به نام خدا
سلام مجدد
گویای خاموش عزیزم از محبتت ممنونم و بخاطر همه ی روحیه دادن هایت در مدت این چند ماه و راهنمایی ها و همراهی هایت یک دنیا ممنونم ...انشاالله بتونم جبران کنم و انشاالله که به زودی زودی یک شیرینی تُپل بهمان بدهکار بشی ... (اگه منم که تو را هم به وادی لینگوئیستیش! می کشونم پس آماده شو)
حالا یه راه حلی پیدا کن تا بهت شیرینی رو بدم؟ :دی
اولاً که من هم به همون دلایل ممنونم :D
و خوشحالم که اون ایام بهانه ای شد برای آشنایی بیشتر با یه دوست خیلی عزیز.
ثانیاً چی رو جبران کنی؟! من حالا حالا ها باید بدوَم تا بتونم الطاف شما رو جبران کنم (دونقطه ایکس!)
ولی خب، ممنون می شم که همچنان از راهنمایی ها و روحیه دادن هات بهره مندم کنی، می دونی که بهش نیاز دارم..
ثالثاًعمراً که بتونی منو به وادی لینگوئیستیش (؟!) بکشونی! گرچه ارادت خاصی به این رشته و نیز محصلینش دارم، اما اولویت اولم اون قدر برام عزیزه که این اولویت دوم رو می زنه کنار :D
لینگوئیستیش؟!! اینو دیگه از کجا اوردی؟!
رابعاً (این رابعاً از همه مهم تره!)
رابعـــــــاً ! راه حل شیرینی رو من پیدا کنم؟!!!
تو خودت قضاوت کن! شیرینی رو من باید بخورم، اون وقت راه حلش رو هم من پیدا کنم؟!!
نمی شه که همه ی کارا رو من بکنم! :D
ضمناً سعی نکن با این حرفا ذهن منو منحرف کنی!
باید اون شیرینی منو بدی!
موفق باشی گلم...