• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادب و هنر > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادب و هنر (بازدید: 6931)
پنج شنبه 19/6/1388 - 2:38 -0 تشکر 149866
همنوا با بم-همنوا با مردم

 

شاید پرداختن به کنسرتی که برای ۵، ۶ سال پیش است در حال حاضر بی‌ربط به نظر برسد؛ اما می‌توانید این پیشنهاد را آزمایش کنید و ببینید که بدجور جواب می‌دهد!

از کنسرت «همنوا با بم» می‌گویم. کنسرتی که پس از سال‌ها دوری استاد محمدرضا شجریان از صحنه‌ی موسیقی زنده‌ی داخل کشور، او را بار دیگر با این صحنه و هواداران سینه‌چاکش آشتی داد. (تا پیش از این برای استفاده از لفظ «استاد» مشکل داشتم. چند بار در جاهای مختلف نوشتم که بت ساختن از هنرمندان به نفع هیچ کس نیست، نه خود آنها و نه مردم... اما امروز نه تنها واژه‌ی استاد را برای محمدرضا شجریان کم می‌دانم و بر آن تأکید دارم، بلکه با خود عهد کرده‌ام که دیگر اسم او را بدون پیشوند و پسوند تکریم نیاورم!)

بیش از یک دهه قبل بود که قرار بود کنسرت استاد در تالار وحدت برگزار شود؛ اما دوستان همین کسانی که امروز او را با ساسی مانکن مقایسه می‌کنند(!) مقابل ورودی تالار اجتماع کردند تا کنسرت ایشان در سخت‌ترین شرایط برگزار شود و پس از آن اعلام کند «تا وقتی اوضاع بدین ترتیب است، قید برگزاری کنسرت در ایران را می‌زند.»

به هر ترتیب شجریان بزرگ سالیانی را به‌دور از صحنه‌ی موسیقی ایران سپری کرد و فعالیت‌هایش را به برگزاری کنسرت در کشورهای خارجی و انتشار آلبوم همان کنسرت‌ها در ایران محدود کرد؛ تا علاقه‌مندانش از لمس اوج پختگی هنر او و گروهش در بهترین سال‌های آنها محروم بمانند و در این اشتیاق بسوزند.

بیراه نیست اگر بگویم شجریان بزرگ آن سال‌ها را در غربت گذراند. چرا که اگر چه خودش در اینجا زندگی می‌کرد، اما هنرش در غربت شکوفا می‌شد و با تأخیر و به‌صورت غیر‌مستقیم به‌دست هموطنانش در ایران می‌رسید. شاید اشتباه از مرد بزرگ موسیقی ایران بود که همان کاری را کرد که مطلوب آنها بود. شاید اگر همان روز مقابل آنها و خواسته‌های بی‌منطق و غیر‌قانونی‌شان ایستادگی می‌کرد، کار به اینجا نمی‌رسید تا آدمی که کمترین بویی از ادب نبرده، گستاخی را به آنجا برساند که استاد را در حد آن مانکن هم نداند! کاری به اینکه آن آدم در چه جایگاهی ایستاده که جرئت چنین جسارتی می‌یابد و اظهار‌نظرش به هیچ نمی‌ارزد، ندارم، اما به هر حال باید پذیرفت که این رفتارها حاصل همین کوتاه آمدن‌هاست. هرچه بود شجریان بزرگ ارزش هنرش را بیش از آن می‌دانست که آن را خرج کل‌کل با یکسری کوتوله کند!

