• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
پاسخ به شبهات (بازدید: 5442)
چهارشنبه 14/11/1388 - 20:25 -0 تشکر 179992
خدا=وجود

به نام خدا

 

 سلام 

خب در بحث قبلی به کمک خانم گلهای گرامی دست کم از دو راه به این نتیجه رسیدیم که قانون نمی‌تونه همون خدا باشه.

 اما حالا خدا رو چه طوری تعریف کنیم که بتونیم یک شناختی حتی کم از اون بدست بیاریم. و وقتی که این تعریف های موجود از خدا رو می‌شنویم دچار شرک حتی از نوع خفی اون نشیم؟

 میدونیم که برهان‌های معروفی مثل برهان نظم برای اثبات خدا اومده. اما این نوع برهان ها شاید  تنها، بودن خدا رو برامون ثابت می‌کنه و در مورد ویژگی‌های خدا چیزی بهمون نمی‌گه.

البته در قرآن و احادیث صفاتی برای خدا ذکر شده. اما مشکل اینجاست که وقتی این صفات رو می شنویم تصویری حتی مبهم از خدا در ذهن با توجه معلومات و سن و سال فرد شکل می‌گیره.

 

مثلاً میگن خدا بزرگتر است. خب وقتی این جمله رو یک بچه میشنوه ، تصویری شاید حتی واضح تو ذهنش از خدا شکل می‌ده. این تصویر میتونه با توجه به تخیلات اون بچه خیلی متفاوت باشه نسبت به تصویری که بچه‌ای دیگه در ذهنش از خدا ایجاد کرده. با بزرگتر شدن فرد و متوجه شدن این موضوع که خدا قابل دیدن نیست و باید با چشم دل خدا رو دید. این تصاویر مبهم میشه. در مرحله ای حتی ممکنه شکلی تو ذهن از خدا ایجاد نشه ولی باز هم با شنیدن این صفات تصوراتی ایجاد میشه و این به نوعی شرک تلقی میشه. چون خدا مثل مانندی نداره و ایجاد این تصورات به خاطر مثالهایی که در طول زندگی با اونها آشنا شدیم شکل می‌گیره.

 

حالا حرف من اینه که باید تعریفی از خدا داشته باشیم که تا جایی که ممکنه مثالی قابل روئیت در واقعیت نداشته باشه. و این تعریف بتونه همه‌ی صفات خدا رو هم شامل بشه

 

به نظر شما میتونیم این تعریف جدید از خدا رو این بذاریم:

 

خدا= وجود(وجود مطلق)

 

یه توضیح کوتاه میدم تا منظورم رو برسونم.

 

من برای این به این تساوی جدید معتقد شدم، چون دیدم در برهان نظم گفته شده این جهان  منظم سازنده ای داره و مثلاً مثال زدند که همون طور که با دیدن  یک ساختمان پی به سازنده‌ی اون(بنا) می‌بریم، با دیدن این جهان منظم هم میفهمیم که حتماً این جهان دارای سازنده هست و اون سازنده رو خدا می‌نامیم.

 

اما دیدم این تعریف در این امر نقص داره و نمی‌تونه اثبات کنه ادامه یافتن این جهان هم محتاج خداست. چون میدونیم که ادامه داشتن یک ساختمان منظم محتاج بنا نیست و اگه بنا بمیره این ساختمان میتونه تا مدتها با همون نظم اولیه پا برجا بمونه. اما اگه فرض محال دیگه خدایی نباشه حتی کمتر از آنی جهان نمیتونه پابرجا بمونه.

 

اما تعریف  "خدا= وجود"، دیگه نقصی نداره و و اگه فرض محال دیگه  وجود(خدا)  نباشه، بلافاصله تمام چیزهایی که وجود دارند هم نخواهند بود.

 نظرتون چیه؟ 

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
دوشنبه 19/11/1388 - 16:47 - 0 تشکر 181070

به نام خدا

سلام

این مطالب رو بخونید مربوط به موضوع بحث هست امیدوارم مفید باشه ....

