سلام
عنوان : با امام زمان خود چگونه ارتباط معنوی داشته باشیم؟ (قسمت 3و4)
کلید واژه : امام زمان ، ارتباط ، تحمل سختی ها ، مصیبت ، معنویت
نوع مطلب : تجمیعی
امام سجاد(ع) میفرمایند:
إنّ اهل زمان غیبتة القائمین بإمامته و المنتظرین لظهوره أفضل من أهل کلّ زمان.
به حقیقت، مردم دوران غیبت امام مهدی(ع)، که معتقد به امامت آن حضرت و منتظر ظهورش باشند، برترین مردم اهل همة زمانها هستند.
حتی از زمان حضور و ظهور امام(ع). چون دوران غیبت، دورانی است که معرفت افراد باید به حدی برسد که بتوانند با امام ارتباط برقرار کنند ولو اینکه امامشان را نمیبینند. لذا شیعیان آخرالزمان برترین مردم همة زمانها هستند. خوشا به حال این افراد. در روایات داریم که شیعه در زمان غیبت میتواند خود را به حدی برساند که دیگر حجاب غیبت برای او نباشد. یعنی به حدی از ارتباط برساند که فاصلة خودش تا ظهور را پیشاپیش طی میکند: «کمن کان فی عسکره» مثل کسی که در لشکر امام است، مثل کسی که در خیمة امام است، به شرط اینکه بداند چه باید بکند تا به این حدّ برسد. این حتی برای شیعیان امام صادق(ع) و امیرالمؤمنین(ع) هم فراهم نبود، ولی برای شیعیان الآن فراهم است. همانطور که گفتیم ارتباط با امام زمان(ع)، ارتباط معرفتی است، ارتباط والایی است که از معرفتهای درجه پایین شروع میشود و بعد به معرفتهای بسیار بالا میرسد که میشود أفضل از کلّ زمان بشوند. خیلی از دوستان کلمة معرفت را اشتباه میگیرند. همین که میگوییم معرفت؛ فکر میکنند باید بروند و مطالعاتشان را زیاد کنند، یعنی معرفت لغوی را معنا میکنند و معرفت لغوی یعنی شناخت، شناخت هم که با کتاب و علم به دست میآید، پس میگوید باید برویم کتاب بخوانیم. و بعد، از آن طرف نگاه میکند، میبیند عدهای که از این علم و کتاب خواندهاند، کسانی نیستند که با امام زمان(ع) رابطه داشته باشند، به خاطر همین، دچار تناقض میشود. گرچه آن کار زمینهساز معرفت است، ولی خود معرفت «من صنع الله» است، یعنی خداوند سبحان باید بدهد. معرفت از سنخ باور است، از سنخ یقین است، از سنخ روشن شدن دل است، نه از جنس اطلاعات ذهنی. اگر آن اطلاعات ذهنی، دل را روشن کرد و باور و یقین را بالا برد، معرفت است وگرنه، معرفت نیست. معرفت از درجات پایین شروع میشود. اولین درجة معرفت، همین درجة پایینی است که ماها داریم. یعنی باور و عقیده داریم که امام زمان(ع) حیّ و زنده هستند. واجب الاطاعة هستند، ولی غایبند (عجبا خود را حاضر میدانیم و امام زمانمان را غایب!) معرفت درجة پایین همین است. البته فکر نکنید که این کم است. گرچه پایین است ولی خداوند سبحان را شکر که این را داریم. ولی نباید به این قانع باشیم.
درجة بالاتر این است که انسان دیگر او را غایب نمیبیند، محضر امام زمان(ع) را درک میکند، در این درجه، حضور امام را درک میکند. محضر امام را درک کردن، یعنی اینکه تو او را نمیبینی، ولی میدانی که او تو را میبیند و در محضر او هستی. در روایات داریم که اگر شما خداوند سبحان را نمیبینید، محضر او را که میتوانید درک کنید. اگر تو او را نمیبینی، او که تو را میبیند.
