• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 10886)
يکشنبه 1/9/1388 - 23:16 -0 تشکر 165085
ویژه نامه هفته بسیج

سالگرد تشكیل بسیج مستضعفان، یادآور خاطره ی پُرشكوه مجاهداتی است كه در دوران هشت ساله ی جنگ تحمیلی، زیباترین تابلوهای ایثار و فداكاری همراه با نجابت و فروتنی و توأم با شجاعت و رشادت را ترسیم كرده است؛

خاطره ی جوانمردان پاكدامن و غیوری كه شیران روز و زاهدان شب بودند و صحنه ی نبرد با شیطان زر و زور را با عرصه ی جهاد با نفس اماره به هم آمیختند و جبهه ی جنگ را محراب عبادت ساختند؛

جوانانی كه از لذات و هوسهای جوانی برای خدا گذشتند،

و پیرانی كه محنت میدان جنگ را بر راحت پیرانه سر ترجیح دادند،

و مردانی كه محبت زن و فرزند و یار و دیار را در قربانگاه عشق الهی فدا كردند؛

خاطره ی انسانهای بزرگ و كم ادعایی كه كمر به دفاع از ارزشهای الهی بستند و از هیبت دروغین قدرتهایی كه برای حفظ فرهنگ و ارزشهای جاهلی غرب به مصاف ارزشهای الهی آمده بودند، نهراسیدند؛

خاطره ی صدها هزار جوانمرد كه عاشقانه به نداهای مكرر امامشان و محبوبشان و سلسله جنبان عشق مقدسشان، پاسخ گفتند و رو به خدا و پشت به دنیا كردند؛

برخی فوز شهادت یافتند و بعضی با اسارت و جراحت و نقص عضو آزمایش شدند و برخی جسم و جان مبارك خود را كه سرشار از فیض و نور شده بود، سالم و كامل به خانه برگرداندند، تا همچون ذخیره یی برای دفاع در روز احتیاج، و در خدمت اسلام و انقلاب و میهن و ملت، از آن نگهداری كنند؛ «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظرو ما بدّلوا تبدیلا»

 

قابل توجه كاربران عزیز؛به بهترین مطلب و عكس و نوانما برای قدردانی و به رسم یادبود هدیه ای تعلق خواهد گرفت.

كاربران گرامی توجه داشته باشند،برای ارسال هرگونه فایل می توانند به آدرس الكترونیكی انجمن فرهنگ پایداری:anjoman.defa.tebyan@gmail.com بفرستند. 

بسیجی های تبیانی

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

پنج شنبه 5/9/1388 - 19:20 - 0 تشکر 166045

با سلام 

بسیجی عاشق دیدار یار است           بسیجی روز وشب در انتظار است

وَ مَن یَتَوَكَّل عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ
جمعه 6/9/1388 - 2:25 - 0 تشکر 166157

 از تبار لاله ها ( به مناسبت هفته بسیج ) تقدیم به بسیجیان دلاور




از تبار لاله هاگروه 411 پادگان مهندسی بروجرد

از تبار لاله ها

هفتمین مین را که  خنثی کردم و به دست صابر دادم ، سیخک را برداشتم و با عجله شروع به سیخک زدن زمین کردم .هنوز یک متر پیشروی نکرده بودیم که دستی از پشت  شانه ام را نوازش کرد و گفت :

خسته نباشی برادر .

با تعجب سر برگرداندم ، در تاریکی مطلق شب نمی شد او را شناخت .

گفتم :

ببخشید شما ؟!

از نیروهای تک کننده گردان میثم هستم .

شما اینجا چکار دارید ؟ ! مگر میدان مین را نمی بینید ؟

به همین خاطر آمدم ، گفتم شاید کمکی از دستم ساخته باشد .

بی زحمت اگر شما همان عقب منتظر باشید ، کمک بزرگی به ما کرده اید .

  خیلی خوب حالا چرا اخم می کنی . لبخند بزن دلاور .

