داستان اول
استاد بانکی پور، دانشجویان زیادی دارند، ایشان هم با دانشجویان دختر و هم با دانشجویان پسر، کلاس دارندو در حین تدریس، از تجربیات خودشان در رابطه با برخی از این دانشجویان، مواردی را بیان می کنند که این داستان یکی از آنها است که توصیه می کنم اگر قصد ازدواج دارید؛ "حتماً " متن را تا آخر بخوانید:
آقای بانکی پور، پسر دانشجویی را می شناخته اند که بسیار زیبا و جذاب و البته در عین حال، مؤمن بوده است، این پسر تصمیم به ازدواج می گیرد؛
از آن جایی که این آقا زیبا بوده، همه تصور می کردند که همسر ایشان حتماً یک حورالعین است!
این پسر به خواستگاری چند دختر هم می رود که خب، البته آنها نیز زیبا بوده اند اما او، هیچکدام از آن دخترها را نمی پسندد تا این که استاد بانکی پور، دختری را به او معرفی میکنند؛
اما این دختر، صورت زیبایی نداشته است و زمانی که پسر تصمیم میگیرد تا به خواستگاری این دختر برود، از آنجایی که خانواده اش او را از این کار منع کرده بودند؛ دودل می شود، حتی تا دم در خانه عروس، سردرگم و مضطرب است اما بالاخره به خواستگاری می رود.
بالاخره این خواستگاری انجام می شود و زمانی که نظر پسر را در مورد دختر مورد نظر جویا می شوند،او اظهار می کند که او را پسندیده اما دختر حاضر به ازدواج نمی شود و می گوید که این آقا از من زیباتر است و ما متناسب همدیگر نیستیم!
در این میان آقای بانکی پور که از اخلاقیات پسر، مطلع بوده است به دختر می گوید که این پسر واقعا، شما را بعنوان شریک زندگیش پسندیده و راست می گوید ؛ پس به او اطمینان کن چرا که اگر برای او زیبایی ، ملاک ازدواج بود، از میان دخترانی که تا به حال دیده بود، حتماً یکی را برمی گزیدخلاصه، با صحبت های استاد بانکی پور، این وصلت سر می گیرد ...
و ایشان تعریف کردند که این پسر، همسرش را بر مبنای عفاف و ایمانش برگزید و اکنون نه تنها زندگی خوبی دارند که این زندگی برای آنها شیرین است(یعنی عشق واقعی، در میان آنها وجود دارد) .
داستان دوم
یکی از دوستان تعریف کردند که در میان بستگان، دختر زیبایی بود که به خاطر زیبایی اش وارد هر مجلسی که میشد، خواستگاران زیادی پیدا می کرد اما هرکدام از این خواستگارها، زمانی که به خوبی با روحیات و اخلاق این دختر آشنا می شدند، خواستگاریشان را " پس می گرفتند "
چرا که یک اخلاق خیلی بد (که البته نگفت منظورش دقیقاً چیست) دارد و تا به حال، ازدواج نکرده، در حالی که به قول معروف " خواستگارها پشت در خانه شان صف کشیدند "
برداشت اول
در رابطه با این دو داستان، (که البته هر دو واقعی بود) ، تحلیلی روان شناسانه وجود دارد،که البته بسیار مشهور است و احتمالاً خودتان می دانید
این نظریه معروف به "شرطی شدن" است؛
به این معنی که اگر دو حادثه، در یک زمان معین، یعنی همزمان، اتفاق بیافتد و این کار، بارها و بارها، تکرار شود، پس از مدتی اگر یکی از دو حادثه اتفاق بیافتد اما دیگری نه، ما بطور ناخودآگاه به یاد هردو حادثه می افتیم و مطابق با آن واکنش نشان می دهیم.
برداشت دوم
حالا شما تصور کنید که ازدواج کرده اید، حال همسر شما خوش اخلاق یا بد اخلاق؛ فرقی نمی کند چرا که در هر صورت این نظریه در مورد آنها صدق می کند:
اگر همسرتان - بطور مثال – خوش اخلاق باشد، اما به معنای مورد نظر در عرف جامعه،" زیبا " نباشد،به مرور زمان، زیبا می شود!
می توانید حدس بزنید چرا؟
فرض کنید که همسر شما انسان باگذشتی است که شما را به خاطر هرکار کوچک و بزرگی، سرزنش نمی کند،
همواره چهره ای متبسم دارد،
همیشه مرتب و خوشبو است و ...
خلاصه خوش اخلاق است؛
هر انسانی هم بطور فطری، از اینگونه امور احساس لذت و آرامش دارد
یعنی اخلاق او به شما سرزندگی می بخشد و شما همواره این رفتار را از او می بینید و این حس خوشایند حاصل از اخلاق خوب، همیشه(یعنی بارها و بارها ) همراه با وجود همسر شما تکرار می شود (در واقع ، انسانی که به معنای واقعی خوش اخلاق باشد، در هر شرایطی همین طور می ماند)
یعنی اینکه چون شما همواره او را متبسم، پاکیزه، مرتب، خوش اخلاق و ... می بینید (حادثه اول)تاثیر مثبتی بر شما دارد(حادثه دوم)
پس اگر حادثه اول ، اتفاق بیافتد، (زمانی که با او هستید)، حادثه دوم، بطور ناخودآگاه برای شما تداعی می شود(احساس خوشایند)
و اینگونه عاشق همسرتان می شوید
دوست دارید با او باشید،
وجودش به شما آرامش می دهد
و در یک کلام، او زیباترین انسانی است که می بینید!
پایان
خوب است در این باره ، آیه ای از قرآن را هم بخوانیم:
و با زنان مشرک و بت پرست، تا ایمان نیاورده اند، ازدواج نکنید؛ زیرا کنیز با ایمان، از زن آزاد بت پرست، بهتر است هرچند که شما را به شگفتی آورد .... آنها به سوی آتش دعوت می کنند و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود، می نماید و آیات خود را برای مردم روشن می سازد شاید متذکر شوند. (سوره مبارکه بقره – آیه 221).
همچنین امام صادق (ع) :
" اگر کسی زنی را بخاطر زیبایی و یا مال و ثروتش بگیرد، خداوند، او را به همان، وامی گذارد اما اگر برای دین با او ازدواج کند، از جمال و مال نیز بهره مند می گردد "(الکافی، ج5، ص 333).
امام حسن (ع) نیز فرمودند:
در مورد مردی که با ایشان، درباره ازدواج دختر خود، مشورت کرد:" او را به مردی با تقوا شوهر ده؛ زیرا اگر دختر تو را دوست داشته باشد، گرامیش می دارد و اگر دوستش نداشته باشد، به او ستم نمی کند "( مکارم الاخلاق، ج1، ص 446، ح 1534).
انتخاب با ماست که
" همسری زیبا و بد سیرت " یا " همسری معمولی اما خوش سیرت " داشته باشیم ،امیدوارم همه ما در ازدواج، که مهمترین تصمیم ماست، بتوانیم عاقلانه تصمیم بگیریم تا عاشقانه زندگی کنیم.