پس پلة دوم معرفت این است که انسان محضر امام(ع) را درک کند. میداند امام(ع) عین الله است. امام اُذُن الله است. یکی از مراجع بزرگوار قم میفرمود: صدایی که از دهان شما خارج میشود، قبل از اینکه به گوش خودتان برسد، این صدا به گوش امام زمان(ع) میرسد. یعنی آنقدر ایشان نزدیک هستند. در زیارت روز جمعه میخوانید: «السلام علیک یا عین الله» بنابراین، مرتبه بالاتر از اینکه انسان محضر او را درک کند، این است که انسان به این باور برسد که حضرت احاطه به همه چیز دارند و روح کلی عالم وجودند. چطور روح خودتان از تمام جسمتان خبر دارد، یعنی یک سوزن به هر نقطه از بدن بزنید، سریع میفهمید، اولین کسی که میفهمد خودتان هستید، روحتان است، معنی ندارد که سوزن به خودتان بزنید و روحتان نفهمد. اگر بدن مال شماست، روح به همة بدنتان احاطه دارد، وجود مقدس امام زمان(ع) روح کلی عالم هستی هستند. اگر هر اتفاقی در این عالم بیفتد، اول از همه او مطلع میشود.
درجة بالاتر این است که حضور امام(ع) را درک کنیم. یعنی بعد از اینکه درک کردیم که ما او را نمیبینیم، ولی او ما را میبیند؛ الآن به این مرحله میرسیم که وجود حضرت را همه جا حاضر میبینیم و این مرحله، معرفت بسیار بالایی است که انسان دیگر غایب نیست. میفهمد که تا الآن اگر کسی هم غایب بود، امام زمان(ع) نبود. بلکه خود او بوده است. در زیارت سرداب مقدس داریم: «السلام علیک یا حجة الله التی لاتخفی» تا حالا فکر میکردیم امام زمان(ع) مخفیاند، غایبند، ولی درجات معرفتی تا آنجا میرود که میفهمیم که نه، من غایب بودم، خیال میکردم که او غایب است وگرنه امام زمان(ع) حاضرترند:
السلام علیک یا حجةالله التی لاتخفی.
غایب نگشتهای که شوم طالب حضور
پنهان نبودهای که هویدا کنم تو را
واقعاً اینچنین است. اگر امام زمان(ع) غایب بود که عالم غایب میشد. در قضیة «علی بن مهزیار» که مرحوم بحرانی نقل کرده و علامه مجلسی نیز در بحار آوردهاند، آمده است که ایشان میگوید: من درب خیمه را کنار زدم، وارد که شدم، دیدم آقا نشستهاند. بعداً جزئیات سیما و اندام حضرت را نقل میکند که چه شکلی بودند؟ چطور نشسته بودند. بعد میگوید من سلام عرض کردم، ایشان جواب سلام مرا به گرمی و مهربانی دادند، سپس فرمودند:
یا أباالحسن، قد کنّا نتوقFعک لیلاً و نهاراً فمن ابطأک عنّا
ای اباالحسن! شب و روز منتظرت بودیم، چرا دیر کردی؟
به خدا قسم؛ گاهی جملاتی از امام زمان(ع) نقل شده که وقتی انسان میشنود، از شرم ذوب میشود. امام(ع) به علی بن مهزیاری که 20 سال به مکه سفر کرد تا امام زمان(ع) را ببیند، چنین میفرمایند. بعد علی بن مهزیار میگوید که آقا! من راهنما و کسی را نداشتم تا مرا بیاورد خدمت شما. حضرت سرشان را پایین میاندازند و با دست مبارکشان چند خط میکشند و میفرمایند: اینها بهانه است. من میآیم. اگر شما دستتان بسته است، دست ما که بسته نیست. من میآیم ولی تو محجوب بودی و مشکل داشتی. حتی قبل از اینکه علی بن مهزیار به خدمت آقا برسد، راهنمایی که او را به خیمة حضرت آورده، پرسید علی بن مهزیار! دنبال چه کسی میگردی؟ گفت امام المحجوب عن العالم. آن راهنما برگشت و گفت: امام تو محجوب نیست، بل حجبکم اعمالکم، خودتان خودتان را در حجاب کردهاید.
