به نام خدا
سلام
ابراهیم بى درنگ خود را معرفى كرد و در حالى كه
لبخندى در چهره داشت گفت : من ابراهیم خلیل
هستم و آن جوان پسرم مى باشد.
عابد دریافت كه دعایش مستجاب شده ، تا ابراهیم
علیه السلام را شناخت با شور و شوق برخاست و
دست محبت برگردن ابراهیم علیه السلام نهاد و او را
در آغوش گرفت و بوسید و با دلى سرشار از
معنویت و خلوص و امید گفت :(الحمد لله رب
العالمین ؛ حمد و سپاس و شكر خداوند جهانیان را
كه مرا به آرزویم رسانید.) سپس عابد گفت : اینك
وقت را غنیمت شمرده براى همه مردان و زنان با
ایمان دعا كنید تا خداوند آنها را از خطرهاى روز
قیامت نجات بخشد، ابراهیم علیه السلام دست به
دعا بلند كرد و با دلى پاك و حالتى روحانى عرض
كرد: (خدایا!پروردگارا! تو را به عزت و جلالت ، همه
مردان و زنان با ایمان را از خطرات و سختیهاى روز
قیامت نجات بده .)
عابد گفت : آمین .
به این ترتیب عابد به آرزویش رسید و دعایش بر
آورده شد، ابراهیم علیه السلام نیز در سیر و
سیاحت خود، دوست خداشناس و خوبى پیدا كرد و
گاهى به دیدار او مى رفت ، و هر دو از این دوستى ،
خوشحال و شاد شدند.