• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 4803)
جمعه 24/10/1389 - 3:28 -0 تشکر 273804
حاج محمد ابراهیم همت

 

 

 صبحگاه لرزید...

 

محو سخنان حاج همت بودم که در صبحگاه لشگر با شور و هیجان و حرکات خاص سر و دستش مشغول سخنرانی بود. مثل همیشه آنقدر صحبت های حاجی گیرا بود که کسی به کار دیگری نپردازد. سکوت همه جا را فرا گرفته بود و صدا فقط طنین صدای حاج همت بود و صلوات گاه به گاه بچه ها. تو همین اوضاع پچ پچی توجه ها را به خود جلب کرد. صدای یکی از بسیجی های کم سن و سال لشگر بود که داشت با یکی از دوستاش صحبت می کرد.

 

فرمانده دسته هرچی به این بسیجی تذکر می داد که ساکت شود و به صحبت های فرمانده لشگر گوش کند، توجهی نمی کرد. شیطنتش گل کرده بود و مثلاً می خواست نشان بدهد که بچه بسیجی از فرمانده لشگرش نمی ترسد. خلاصه فرمانده دسته یک برخوردی با این بسیجی کرد و همهمه ای اطراف آن ها ایجاد شد.

 

سرو صداها که بالا گرفت ، بالاخره حاج همت متوجه شد و صحبت هایش را قطع کرد و پرسید: «برادر! اون جا چه خبره؟ یک کم تحمل کنید زحمت رو کم می کنیم».

 

کسی از میان صفوف به طرف حاجی رفت و چیزی در گوشش گفت. حاجی سری تکان داد و رو به جمعیت کرد و خیلی محکم و قاطع گفت: «آن برادری که باهاش برخورد شده بیاد جلو.»

 

سکوتی سنگین همه ی میدان صبحگاه را فرا گرفت و لحظاتی بعد بسیجی کم سن و سال شروع کرد سلانه سلانه به سمت جایگاه حرکت کردن.

 

حاجی صدایش را بلند تر کرد: «بدو برادر! بجنب»

 

بسیجی جلوی جایگاه که رسید، حاجی محکم گفت: «بشمار سه پوتین هات را دربیار» و بعد شروع کرد به شمردن.

 

بسیجی کمی جا خورد و سرش را به علامت تعجب به پهلو چرخاند.

 

حاجی کمی تن صدایش را بلندتر کرد و گفت: «بجنب برادر! پوتین هات»

 

بسیجی خیلی آرام به باز کردن بند پوتین هایش [مشغول شد]، همه شاهد صحنه بودند. بسیجی پوتین پای راستش را که از پا بیرون کشید، حاجی خم شد و دستش را دراز کرد و گفت: «بده به من برادر!» بسیجی یکه ای خورد و بی اختیار پوتین را به دست حاجی سپرد. حاجی لنگه پوتین را روی تریبون گذاشت و دست به کمرش برد و قمقمه اش را درآورد. در آن را باز کرد و آب آن را درون پوتین خالی کرد. همه هاج و واج مانده بودند که این دیگر چه جور تنبیهی است؟

 

حاجی انگار که حواسش به هیچ کجا نباشد، مشغول کار خودش بود و یکدفعه پوتین را بلند کرد و لبه آن را به دهان گذاشت و آب داخلش را نوشید و آن را دراز کرد به طرف بسیجی و خیلی آرام گفت: «برو سرجایت برادر!» بسیجی که مثل آدم آهنی سرجایش خشکش زد بود پوتین را گرفت و حاجی هم بلند و طوری که همه بشنوند گفت: «ابراهیم همت! خاک پای همه شما بسیجی هاست. ابراهیم همت توی پوتین شما بسیجی ها آب می خوره»

 

جوان بسیجی یکدفعه مثل برق گرفته ها دستش را بالا برد و فریاد زد: برای سلامتی فرمانده لشگر حق صلوات و انفجار صلوات، محوطه صبحگاه را لرزاند....

 

سنگرنیوز

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

جمعه 20/12/1389 - 11:40 - 0 تشکر 296957

واقعا عالیه ... دهکده یه دنیا ممنون....از آقا مهدی باکری هم بنویس

 

  هيچ چيز سخت تر از انتظار نيست....!
که اگر بود این همه سال انتظار به درازا نمیکشید....!
از میان این همه٬ من و مای مدعی انتظارت٬ آیا هنوز ۳۱۳ سرباز راستگو نیافته ای؟؟؟
مولای من...

 

                                  

http://mahdialmontazar.blogfa.com/

 

يکشنبه 22/12/1389 - 16:32 - 0 تشکر 298147

باید می رفتیم جزیره.باقایق رفتیم.یک تسبیح قرمز داشت که

همیشه همراهش بود.خیلی دوستش داشت.

تسبیح افتاد تو آب.همین طوری آب را نگاه می کردتا دور شدیم،

خیلی دور.

          کربلای جبهه ها یادش به خیر       سرزمین نینوا یادش به خیر               

 

       "شادی روح امام و شهدا صلوات"          

 

                                               

 
 
يکشنبه 22/12/1389 - 16:37 - 0 تشکر 298149

ساعت یک و دونصفه شب بود.صدای شرشر آب می امد.

توی تاریکی نفهمیدم کی هست.یکی پای تانکر نشسته بود

ویواش،طوری که کسی بیدار نشود،ظرف هارا می شست.

جلوتر رفتم.حاجی بود.

          کربلای جبهه ها یادش به خیر       سرزمین نینوا یادش به خیر               

 

       "شادی روح امام و شهدا صلوات"          

 

                                               

 
 
پنج شنبه 26/12/1389 - 22:50 - 0 تشکر 299867

mahdialmontazar گفته است :
[quote=mahdialmontazar;536839;296955]سلام ...دست گلتون درد نکنه...محشر بود

خدایا مرا همتی کن عطا ***** که با چشم همت بجویم تورا

اجرتون با امام و شهدا

سلام

ممنون..التماس دعای ویژه!