گفتم که روی خوبت از ما چرا نهان است
گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است
وقتی که انسان، امام را همه جا حاضر دید، میفهمد که تا الآن من غایب بودهام و امام حاضر. خوشا به حال چشمی که همه جا آقا را حاضر میبینید. شخصی است به نام «دکتر باقر» در قم. ایشان رئیس تیم پزشکی آیتالله گلپایگانی بودند. ایشان میگویند که آیتالله گلپایگانی آمدند پیش من و فرمودند که من در ناحیه شکم احساس درد میکنم، اگر میشود مرا معاینه کنید. دکتر باقر میگوید ما ایشان را بردیم بیمارستان و آزمایش کردیم و در معاینات بعدی متوجه شدیم که در غُدة اثنی عشر ایشان، تومور سرطانی وجود دارد. به خود ایشان نگفتیم، به تهران منتقلشان کردیم تا متخصصین تهران نیز آزمایشاتی انجام بدهند و نظر آنها را هم بدانیم. آنها نیز به همین نتیجه رسیدند و گفتند باید سریعاً به بیمارستانی در لندن منتقل شوند. دکتر باقر میگوید من و حاج آقا و پسرشان سه نفری رفتیم لندن. در هواپیما که بودیم، هر لحظه حال ایشان بدتر میشد و به شدت درد میکشیدند، طوری که روی صندلی نمیتوانستند بنشینند و حتی روی تختی که آماده کرده بودیم نیز نمیتوانستند دراز بکشند و مطلقاً هیچ چیزی نمیتوانستند بخورند. تا اینکه رسیدیم لندن، سریع ایشان را به بیمارستان منتقل کردیم. بعد از معاینات اولیه قرار شد صبح فردا، عمل شوند. من تا آخر شب در اتاق ایشان بودم. آخرین کسی که از اتاق ایشان بیرون رفت، من بودم. حدود ساعت دوازده و نیم شب خیلی درد میکشیدند. دکتر باقر میگوید من رفتم و بلافاصله بعد از نماز صبح آمدم. وارد اتاق ایشان شدم، دیدم خیلی راحت نشستهاند، خیلی آرام. گفتم حالتان چطور است؟ گفتند: الحمدلله خیلی خوبم. خیلی خوب. دیدم رنگ آقا هم بهتر شده است. گفتم آقا چیزی میخواهید؟ چیزی نیاز دارید؟ ایشان فرمودند که آقای دکتر خیلی احساس گرسنگی و ضعف میکنم، اگر نان یا چیزی هست بیاورید. بعد هم به من فرمودند که به دکترها بگویم هیچ نیازی به عمل جراحی نیست. من تعجب کردم. ما معاینه کرده بودیم و آن غدة سرطانی را دیده بودیم، به آقا گفتم چطور؟! فرمودند هیچ احتیاجی به عمل نیست. گفتم آقا اگر مطلبی هست به من بگویید. ایشان فقط یک جمله گفتند و دیگر هیچ. فرمودند آقا ولی عصر(ع) خودشان عنایت کردند و شفا دادهاند.