از اینکه در این جوش وخروش جنگ مزاحم کارم شده بود اعصابم به هم ریخته بود ولی چاره ای نداشتم و مجبور بود آرام صحبت کنم چون فاصله ما با عراقی ها خیلی کم بود ،علاوه بر آن یک گردان از نیروهای تک کننده هم منتظر بودند تا هر چه زودتر میدان پاکسازی شود و علیات شروع شود .وقتی دیدم ایشان بر نمی گردند از حرص سیخک را به زمین کوبیدم و گفتم :

ببین اخوی ، الان موقع خوش و بش و جای اینجور حرفها نیست . اصلا شما نباید بدون اجازه به این محل می آمدی .

با همان لحن متین و آرامش گفت :

من هم دوره ی تخریب را گذرانده ام . برای اینکه راه زودتر برای بچه ها باز شود  اگر اجازه بدهید من هم به شما دو نفر کمک کنم .این بار صابر پا درمیانی کرد و گفت :

سر گروهبان حالا چه اشکال دارد . دلش را نشکن .

 هشتمین مین را از زمین خارج کردم و در حال خنثی کردن آن به صابر گفتم :

یاالله زودتر حالا وقت این کارها نیست . من از کجا این آقا را  توی این تاریکی شب  بشناسم  اصلا از کجا معلوم که ستون پنجمی نباشد ؟

 بخدا جزوه گردان میثمم ، به حاج آقا رحیمی التماس کردم که بگذارد بیایم و به شما کمک کنم .

چرا وظیفه خودت را انجام نمی دهی ؟ و چه اصراری به کمک ما داری ؟!

می خواهم در پاکسازی جاده کربلا من هم سهمی داشته باشم .

 اسم کربلا را که آورد بدنم لرزید . بی اختیار بلند شدم شانه اش را گرفتم و او را به زمین نشاندم .و گفتم :

خیلی خوب حالا با چه وسیله ای زمین را می گردی ؟

 با این سر نیزه .

 دستانش را به آسمان بلند کرد و بعد از اینکه خدایش را سپاس گفت ، سر نیزه اش را بیرون آورد و شروع به سیخک زدن زمین کرد . مقداری که جلو رفت صابر گفت :

سر گروهبان ! سیم تله !

گفتم : خیلی آرام از نزدیکترین  محل به مین ، سیم را قطع کن .کاملا مواظب باش .

صابر سیم را که قطع کرد . مین منور روشن شد . خیلی  دستپاچه شدیم و ناچار روی زمین دراز کشیدیم این آقایی که هنوز اسمش را نمی دانستیم خودش را به مین رساند و با قرار دادن کلاه آهنیش روی مین مانع از نور افشانی  مین شد . در دلم به او احسنت گفتم ولی بی احتیاطی صابر و روشن شدن مین منور باعث شد عراقیها به جنب و جوش بیفتند و رگبارهای پیاپی و بدون هدف خود را به محلی که منور روشن شده بود بگیرند . آنها برای اینکه مطمئن شوند کسی به میدانشان نفوذ نکرده است، منورهای زیادی را بالای سرمان فرستادند ، ما هم فقط باید به زمین می چسبیدیم و تکان نمی خوردیم .

سعی کردم زیر نور منور ها چهره ی غریبه ی مددرسان را ورانداز کنم  ولی او هم کاملا صورتش را به زمین چسبانده بود و منتظر بود که هرچه زودتر نور منورها فروکش کند .اوضاع که کمی عادی شد به صابر و غریبه گفتم :

سریع بلند شوید لطف خداوند شامل حالمان شد و خوشبختانه عراقی ها متوجه حضورمان نشده اند ، والا عملیات لو می رفت .

 چند متر دیگر از میدان را پیشروی کردیم . فاصله ما تا سنگر های عراقی به کمتر از دویست متر رسیده بود . نوار سفید را به جلو غلطاندم و گفتم :

راستی برادر نگفتی اسمت چیست ؟

  اسمم به چه درد شما می خورد . یک بنده گناهکار خدا هستم .

  لااقل بدانیم با چه اسمی صدایت بزنیم .

  چون گردانم میثمه بگویید ، میثم

   فکر نمی کردم اینقدر در کار مین برداری ماهر باشی ! فاصله ات با ما زیاد شده من مجبورم بلند حرف بزنم . کمی آرامتر برو تا ما هم برسیم .

صدای پای بچه ها را میشنوی ؟ اگر ساعت از دوازده بگذرد ترمز های آنها از کار می افتد .  خوب گوش کردم به صابر گفتم :

صابر جان زودتر ، آمدند .

