس حضرت امام و چون می دانست من علاقه شدیدی به امام دارم با یك احساس خاصی گفت:« مادر تو را به جان امام قسم می دهم كه خواسته مرا قبول كنی و اگر قبول نكنی آن دنیا پیش حضرت زهرا(س) شكایت تو را می كنم كه نگذاشتی  به دستور فرزندش امام خمینی  (ره) عمل كنم ، مطمئن باش چیزی كه از تو می خواهم، خواسته امام است .» دیگر نتوانستم حرفی بزنم.  گفتم: « باشد، قول می دهم قبول كنم، حالا بگو چه می خواهی؟» وقتی خیالش راحت شد، لبخندی زد و گفت:« مادر، فردا یك گروه از بچه های بسیج عازم جبهه هستند. من هم می خواهم با آنها بروم.»این آخرین جملات رد و بدل شده بین مادر و بیژن بود.

بیژن رفت و در عملیات بستان به شهادت رسید. اما این آخر قصه نبود. چون  بیژن در بین نیروهای عراقی جامانده بود و رزمندگان  نمی توانستند او را به عقب انتقال دهند.

مادر هنوز از شهادت پسرش خبر نداشت و منتظر برگشت او بود. دوستان بیژن یكی یكی از جبهه بر می گشتند ، اما از بیژن خبری نبود. مادر از هركس كه سراغ بیژن را می گرفت، یك جواب می شنید.

یكی می گفت بیژن شهید شده، یكی می گفت اسیر شده، دیگری            می گفت مفقود شده، بعضی ها هم می گفتند كه بیژن در آتش سوخته ! !

روزها پشت سر هم می گذشت و مادر همچنان منتظر برگشت بیژن بود. تا اینكه  یكروز تصمیم گرفت كه كار را یكسره كند، چشم انتظاری داشت او را از پا در می آورد.

شب جمعه بود و حال و هوای مادر هم با شب های دیگر فرق داشت، نه قبری بود كه مادر اشك هایش را آنجا بریزد و نه بیژنی كه با او حرف بزند. به راه افتاد.كجا؟ بهشت زهرا (س) . به كدامین سو؟ به سمت قبر شهید بهشتی؟ مادر رفت و تمام حرفهایش را به شهید بهشتی گفت. به شهید بهشتی علاقه دیگری داشت، به خصوص آنكه از خانواده سادات هم بود. بالاخره بعد از ساعتها درددل موقع خداحافظی رو به شهید بهشتی كرد و گفت: « ای سید بزگوار؛ من بچه ام را از تو می خواهم، زنده یا شهید برایم فرقی نمی كند، تو پیش امام حسین(ع) جایگاه داری؛ باید حاجت مرا به او بگویی و مشكل مرا حل كنی؛ چهل روز بیشتر هم  صبر نمی كنم. اگر جوابم را دادی كه هیچ. اگر ندادی…………... .

اما مادر مطمئن بود كه سید واسطه خوبی است و مشكلش را حل خواهد نمود. كمی سبك شد ، قوت قلبی گرفت ، انگار تا چهل روز نیرو جمع كرده بود.

چهل روز نشده بود كه خبر شهادت بیژن را آوردند. چند روز بعد هم پیكر پاكش آمد و همانطور كه مادر در خواب دیده بود، تمام قسمت های بدن بیژن تقریباً سالم بود، به جز ران پای راستش كه جای یك سوختگی بزرگ روی آن بود.

مادر مقاوم و استوار با دستان خودش بیژن را به سوی منزل ابدی برد. هنگام دفن بیژن كاری نكرد كه منافقین از خدا بی خبر  سوء استفاده كنند. می گفت بیژن در خوابم آمده و گفته باید كاری كنی كه دل امام شاد شود، نباید منافقین از گریه و زاری تو خوشحال شوند. مقاومت كن و با صبر و بردباری امید منافقین را به یأس تبدیل كن. و مادر هم به قولی كه در خواب  به بیژن داده بود چه خوب وفا كرد.

بیژن شهید شد، اما سلاح او بر زمین نماند. بعد از شهادت او تا آخرین لحظه جنگ و تا هم اكنون كه در دوران جهاد اكبر هستیم، این مادر بود كه به شایستگی تمام سلاح بیژن را در دست گرفت و با تمام هستی خود از اسلام، انقلاب و آرمانهای مقدس جمهوری اسلامی دفاع نمود0

منبــــع

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

چهارشنبه 29/10/1389 - 14:41 - 0 تشکر 275792

نام : رضا 

نام خانوادگى : مقدم
نام پدر : على
تاریخ‌تولد : 09/09/1342
ش.ش : 4468
محل‌صدورشناسنامه : تهران
تاریخ شهادت : 09/01/63
نوع حادثه : حوادث‌مربوط به‌جنگ‌تحمیلى
شرح حادثه : حوادث ناشى ازدرگیرى مستقیم بادشمن-توسط دشمن‌درجبهه
استان : بنیادشهیداستان‌تهران
شهر : اداره‌بنیادشهیدكرج




منبع: اطلاع رسانی معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.