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

پنج شنبه 26/12/1389 - 22:52 - 0 تشکر 299868

سلام

ممنونم سردار.....خیلی دلم گرفت...البته خوشحالم كردین

درپناه حق

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

پنج شنبه 26/12/1389 - 22:57 - 0 تشکر 299873

mahdialmontazar گفته است :
[quote=mahdialmontazar;536839;296957]واقعا عالیه ... دهکده یه دنیا ممنون....از آقا مهدی باکری هم بنویس

فكر كنم ایمجا باشه..لینكشو میذارم

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

جمعه 27/12/1389 - 9:50 - 0 تشکر 299913

سلام

دوستانی كه میخوان در مورد شهید مهدی باكری بیشتر بدونن، لینك پایینی، یه تاپیكه كه یكی از كاربرا زحمتشو كشیده....

زندگی نامه سردار بدر شهید مهدی باکری

در پناه حق

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

جمعه 27/12/1389 - 10:55 - 0 تشکر 299952

سلام دهکده عزیز...خیلی ممنون از لطفی که کردین....و از آقا مهدی باکری هم یاد کردین...مطمئن باشین که انشالله یعنی بهتون قول میدم امسال عید در پادگان آقا مهدی باکری در دزفول اگه لیاقتشو داشته باشم از طرف شما هم زیارت بکنم....قول میدم....
مهلا گلزار

 

  هيچ چيز سخت تر از انتظار نيست....!
که اگر بود این همه سال انتظار به درازا نمیکشید....!
از میان این همه٬ من و مای مدعی انتظارت٬ آیا هنوز ۳۱۳ سرباز راستگو نیافته ای؟؟؟
مولای من...

 

                                  

http://mahdialmontazar.blogfa.com/

 

شنبه 28/12/1389 - 8:59 - 0 تشکر 300243

تقدیم به شهیدی که روحش در اوج است

به نام خدا

نامه ای به شهید حاج محمد ابراهیم همت فرماندهی لشکر محمد رسول الله(ص)

سلام حاجی یه سلامی به بزرگی روحت،به عظمت ایمانت،به صافی و سادگی دلت،قبل از هر چیز دیگری می خوام ازت تشکر کنم به خاطر اینکه وقتی بهت متوسل شدم، گریه کردم، التماس کردم، قسمت دادم که دعوت نامه ام را امضا کنی

شهید همت

واقعاً ازت ممنونم که من رو پذیرفتی و گذاشتی که با یه کوله باری از گناه و زشتی به سرزمین پاک و مقدسی مثل شلمچه، طلائیه، اروند، و…. بیام و کوله بار گناهم را با کوله باری از امید و ایمان عوض کردم.میدونی حاجی خیلی دلم می خواست که بیام به جزیره مجنون به سرزمینی که تو داخلش قدم گذاشتی با تموم عظمتت توی این سرزمین شجاعانه جنگیدی.می خواستم بیام و ببینم که واقعاً این سرزمین به خاطر حضور تو به خودش افتخار می کنه،به خودش می باله خوش به حال این سرزمین .

حاج ابراهیم همیشه آرزو کردم که ای کاش وقتی تو داشتی عملیات خیبر را فرماندهی می کردی و می جنگیدی باشم و ببینم که چطور یه جوان بدون هیچ درجه، بدون هیچ غروری می تونه فرمانده ی یه لشکر باشه چیز کمی نیست اما تو توانستی با تموم توانت تو عملیات خیبر وقتی بهت گفتند:حاجی بشین وعملیات را فرماندهی کن تو با تموم عظمتت جلوی صد ها توپ و تانک و تفنگ کنار بچه ها جلوی عراقی ها ایستادی و عملیات را هدایت کردی و گفتی نه نمی خوام وقتی بچه ها دارند رودرروی دشمن می جنگند من چطور می تونم بشینم و شما پناهگاه من باشید تو قبول نکردی و ایستادی تا اینکه یه خمپاره سر مبارکت را از بدنت جدا کرد و روح بلندت به معشوقت پیوست.حاجی دلم نمی خواد که برم می خوام پیش تو وایسم،کنار تو باشم توی سرزمینی که تو داخلش نفس کشیدی،نفس بکشم و تا آخر عمرم بشینم توی این سرزمین ها تا حضور بزرگت را درک کنم.اما نمی شه،نمی ذارند میگن باید برگردم به شهر خودم،حاجی فقط این رو بدون که با دلی شکسته و قلبی مالامال از غم جدایی این سرزمین را ترک می کنم،حاجی خیلی برام سخته خداحافظی کردن با تو خیلی خیلی سخته…الان که دارم این نامه را می نویسم بغضی بزرگ توی گلوم گیر کرده اما شکسته نمیشه ….

حاجی خداحافظ …خداحافظ….خداحافظ

راستی حاج همت سلام مرا به حاج حسین خرازی،حسن باقری،مهدی باکری،شهید علم الهدی،شهید چمران سردار بزرگ اسلام برسان و تشکر کن که من را در سرزمین مقدسشان راه دادند.

      والسلام

بخش فرهنگ پایداری تبیان

فاطمه ابراهیمی / سوم تجربی

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

يکشنبه 29/12/1389 - 10:45 - 0 تشکر 300481

سلام

اومدم بگم شاید این آخرین پستی باشه كه توی سال 1389 توی این انجمن مینویسم.....

شهدا واسمون دعا كنید....خیلی محتاجم...خیلی

یاحق

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.