 با عجله چند متر دیگر را پاکسازی کردیم .

حالا گردان تک کننده میثم کاملا به ما چسبیده بود . ما هم تا بریدن آخرین سیم خاردارها فاصله چندانی نداشتیم . میثم که زودتر از ما در محور خودش به سیم خاردار رسیده بود آرام و با عجله به طرف ما آمد و گفت :سر گروهبان شما بروید و سیم خاردارها را قطع کنید ، من این دو سه متر را پاکسازی می کنم .

بدون معطلی بلند شدم صابر را با خود به طرف سیم ها بردم و آنها را با انبر چیدیم صدای روشن شدن تانکهای عراقی به وضوح شنیده می شد و این جابجایی من را به این شک دچار کرده بود  که نکند عراقی ها از حمله مطلع شده باشند !

از پشت سرم صدای یا مهدی ادرکنی یکی از نیروها را شنیدم و با شلیک آر پی جی  او یکی از تانکهای عراقی  مورد اصابت قرار گرفت . گردان سراسیمه حمله کرد. میثم که آخرین مین را پیدا  می کرد با هجوم بچه ها تنها راه حل را  انداختن خودش به روی مین دید تا بدن مطهرش تکه تکه شود و عملیات بچه های گردانش متوقف نشود .

بوی گوشت سوخته بدن میثم با فریاد یا حسین بسیجیان در هم آمیخته بود و جنگ به پیروزی نزدیک می شد . صبح پیروزی باقی مانده بدنش را به هر کس نشان می دادیم از نامش چیزی نمی گفتند  . و میثم چه گمنام زندگی کرد وچه گمنام شهد شهادت نوشید.

نوشته ی : سرگرد نزاجا احمد یوسفی داستان نویس جنگ تحمیلی (هر گونه برداشت منوط به اجازه کتبی از نویسنده است)

جمعه 6/9/1388 - 9:46 - 0 تشکر 166175

من در مورد بسیج نمیتوانم نظری بدهم زیرا که جایگاه بسیجی جایگاهیست فراتر از اندیشه ی و همان بهتر که مرد مخلصی مانند امام خمینی (ره) سخن من را بیان فرماید که چه زیبا میفرماید: "اگر بر کشوری نوای دلنشین تفکر بسیجی طنین انداز شد چشم طمع دشمنان و جهانخواران از ان دور خواهد گردید والا هر لحظه باید منتظر حادثه ماند "

جمعه 6/9/1388 - 10:19 - 0 تشکر 166181

بسیج همان عشق است به امام و شهدا

بسیج نا کجاآباد عشق است

در معنویات دنیای مادی

بسیج آمد و شیطان دهر نمی تواند وطن را آلوده سازد

بسیجی......عاشق است

جمعه 6/9/1388 - 20:4 - 0 تشکر 166270

آپلود سنتر عكس ایرانیان

جمعه 6/9/1388 - 20:4 - 0 تشکر 166271

آپلود سنتر عكس ایرانیان

جمعه 6/9/1388 - 20:5 - 0 تشکر 166272

آپلود سنتر عكس ایرانیان

جمعه 6/9/1388 - 20:21 - 0 تشکر 166276

آپلود سنتر عكس ایرانیان

جمعه 6/9/1388 - 21:13 - 0 تشکر 166285

یا حق

بسم الله گفتم ....

سایه

یاحق

جستم...........

یافتم

سامان گرفتم

باختم .............................بافته ها را باختم ! باختم

:جه سود؟!                   میگویم...                             خود را یافتم         تورا...             شناختم؟

حال ما باتو چنین است بسیج؟!

راه ما با تو بهین ست ؟ بسیج

  تو بگو چرا چنین ست ؟به هیچ.......بسیج

جمعه 6/9/1388 - 23:31 - 0 تشکر 166296

بسیجی نیرویی کارآمد و سرمایه ای گرانبها برای اسلام و انقلاب و کشور است که باوجود آن ، کشور از گزند دشمنان مصون مانده و راههای ترقی و پیشرفت با سرعتی بیشتر طی می شود و هرکس که این نیروی عظیم را انکار کند در خرد و یا صداقت او باید شک کرد .

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.