حجت الاسلام والمسلمین "احمد مروی" که از دوران نوجوانی با حضرت آیت الله خامنه ای آشنایی و ارتباط نزدیك دارد و از 19 پیش تاكنون نیز در مقام معاون ارتباطات حوزه ای دفتر مقام معظم رهبری، از نزدیك واقعیتهای زندگی ایشان را دیده است در مصاحبه ای به بخشی از زندگی ساده حضرت آقای خامنه ای پرداختند:
با توجه به آشنایی كه با مقام معظم رهبری از سالهای قبل از انقلاب، قاعدتاً از دوران ریاست جمهوری ایشان هم اطلاع دارید، الان هم كه از نزدیك شاهد قضیه هستید، در زندگی شخصی ایشان، از نظر سادگی و میزان برخورداری از امكانات مادی و امثال این سری مسائل، چه تغییراتی را میبینید؟ آیا واقعاً تغییری در زمان رهبری ایجاد شده است یا نه؟
من یكی آن سلوك و نوع رفتار خود حضرت آقا را عرض میكنم و یكی مسئله زندگی شخصی ایشان را. یكی از چیزهایی كه از اوّل برای من خیلی جالب بوده و همین برخوردهای حضرت آقا است كه بنده و امثال بنده را مجذوب كرد، آن روحیّه صمیمی مقام معظم رهبری است كه با افراد، خیلی صمیمی، خیلی راحت و بدون تكلّف برخورد میكنند. این را ما هم قبل از انقلاب شاهد بودیم، هم بعد از انقلاب و هم در دوره رهبری حضرت آقا. هیچ فرقی از این جهت نكرده است. من یادم هست سالهای 53 یا 54، قم طلبه بودم، میخواستم مشهد مشرف بشوم. ایّام تعطیلی حوزه بود و ما هم مشهدی بودیم و باید به مشهد میرفتیم. اخوی من آقای شیخ هادی مروی گفتند شما اگر میخواهید مشهد بروید، نامهای هست از آیتالله پسندیده اخوی و وكیل حضرت امام در قم این نامه را بگیرید و در مشهد، به حضرت آقای خامنهای بدهید.
بنده این نامه را گرفتم و بردم مشهد. هنوز به تنهایی منزل ایشان نرفته بودم و خجالت میكشیدم كه تنهایی بروم. در چهارراه شهدا چهارراه نادری آن روز كه مغازه` داییام آنجا بود، حضرت آقا را دیدم كه از آنجا عبور میكنند. از مغازه بیرون آمدم و رفتم سلام كردم. عرض كردم من فلانی هستم و از قم نامهای را آیتالله پسندیده دادند كه خدمتتان تقدیم كنم. فرمودند نه، این را اینجا به من نده؛ چون حتماً اینجا مأمورین هستند و دائماً من تحت كنترل و در تیررس مأمورین ساواك هستم و برای خودت زحمت میشود. بعد میآیند شما را اذیّت میكنند كه این نامه چه بود؟ از كجا آوردی؟ محتوای آن چه بود؟ شما را اذیّت میكنند. امروز عصر به منزل ما بیا.
بعدازظهر رفتم منزلشان؛ آن اولین جلسهای بود كه من خدمت ایشان رسیده بودم و تنها هم بودم. من یك جوان تقریباً شانزده ساله، هفده ساله بودم و حضرت آقا همان موقع هم یك روحانی برجسته` متشخّص، دارای نام و نشان و معروف بودند. این قدر آن برخورد اوّلیّه` ایشان با من صمیمی و گرم و متواضعانه بود كه جداً مرا تحت تأثیر قرار داد. آن نامه را كه دادم، صحبت كردند كه از قم چه خبر؟ درس چه كسی میروید؟ چه كار میكنید؟ بعد فرمودند: "من در مورد امام جعفر صادق (علیهالسلام) در تهران یك سخنرانی كردهام، آیا آن سخنرانی مرا شما گوش دادهاید؟" عرض كردم نه، من نوار آن را ندیدهام. فرمودند: آن را گوش بدهید. نفس این جور صحبت ایشان، واقعاً به من شخصیتی داد. من از این برخورد بسیار متواضعانه و صمیمی ایشان، احساس شخصیت كردم.
با همه، همین جور بودند؛ لذا منزل ایشان قبل از انقلاب، پاتوق طلبههای جوان و دانشگاهیها بود. گاهی ما ایّام تابستان كه مشهد مشرف میشدیم، میرفتیم منزل ایشان، بیست نفر، سی نفر در منزل ایشان بودند، اصلاً حالت مهمانی و اینها هم نبود، حالت یك حجره بزرگ طلبگی بود. همانجا یك بساط چای هم كنار اتاق بود. خود طلبهها و دانشجوها چای درست میكردند و پذیرایی میكردند، حضرت آقا هم مثل نگینی در میان این جوانها نشسته بودند. این دانشگاهیها بحث میكردند. مباحث عقیدتی، مباحث سیاسی، از انقلاب، از مبارزه، همه مباحث مطرح بود. یك فضای زیبایی بود. خیلی فضای صمیمی بود. كمتر این جور فضاها را من دیدهام. باید بگویم در نوع خودش بینظیر است كه یك كسی در خانهاش باز باشد و افراد بدون هیچ تكلفی بیایند و آنجا برای خودشان احساس صاحبخانه بودن بكنند، خودشان چای درست بكنند، از همدیگر پذیرایی بكنند و صاحبخانه هم آنجا باشد و صحبت و درس و...، گاهی نصف روز این جلسات ادامه داشت.
ادامه در پست بعد...