به هر روی غرض این بود که بپردازیم به کنسرت «همنوا با بم» و آن لحظات ناب پر احساس و دردمندش؛ به آن نگاه‌هایی که در جواب آوازها بین علیزاده و کلهر رد و بدل می‌شود؛ به «همایون» و ساز و آواز دلنشین‌اش در کنار پدر؛ به شجریان بزرگ که کلمات و جمله‌ها حس سرشار و هنر و بزرگواری‌اش را تاب نمی‌آورند؛ به آن تصنیف «فریاد» و شعر جانکاه اخوان: «خانه‌ام آتش گرفته‌ست، آتشی جانسوز...»؛ به آن «مرغ سحر» آخر کنسرت و استاد که با حرکت دست‌هایش از مردم می‌خواهد او را همراهی کنند و جمعیت که یک‌صدا با او فریاد می‌زنند «ظلم ظالم، جور صیاد/ آشیانم داده بر باد...» و در آخر و از همه مهم‌تر آن ساز و آواز حزین و دلنشین در کردبیات (که بهانه‌ی نوشتن این مطلب است)، با کمانچه‌ی سرشار از حس و شور کیهان کلهر، آواز فراموش‌نشدنی شجریان بزرگ (که مو بر تن انسان سیخ می‌کند) و صد البته شعر بی‌نظیر هوشنگ ابتهاج (سایه) که برای توصیف‌اش، باید آن را نه یک بار و چند بار، که صد بار خواند: «برسان باده که غم روی نمود ‌ای ساقی / این شبیخون بلا باز چه بود ‌ای ساقی / حالیا عکس دل ماست در آیینه‌ی جام / تا چه رنگ آورد این چرخ کبود‌ ای ساقی / دیدی آن یار که بستیم صد امید در او / چون به خون دل ما دست گشود‌ ای ساقی / تشنه‌ی خون زمین است فلک، وین مه نو / کهنه داسی‌ست که بس کشته درود ‌ای ساقی / بس که شستیم به خوناب جگر جامه‌ی جان / نه ازو تار به‌جا ماند و نه پود ‌ای ساقی / حق به دست دل من بود که در معبد عشق / سر به غیر تو نیاورد فرود ‌ای ساقی / در فرو بند که چون «سایه» در این خلوت غم / با کسم نیست سر گفت و شنود‌ ای ساقی»

با خواندن دوباره‌ی مطلب به ذهنم رسید که شاید این‌گونه تصور شود که این نوشته، جوابی است به آن نامه‌ی سخیف. اما باید بگویم که پاسخ دادن به آن مهملات را نه در شأن استاد، که در شأن خودم نیز نمی‌دانم. این مطلب تنها پیشنهادی بود برای دیدن و شنیدن یک موسیقی وارسته و بیدار در این روزها؛ و البته تذکری برای خودم که اخیراً انتقاداتی به شجریان بزرگ داشتم، تا فراموش نکنم همه‌ی هنرش را و سختی‌هایی که در این راه کشیده و البته بزرگواری و مردم‌داری بی‌پایانش را... اسطوره‌ها این‌گونه زاده می‌شوند.

نویسنده: حمیدرضا منبتی

منبع: روزنامه‌ی «اعتماد ملی»، شماره‌ی ۹۶۰، شنبه ۱۳ تیرماه ۱۳۸۸

سياوش بيدکاني

راوي بيداد و داد موسيقي و مردمان ايران زمين

خنياگر مرغ سحر ، باربد زمان

جناب استاد محمدرضا شجريان

جمعه 27/1/1389 - 12:9 - 0 تشکر 195273

شنبه 28/1/1389 - 11:14 - 0 تشکر 195473

جناب 011and110 من یه چیزی بگم
واقعها مجبور نیستید در جایی که میبینید مثلا اطلاعاتی برای ارایه کردن ندارید مطلب درج کنید
میشه فقط یک مورد بی احترامی در حرفهای من مشخص کنید
این شماها هستید که راه به راه به استاد لقب میدید
واقعا که

سياوش بيدکاني

راوي بيداد و داد موسيقي و مردمان ايران زمين

خنياگر مرغ سحر ، باربد زمان

جناب استاد محمدرضا شجريان

جمعه 31/2/1389 - 15:4 - 0 تشکر 201475

به نظر من استاد شجریان به خاطر تفکرات لیبرال دچار مشکل شدن

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.