حیات الهی
یكی از صفات كمال خداوند صفت حیات است، چنان كه اسم حی از اسماء جمال الهی است. اسم حی در آیاتی از قرآن كریم بر خداوند اطلاق شده است و غالباً با اسم یا صفت قیوم همراه گردیده است. چنان كه میفرماید:
«
اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ»[1] در یك آیه خداوند به عنوان زندهای كه مرگ در او راه ندارد وصف شده است «وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ»[2] در آیهای كه پیش از این ذكر شد، كلمه تهلیل «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه» قبل از اسم حی آمده است، ولی در جای دیگر اسم حی بر كلمه تهلیل مقدم شده است:
«
هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ».[3]
این آیه بر اختصاص حیات به خداوند دلالت دارد، و بیانگر این است كه جز او كسی «حی» نیست، همان گونه كه الوهیت مخصوص خداوند است. بنابراین مقصود از حی در آیه «هو الحی» و مانند آن، حی بالذات است، یعنی حی بالذات جز خداوند نیست، و دیگر موجودات زنده حیات خود را از خداوند دریافت كردهاند، ‌بنابراین خداوند حی بالذات و مبدأ حیات موجودات دیگر است، و این معنی قیومیت خداوند است. قیوم یعنی خداوند قائم بالذات و قوام بخش موجودات است. و از آن جا كه حیات او بالذات است، موت و فنا در او راه ندارد.
حقیقت و اقسام حیات
حیات، كاربردهای مختلفی دارد:
1.
به معنی وجود وهستی، با توجه به این معنی حیات است كه وجود مطلق را «حیات ساریه» نامیدهاند[4] در قرآن كریم، «احیاء» بر ایجاد و آفریدن اطلاق شده است، چنان كه میفرماید:
«
هُوَ الَّذِی أَحْیاكُمْ ثُمَّ یُمِیتُكُمْ ثُمَّ یُحْیِیكُمْ»[5] كلمه احیاكم معادل با كلمه «خلقكم» در آیه «الَّذِی خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ یُمِیتُكُمْ ثُمَّ یُحْیِیكُمْ»[6] میباشد نقطه مقابل حیات در این كاربرد، عدم و نیستی است.
2.
حیات به معنی مترتب شدن آثار مطلوب هر چیز بر آن، و نقطه مقابل حیات در این كاربرد مترتب نشدن آثار مطلوب یك چیز بر آن است مثلاً حیات زمین عبارت است از روییدن گیاه در آن و سبزو خرم بودن آن، و مرگ زمین برخلاف آن است. حیات انسان به این است كه در مسیر هدایت فطری گام بردارد و در نتیجه، فردی عاقل و دیندار باشد. به همین دلیل قرآن كریم دین را حیات انسان دانسته است، زیرا دین حق كه همان اسلام است مقتضای فطرت الهی است.[7]
3.
حیات عبارت است از خصوصیتی در موجود كه منشأ انجام كارهای آگاهانه است. این گونه حیات در انواع مختلف حیوانات یافت میشود و با كاوشهای علمی روشن شده است كه در گیاهان نیز (لااقل برخی از گیاهان) وجود دارد. این گونه حیات ویژگیهایی دارد كه عبارتند از: صیانت ذات، انطباق با محیط، خوی وعادت، تغذیه، رشد و نمو، تولید مثل یا ادامه حیات از طریق بقای نتایج، هدفداری و انتخابگری، آگاهی و توانایی. دو ویژگی اخیر (آگاهی و توانایی) از مهمترین آنها است و در انسان نمود و بروز بیشتری دارد. به همین جهت فلاسفه حیات را با این دو ویژگی تعریف كردهاند.
«
الحیاه هی كون الشیء بحیث یصدر عنه الافعال الصادره عن الاحیاء من آثار العلم و القدره؛[8] حیات عبارت است از بودن شیءِ به گونهای كه افعالی كه از موجودات زنده صادر میشود، یعنی افعال آگاهانه و از روی قدرت و اختیار، از او صادر شود
توضیح این كه: بشر در مطالعه موجودات، آنها را دو گونه یافته است: گونهای از آنها موجوداتی هستند كه تا هنگامی كه وجود دارند، ازنظر مشاهده حسی یك حالت بیش ندارند، مانند سنگ و دیگر جمادات، گونه دوم موجوداتیاند كه با این كه وجود دارند چه بسا قوا و افعال آنها از كار میافتد، اگر چه از نظر مشاهده حسی هیچ گونه خللی در آنها دیده نمیشود، مانند انسان و دیگر انواع حیوان، و گیاهان، كه در مواردی با این كه اندامها و قوای مادی آنها سالم است، از حركت و جنب و جوش باز میایستند، آن گاه به تدریج قوای مادی آنهانیز دچار اختلال و تباهی میشود. از این جا بشر به این نتیجه رسیده است كه این گونه موجودات علاوه بر قوا و دستگاههای حسی و مادی، خصوصیتی دارند كه همان منشأ احساسات و ادراكات علمی و كارهای مبتنی بر علم و اراده است، آن خصوصیت را حیات نامیدهاند، بنابراین، حیات عبارت است از گونهای از هستی كه علم و قدرت از آن سرچشمه میگیرد.