دکتر باقر گفت بغض گلویم را گرفت. از اتاق بیرون آمدم. منتظر بودم که دکترها بیایند. اینها که آمدند به ایشان گفتم خود آقا میفرمایند دیگر احتیاجی به عمل نیست. معاینه کردند و گفتند اصلاً از غده خبری نیست. آنها هم باورشان نمیشد. من به هیچکس نگفتم چه اتفاقی افتاده. آمدیم قم. به خانهام که رفتم، گفتند جعفر آقای مجتهدی زنگ زده و با شما کار داشتهاند. گفتند هر وقت که شما آمدید، به خانة ایشان بروید. دکتر باقر میگوید من رفتم پیش «جعفر آقای مجتهدی». به محض اینکه مرا دید و سلام و احوالپرسی کرد، گفت: آقای دکتر! میخواهم سؤالی بکنم. گفتم: بفرمایید. گفت وقتی شما به لندن رفتید، مؤمنین زیادی آمدند و به ما التماس دعا گفتند و چون ایشان مرجع تقلید و بزرگ ما بودند، وظیفة ما بود که برای ایشان دعا کنیم. دیشب سحر وقتی داشتم دعا میکردم، صحنهای از اتاق آقای گلپایگانی در لندن دیدم که ایشان روی تخت هستند؛ مثل یک عبد ضعیف و خاضع و وجود مقدس آقا ولی عصر(ع) کنار ایشان و ایشان خاضعانه از آقا درخواست میکنند که آقا عنایتی بفرمایید. حضرت فرمودند: خدای متعال شما را شفا داد. آقای دکتر این صحنه را من دیدم، آیا درست است؟ دکتر باقر گفت من گریهام گرفت، چون من به کسی نگفته بودم، این حرف را هم حاج آقا فقط به من زده بودند. اما حالا میبینم جعفرآقا، آن را دیده است. چیزهایی را که من شنیده بودم، جعفر آقا در قم دیده بود. با گریه گفتم بله درست است، خود حاج آقا به من فرمود که آقا شفایشان دادهاند.
این چه چشمی است که آقا را در عالم گم نکرده است؟ میداند کجا هستند. خوشا به حال این چشم که غیبت و ظهور برایش معنا ندارد. همه جا برای او حاضر است و دیگر امام او غایب نیست. این شخص نه محضر امام، بلکه حضور امام را درک میکند. این معرفتهاست که نهایتاً انسان را به جایی میرساند که امام را حاضر میبیند و دیگر امام(ع) برای او غایب نیستند. چه کنیم که این معرفت برای ما حاصل شود؟ چگونه این پلهها را طی کنیم که از غیاب به محضر برسیم و از محضر امام(ع) به جایی برسیم که حضور ایشان را درک کنیم؟
معرفت با «تسلیم» به دست میآید. این در روایات است. مطالعه و درس و کلاس و بحث خوب است، ولی اینها زمینهاند، ولی خود معرفت با تسلیم به دست میآید. «لاتکونوا صالحین حتی تعرفون و لاتعرفون حتی تسلّموا» یعنی به مقام صلاح نمیتوانید برسید، مگر اینکه معرفت پیدا کنید و معرفت پیدا نمیکنید تا اینکه تسلیم شوید. تسلیم یعنی «من دلم میخواهد» را کنار بگذارید ببینید او چه میخواهد؟ تسلیم یعنی اینکه آقا شما از من چه میخواهید، نه اینکه من از شما میخواهم؟ من میخواهم نه، شما چه میخواهید؟ اگر در زندگیمان توانستیم این کار را بکنیم که در هر لحظه از زندگی توجه داشته باشیم که اماممان از ما چه میخواهند و آن را انجام بدهیم، دقیقاً همان تسلیم است. یعنی پذیرفتن ارادة امام. یعنی من ارادة خود را تحت ارادة او قرار میدهم. همان طوری که امام زمان(ع) ارادة خود را تحت ارادة خداوند متعال قرار دادهاند. همان طوری که ایشان از جانب خودشان چیزی نمیخواهند: «و ماتشاؤون إلّا أن یشاءالله» من هم ارادة خود را فانی کنم در ارادة امام زمان(ع) اینکه کسی بتواند این را بر خود حاکم کند و دلخواه خود را کنار بگذارد و خود را تحت ارادة امام(ع) قرار دهد، خیلی سخت است! برای همین است که گفتهاند: «انّ امرنا صعب مستصعب» همانا امر ولایت ما صعب و مستصعب است و هر کسی زیر بار آن نمیرود. اگر کسی بتواند تسلیم شود و نسبت به ولایت ایشان(ع) پذیرش داشته باشد و ولایت، سرپرستی، ارادة آنها را در جزئیات زندگی فردی و اجتماعی، بر خودش حاکم کند، به چنین کسی معرفت میدهند. چون معرفت از طرف خدای متعال داده میشود و نور معرفت بر قلب چنین فردی میتابد.
منبع :
برگرفته از سخنرانی آیتالله حاج شیخ حسن صافی اصفهانی (ره)
یا علی