«
فالحیاه نحو وجود یترشح عنه العلم و القدره».[9]
حقیقت حیات در خداوند
از تحلیل پیشین به دست آمد كه حیات ـ به ویژه در معنی اخیر آن ـ مرتبهای از كمال وجودی است، كه در هر موجودی با توجه به ظرفیت و مرتبه وجودیش تحقق دارد. علم، قدرت و اراده از لوازم و آثار آن به شمار میرود. بنابراین، حقیقت حیات در خداوند عبارت است از صفتی كه مستلزم ویژگیها و آثار مزبور است.
البته، این ویژگیها و آثار متناسب با مرتبه وجودی خداوند میباشند كه عین وجوب و صرف وجود است، لذا با این كه مفاهیم صفات و اسماء در خداوند ـ همچون غیر خداوند ـ متفاوتاند، ولی مصداق آنها وجودی است بسیط و صرف كه عین حیات و علم و قدرت و اختیار است.
برهان حیات الهی
با توجه به مطالب پیشین، برهان حیات الهی نیز روشن گردید، زیرا هر گاه صفتی از كمالات وجودی باشد، یعنی از كمالات موجود بما هو موجود باشد، (نه از كمالات موجود خاص طبیعی یا مقداری و مانند آن) بدون شك خداوند آن كمال را واجد است، زیرا در واجب الوجود بالذات حیثیت فقدان و جهت امكان راه ندارد، هر صفتی كه به امكان عام برای او متصور است، (تحقق آن صفت برای خداوند محال نیست) قطعاً در او موجود است.[10]
محقق طوسی در تجرید الاعتقاد، پس از اثبات قدرت و علم برای خداوند گفته است:
«
كل قادر عالم حی بالضروره؛[11] هر موجود توانا و دانایی قطعاً زنده است، و چون خداوند توانا و داناست پس دارای صفت حیات است».
ازلیت و ابدیت
همه دینداران و خداپرستان، خدا را ازلی و ابدی، قدیم و باقی و سرمدی میدانند. در تفسیر این صفات دو دیدگاه است:
دیدگاه نخست كه در عرف متكلمان معروف و معهود بوده است، این است كه این صفات را با مقیاس زمان تفسیر كردهاند. بر این اساس، ازلیت و قدم یعنی خداوند در همه زمانهای گذشته وجود داشته است، و ابدیت و بقا یعنی خداوند در همه زمانهای آینده وجود خواهد داشت. و سر مدیت یعنی وجود خداوند در همه زمانها ـ اعم از گذشته و آینده ـ موجود بوده و خواهد بود. شایان ذكر است كه متكلمین، زمان را به مقدر و محقق از (زمان واقعی و زمان فرضی) تقسیم كردهاند، و مقصود آنان از زمان در تفسیر صفات یاد شده معنای اعم آن است.
این دیدگاه خالی از مناقشه نیست، زیرا اگر چه هیچ زمانی را نمیتوان فرض كرد كه خداوند در آن زمان وجود نداشته باشد، ولی سنجش ازلیت و ابدیت خداوند با مقیاس زمان مستلزم آن است كه خداوند را موجود زمانی بدانیم. در حالی كه به اتفاق متكلمان و حكماء، خداوند منزه از زمان است. در حقیقت، این تفسیر، ناشی از نگرش سطحی و عامیانه درباره وجود خداوند است.
دیدگاه دوم، كه حكمای الهی برگزیدهاند، این است كه مقصود از ازلیت و قدم عبارت است از این كه وجود خداوند مسبوق به عدم ـ اعم از عدم مفارق و مجامع ـ نیست، زیرا واجب الوجود بالذات است. و ابدیت و بقا عبارت است از این كه بر وجود خداوند هرگز عدم، لا حق و عارض نخواهد شد، چرا كه واجب الوجود بالذات است. به عبارت دیگر، چون خداوند واجب الوجود بالذات است هیچ گونه عدم و نیستی ـ اعم از سابق و لاحق ـ در او راه ندارد. هر گاه این مطلب را به لحاظ عدم سابق در نظر آوریم، ازلیت و قدم نامیده میشود، و هرگاه به عدم لاحق نظر افكنیم، ‌ابدیت و بقا گفته میشود، و هرگاه هر دو جهت را در نظر آوریم به سر مدیت وصف میشود، گاهی نیز سرمدیت مترادف ابدیت و بقا به كار رفته است، چنان كه در عبارت ذیل از محقق طوسی همین معنا مقصود است.
«
و وجوب الوجود یدل علی سرمدیته و نفی الزائد؛ واجب الوجود بودن خداوند دلیل بر سرمدی بودن او است، و نیز دلیل بر این است كه سرمدیت و بقا در خداوند عین ذات او است، نه به واسطه صفتی زاید بر ذات، برخلاف ابوالحسن اشعری كه گفته است خداوند باقی است به بقایی زاید بر ذات او».[12]
عبارت یاد شده بیانگر این است كه مرحوم طوسی،‌ سرمدیت (و نیز ازلیت و ابدیت) را با مقیاس واجب الوجود بالذات سنجیده است، نه با مقیاس بیآغازی و بیپایانی زمانی وجود خداوند.

[1] . بقره/ 255، آل عمران/ آیه 2، طه/ آیه 111.
[2] .
غافر/ 65.
[3] .
فرقان/ 58.
[4] .
حكیم سبزواری، شرح الاسماء الحسنی، ص 238.
[5] .
حج/ 66.
[6] .
روم/ 40.
[7] .
علامه طباطبائی، المیزان، ج 10، ص 51ـ52.
[8] .
صدر المتألهین، اسفار، ج 6، ص 417.
[9] .
علامه طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 328ـ329.
[10] .
و الحق ان حكم الحیاه كحكم غیرها من الصفات الكمالیه فی انها من كمالات الموجود بما هو موجود، و كلما هو كمال للموجود من حیث هو موجود من غیر تخصص بأمر طبیعی او مقداری او عددی، فلابد من ثبوته لمبدأ الوجود و فاعله، اذ الفاعل المعطی للوجود و كماله اولی بذلك الكمال (صدر المتألهین، اسفار، ج 6، ص 418.
[11] .
كشف المراد، مقصد سوم، فصل دوم، مسئله سوم.
[12] .
كشف المراد، مقصد سوم، فصل دوم، مسئله هفتم.
علی ربانی گلپایگانی - عقاید استدلالی

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

پنج شنبه 13/12/1388 - 17:29 - 0 تشکر 187967

به نام خدا
سلام

عذر میخوام خانم گلها که این قدر دیر شد
راستش سوالاتی که در زمینه‌ی وجود تو ذهنم ایجاد شده جوری هست که نمیتونم یکجا همش رو بیارم شاید فکر کردن بهشون سخت باشه شایدم از تنبلی منه
نمیدونم

برای همین میخوام دونه دونه پرسم

خب برای اولین سوال
ما می‌گیم خدا وجود است یا خدا بودن هست
آیا با توجه به این جمله‌ی بالا میشه گفت :"برای این وقتی فرض کنیم دیگه خدایی نباشه چیز دیگه ای هم نخواهد بود ،چون مثلاً میگیم :"زمین وجود دارد" حالا اگه این وجود رو از این جمله حذف کنیم نتیجه میشه زمین وجود ندارد
سوالم اینه که
آیا این بازی با لغات هست یا نه و در واقعیت هم رابطه‌ی خدا رو با موجودات میشه این طوری تعریف کرد
آخه دوستی بهم گفت ما خودمون کلماتی مثل وجود و بود و... رو ابداع کردیم و این تعریف نوعی بازی با این کلمات به حساب میاد
اما من خودم فکر می‌کنم این کلمات و جملات ابداعی ما نتیجه‌ییک واقعیت خارجی باید باشه و نه انتزاع ذهن
نظر شما چیه؟

بازم عذر میخوام که دیر شد

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
شنبه 15/12/1388 - 16:29 - 0 تشکر 188413

به نام خدا

سلام

برای شناخت خدا راههای بسیاری است بنظر شما شناخت خدای فلسفه راحتر است یا خدای قرآن ؟؟؟

طبق گفته استاد مطهری "خدای قرآن ،زیبا ودوست داشتنی است ودارای صفات دوست داشتنی است ،اما خدای فلاسفه ،چقدر خشک وچقدر جامد وبی روح است !خدای قران میتواند موضوع ایمان واقع شود ولی خدای فلاسفه نمیتواند .

در خداشناسی قرانی اصل وجود خداوند به عنوان امری فطری شناخته میشود که هدف از ارسال رسل وکتب اسمانی نیز ، یاد اوری این اصل میباشد .در سایر اموزه های خداشناسی قران کریم،هدف مومن کردن انسانهاست،ایمانی که مبتنی بر شناخت واگاهی است اما در ان خلاصه نمیشود .

در این اموزه ها ، معارف عمیق خداشناسی با زبانی ساده وروان به مخاطبان منتقل میگردد وبر پایه آن ،مخاطب خود را در برابر خدایی میبیند که درهای رحمت خویش را بسوی او گشوده وزمینه های ارتباطی تنگاتنگ را فراهم آورده است خدایی که به اسانی میتوان با او سخن گفت واو را در لحظه لحظه های زندگی در کنار خود وحتی نزدیک تر از خود یافت .

ودر خداشناسی فلسفی ،اساسا خداوند به عنوان یکی از مسایل جانبی فلسفی مطرح میگردد خدایی که نمیتوان او را موضوع فلسفه دانست ،چراکه فاقد ویژگی موضوع فلسفی ،یعنی بداهت است وبه عنوان امری مجهول در کنار مجهولات ،نیازمند اثبات است .

خداییکه هدف از طرح آن در فلسفه ،تنها آگاهی یافتن نسبت به اوست.آن اگاهی هایی که در خود ایمانی همراه ندارد ،،چرا که فلسفه چنین غایتی ندار د.

خدای فلسفی خدایی است جای گرفته در اذهان ،که راهی بسوی قلب ندارد با این خدا به سختی میتوان هم سخن گشت ،او را نمیتوان در زندگی خود یافت تنها میتوان به وی به عنوان یک "او"-موجودی دور از خود - نظر کرد .خداییکه شناخت وحتی اثباتش نیازمند فراگرفتن اصول ومفاهیم ثقیل وفراوانی است که بدون آن ها امکان بحث از او نیست .

این پست مربوط به نتیجه گیری یک مقاله است با عنوان "تفاوت رویکرد قرآن وفیلسوفان مسلمان به وجود خداوند "

اثر :دکتر رضا اکبری عضو هیات علمی گروه فلسفه وکلام اسلامی دانشگاه امام صادق ع ویاسین شکرانی دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه وکلام دانشگاه امام صادق ع

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

شنبه 15/12/1388 - 16:29 - 0 تشکر 188414

به نام خدا

سلام

جناب پارسا زاهد گرامی ببخشید این چند پست طولانی شد اما برای بهتر بحث کردن لازم بود

خیلی مهمه که ما بدونیم از چه راهی میخواییم به خداشناسی برسیم چون دیدگاه های متفاوتی در این زمینه هست نمیتونیم کلی در این زمینه چیزی بگیم .....

در مورد سوال شما اینکه خدا وجود است یا بودن است فکر کنم هر دو این مطلب یکی باشه اخه بعضی از کلمات در عربی یک معنی میده ودر فارسی یک معنی دیگه ....

وجود از دیدگاه های مختلفی تعریف میشه از جمله:

وجود درفلسفه :وجود المطلق است: لا بشرط قسمی است. یعنی مقابل ومباین دارد. وتمایزخدا با ممکنات ازنوع تقابل تباین است.(دوسویه است مثل تقابل انسان با حیوان)

وجود درعرفان: مطلق الوجوداست: لا بشرط مقسمی است.یعنی مقابل ندارد.بلکه یکتاست..تمایز خدا با ممکنات بالشمول والاحاطه است نه به تقابل ! (یک سویه هست مثل تمایز 90 با 100 که هر چه را 90 دارد 100 هم دارد اما عکسش درست نیست)

هر چه همه موجودات دارند خدا آن راداراست اما آنچه خدا دارد موجودات ممکن ندارند!!

چرا کسی غیر از ما در این بحث شرکت نمیکنه ؟؟؟منتظر نظر دوستان متخصص وغیر متخصص در این زمینه هستیمااا !!!چرا باید بحث دو نفره باشه ؟؟؟؟خوشحال میشیم دیگرا کاربران نیز در این بحث همراه ما باشند

یکی از وظایف شیعه در آخر الزمان خداشناسی است الهم عرفنی نفسک فان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک اللهم عرفنی نبیک فان لم تعرفنی نبیک لم اعرف حجتک الهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی .....

توصیه شده این دعا رو در اخر الزمان زیاد بخونید اینکه خدایا شناخت حقیقی خودت ورسولک وحجت رو به من عطا کن که اگر این شناخت برای کسی حاصل نشه گمراه هست ...منتظر حضور کاربران خوب در این مبحث هستیماااا

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

شنبه 15/12/1388 - 16:50 - 0 تشکر 188431

به نام خدا

سلام

این مطلب قرار بود قبل از اون دو پست ثبت بشه اما نشد همش بخاطر مشکلات فنی هست ببخشید

راههای خداشناسی

1- راه حس و علم (از راه طبیعت):

مراد از این راه، راه مطالعه در خلقت است که این راه را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

الف- تشکیلات و نظاماتی که در ساختمان جهان بکار رفته است.

ب- هدایت و راهنمایی رموزی که موجودات در مسیر خویش می شوند.

ج- از راه حدوث و پیدایش عالم.

2- راه عقل (از راه استدلال و فلسفه)

این راه یک راه برهانی است که برهان های این راه را به سه قسم می توان تقسیم بندی کرد ارسطوی، سینوی و صدرایی.

برهان ارسطویی همان برهان معروف «محرک اول» است که بر پنج اصل زیر بنا شده است:

الف- حرکت نیازمند به محرک است.

ب- محرک و حرکت زمانا توأم هستند، یعنی انفکاک زمانی ندارند.

ج- هر محرک یا متحرک است یا ثابت.

د- هر موجود جسمانی متحرک و متغیر است.

هـ- تسلسل امور مترتبه غیر متناهیه محال است.

نتیجه این اصول پنجگانه این است که: سلسله حرکات منتهی می شود به محرکی که متحرک نیست، و او خداست.

برهانی سینوی

برهان معروف ابن سینا است که از راه تقسیم موجود به واجب و ممکن و نیازمندی ممکن به مرجع و امتناع دور و تسلسل، بر اثبات خالق استدلال کرده است.

وقتی نفس وجود را تقسیم میکنیم بر حسب حصر عقلی یا واجب است یا ممکن.

«واجب» آن وجودی است که بالذات اقتضای وجود دارد و به خود قائم است.

و «ممکن» آن است که بالذات نه اقتضای وجود دارد و نه اقتضای عدم و وجودش بالغیر است و به دیگری برپاست.

برهان صدرایی،

همان برهان صدیقین است که در آن برای اثبات ذات حق چیزی به عنوان واسطه قرار نگرفته است. این برهان مبتنی بر اصول فلسفی اصالت الوجود، وحدت وجود، معدوم نشدن وجود، مساوی بودن حقیقت وجود و کمال، و... است که در فلسفه مفصل بحث شده است و ما در اینجا اشاره ای کردیم و شما را به مطالعه کتاب ارزشمند اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، با پاورقی های استاد شهید مطهری دعوت می کنیم تا هر چه بیشتر با این راه ها آشنا شوید.

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

شنبه 15/12/1388 - 18:53 - 0 تشکر 188446

به نام خدا
سلام خانم گلها ی گرامی

ممنونم از پاسخهای دقیق و زیباتون

اگه اون سوال خدای فلسفه یا خدای قرآن مخاطبش من باشم
جوابم اینه که من هم قبول دارم که خدای قرآن خیلی به من نزدیک تر و مهربان تر و ... هست
اما نمیدونم این ضعف منه یا نه
چون تا به حال وقتی خدا با برداشت سطحی از قرآن که برای عموم مردم ممکنه شناختم متاسفانه به صورت نا خودآگاه دچار تصوراتی حتی مبهم از خدا شدم که این یک اشتباه هست. البته برای من که حالا این چیزا مشغولیت ذهنیم شده، درست نیست که خدا رو حتی مبهم و به صورت نا خودآگاه تصور کنم.
یا مثلاً وقتی از خشم خدا و مهربانی خدا میشنوم اگه اطلاع کافی نداشته باشم خدا رو تاثیر پذیر فرض کردم و این هم اشتباه هست. و معنای غضب و مهربانی خدا اون چیزی نیست که ما ازش تصور داریم و ما این گونه خشمگین یا مهربان میشیم
چون خشم و لطف ما از به خاطر متاثر شدنمونه ولی خشم و لطف خدا بری از متاثر شدنش هست

این چیزا باعث شد که من دنبال شناخت فلسفی خدا باشم و سوالاتی تو ذهنم شکل بگیره

اما در مورد تعاریف وجود که آوردین. من هم منظورم از وجود همون هستن، بودن . وجود و این چیزا بود.

فکر می‌کنم من اعتقادم بیشتر به همون وجود در عرفان شباهت داشته باشه
همون خدا موجودات رو شامل میشه مثل شامل شدن عدد 100 بر عدد 90.

و این عقیده رو بعد از اون عقیده ی قبلی بهش رسیدم و در واقع اول وجود رو( چیزی شبیه و نه دقیقا)ً تعریف فلسفی اون فرض میکردم
و بعد به این تعریف عرفانیش رسیدم

اگه اشکالی نداشته باشه بیشتر برای گرفتن جوابهای دقیق تر از اون طرز تفکر قبلیم شروع کنم و اون سوالات رو بپرسم.

راستی من هم دوست دارم بقیه هم شرکت کنن . جناب صدرا که مطمئناً تشریف میارن. اما بازم سه نفری نمیشه.
اگه کسانی بیان که شبهه‌ای داشته باشن در این زمینه و حتی شاید به جوابی ناقص مثل جوابهای من نرسید باشن هم تو این بحث شرکت کنن، خیلی خوب میشه و بحث خیلی داغ تر میشه
نمیدونم شاید میترسن. میترسن که باعث گمراهی بشه. اما من فهمیدم مطمئناً جوابهایی برای سوالام وجود داره نترسیدم و بیانشون کردم . مخصوصاً تو زمینه‌ خدا و زمان این تردیدم بیشتر بود که خوشبختانه شما دوستان بزرگوار خوب جوابهایی به سوالاتم در اون زمینه دادین.

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
يکشنبه 16/12/1388 - 8:49 - 0 تشکر 188571

به نام خدا

سلام

هشام بن حکم گوید:از جمله پرسش زندیق از امام صادق ع این بود که:خدا خشنودی وخشم دارد؟حضرت فرمود آری ولی خشم وخشنودی او طبق آنچه در مخلوقین پیدا میشود نیست زیرا که خشنودی حالتی است که با انسان وارد میشود واو را از حالی به حالی برمیگرداند چونکه مخلوق تو خالی ساخته شد بهم آمیخته است ،هر چیز در او راه دخولی دارد وخالق ما را راه دخولی برای اشیا نیست زیرا او یکتاست ،ذاتش یگانه وصفتش یگانه است ،پس خرسندی او پاداش او وخشمش کیفرش میباشد بدون اینکه چیزی در او تاثیر کند واورا برانگیزاند واز حالی به حالی گرداند زیرا این تغییرات از صفات مخلوقین نیازمند است .

اصول کافی ج 1ص150

راستی من با این پست های طولانی فکر کنم از موضوع بحث خارج شدیماا سوالات شما درباره وجود چی بود ؟؟؟بفرمایید شاید تونستم جوابی براشون پیدا کنم

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

يکشنبه 16/12/1388 - 18:48 - 0 تشکر 188725

به نام خدا

سلام

پس فکر می‌کنم این کلماتی مثل بودن، وجود و ... منشا ئشون از همین تفکر وجود مطلق باشه و بر اثر مرور زمان و عادی شدن استفاده‌ی‌ اونها در جملاتی مثل من وجود دارم و ... ، فکر می‌کنیم که وجود که در این عبارات اومده به تنها یک لغت هست که اطلاع میده که هستیم و نه اینکه خود این لغت معنی خدا رو داشته باشه.

فکر می‌کنم بتونیم بگیم که این وجود در جمله‌ی "من وجود دارم." یعنی همون خدا.

نظر شما هم همینه؟

اما سوال دیگه اینکه

طبق اون نظری که از فلاسفه در تعریف وجود نوشتین. شاید بشه گفت گه اگه مظهر خیر تمام رو خدا بدونیم باید چیز دیگه‌ای داشته باشیم که مظهر بالاترین شر ها(ضد خدا) باشه


و همون طور که اگه از این بالاترین خیر نزول کنیم به پیامبران و امامان و انسانهای خیر خواه می‌رسیم


میشه از اون مظهر شر تمام نزول کرد و به شرور های ناقص رسید


به نظر شما این میتونه درست باشه؟. اگه نه چطوری رد میشه؟

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
دوشنبه 17/12/1388 - 11:34 - 0 تشکر 188848

[quote=پارسا زاهد;113985;188725]به نام خدا

سلام

پس فکر می‌کنم این کلماتی مثل بودن، وجود و ... منشا ئشون از همین تفکر وجود مطلق باشه و بر اثر مرور زمان و عادی شدن استفاده‌ی‌ اونها در جملاتی مثل من وجود دارم و ... ، فکر می‌کنیم که وجود که در این عبارات اومده به تنها یک لغت هست که اطلاع میده که هستیم و نه اینکه خود این لغت معنی خدا رو داشته باشه.

فکر می‌کنم بتونیم بگیم که این وجود در جمله‌ی "من وجود دارم." یعنی همون خدا.

نظر شما هم همینه؟

به نام خدا

سلام

جناب پارسا زاهد گرامی ببینید نمیتونیم بگیم "من وجود دارم "یعنی خدا

من وجود دارم "تو وجود داری "سنگ وجود دارد"درخت وجود دارد "همه اینها مظهر وجود خداوندند ...وجود مطلق هستی است عاری از هر قید وبندی ،به این حقیقت هستی که محدود به هیچ چیزی نیست ومطلق هست میشه گفت خدا

اما وجود من تو وغیره مطلق نیست ودارای چندین قید وبنده یعنی محدود هست جسم داره ماهیت داره ...وجود ما مستقل نیست ما بواسطه خدا وجود پیدا کردیم یک پدر ومادر داریم ولی طبق ایات قران خدای ما یکتاست وبی نیاز است ونه زایده ونه زاده شده ""قل هو الله احد الله الصمد لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفو احد "

واما از زبان فلسفه :وجود یا واجب است یا ممکن که تعاریف اینها در پست قبلی قرار دادم پس وجود ما چون نیازمنداست میشه وجود ممکن وواجب الوجود که بی نیاز است =خدا

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

دوشنبه 17/12/1388 - 11:34 - 0 تشکر 188850

پارسا زاهد گفته است :
[quote=پارسا زاهد;113985;188725]به نام خدا

سلام
اما سوال دیگه اینکه

طبق اون نظری که از فلاسفه در تعریف وجود نوشتین. شاید بشه گفت گه اگه مظهر خیر تمام رو خدا بدونیم باید چیز دیگه‌ای داشته باشیم که مظهر بالاترین شر ها(ضد خدا) باشه


و همون طور که اگه از این بالاترین خیر نزول کنیم به پیامبران و امامان و انسانهای خیر خواه می‌رسیم


میشه از اون مظهر شر تمام نزول کرد و به شرور های ناقص رسید


به نظر شما این میتونه درست باشه؟. اگه نه چطوری رد میشه؟

به نام خدا

سلام

من به زبان قرآن تا حدودی اشناترم تا زبان فلسفه حالا نظر خودم رو درباره سوالتون میزارم

کسانیکه خدارو قبول دارند این روهم قبول دارند که خدا خالق خیر وشر هست طبق ایه قران "قل کل من عند الله"خداوند خالق خیر وشر هست در یک ایه قرآن میفرماید هر خیری به شما میرسد از جانب خداست وهر شری به شما میرسد از جانب خود شماست .......

ما اَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللهوَ ما اَصابَكَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ هر آنچه از نیكی ها و پیروزی ها به تو رسد، از جانب خداست؛ اما هر آنچه از شكست ها و بدی ها دامنگیرت گردد، از سوی خودت به تو رسیده است.78 نسا

حضرت صادق ع میفرماید :خدای عزوجل فرماید :منم خداییکه معبودی جز من نیست آفریننده خیر وشرم،خوشا بحال آنکه خیر را بدستش جاری ساختم،وای بر آنکه شر را به دستش جاری ساختم ،وای بر انکه بگوید :چگونه این شد وچگونه آن یونس گوید:یعنی وای بر کسیکه از روی عقل خود آنرا منکر شود وبگوید خدا خالق خیر وشر نیست .

فلاسفه هم به این عقیده دارند که خدا یکی است اگر اینطور که شما میگید قرار باشه خالق خیر خدا باشه وخالق شر کس دیگری باشه پس منکر یکتایی خدا شدید واین شرک هست ....خدا خالق خیر وشر هست واینها رو افرید تا انسان در انتخاب ازاد باشه هرکس خیر رو برگزینه سعادتمند میشه وهرکس شررو انتخاب کنه اهل شقاوت میشه ....

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.