• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن خانواده > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
خانواده (بازدید: 6709)
پنج شنبه 22/5/1388 - 8:29 -0 تشکر 141447
!!!اعتراف نامه

 سلاااااام

یادتونه بچه که بودیم کلی شیطونی و خرابکاری می کردیم ، اخرش هم فکر می کریم هیچکی نمی فهمه؟؟؟

 بعضی وقت ها لو می رفتیم و به سزای اعمالمون(!) می رسیدیم.. :(

بعضی وقت ها هم قسر در می رفتیم... :)

 

یادش بخیر .....

چه بلا هایی که تو مدرسه سر معلما نیاوردیم...

.

.

خلاصه اینجا سرای اعترافات ه...

هر کدوم هر شیطونی ای که کردیم و می خوایم بگیم..

.

.

.

من اعتراف می کنم.....!!!

 

غروب پنج فصل سال را در خنده مي گريم خدا قوت دهد اين چشم هاي مهربانم را
سه شنبه 26/8/1388 - 21:40 - 0 تشکر 164206

بنام خدا

سلام

من موندم چجوری ادم میتونه كرم رو قطعه قطعه كنه!!!!  من از یه متری ش هم نمی تونم رد شم!!

میدونم با این اعترافم این چیزی رو که در ادامه میگم رو باور نمی‌کنید

اولاً من هم از این جک و جونورها به بدترین نحو چندشم میشه.

و تنها با یک وسیله که چیزی از بدن این جونورها رو نتوم احساس کنم بهشون دست میزنم.

مثلاً اگه بخوام سوسک بکشم، با یه لنگه دمپایی که تو دستم گرفتمف این کار رو می‌کنم. و اصلاً وقتی دمپایی تو پام باشه این کار رو نمیکنم، چون یه ذره ابعاد بدنش رو زیر پام حس می‌کنم و همین برام چندش آوره

در مورد اون کرمها هم من با چاقو این کار رو کردم تا چیزی از تکه شدنشون رو دستم حس نکنه.

جالبتر اینجاس که همون زمونا بود که بابام چند تا کرم از باغچه در آورد و نمیدونم برای چه کاری گذاشت تو یه بشقابی که ازش استفاده می‌کردیم.

من بلافاصله اون بشقاب رو خط خطی کردم و علامت گذاشتم تا خدای ناکرده تو اون بشقاب دیگه چیزی نخورم. حتی بعد از چندین سال و چندین بار وایتکسی شدن و ...

منتظر ادامه اعترافاتم باشید

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
سه شنبه 26/8/1388 - 22:25 - 0 تشکر 164210

سلام

قصد اعتراف دارم!

تقریبا دو بار شده که بی رحمانه قورباغه را در شرایط سخت میکشم!!! اولین که اصلا قابل توصیف نیست!

داستان از این قراره که ما همیشه قورباغه رو با سوزن تشریح نخاعی میکنیم، اما اون دفعه مجبور بودیم با پنبه ی آغشته با کلروفرم که جلوی دهنش میذاریم، بیهوش کنیم!!! خدا قسمت نکنه! وقتی پنبه رو گذاشتیم فکرکردیم بیهوشه، بعد قیچی و پنس رو برداشتم و شکمش رو شکافتم، که یه دفعه دست و پاش جون گرفتند!!!! اما چاره ای نبود جز اینکه خونسردیمو حفظ کنم و هر چه سریعتر قلبشو در بیارم تا کاملا بکشمش و درد رو بیش از این تحمل نکنه!!!! یک قلب کوچولو که پیدا کردنش یکم با مشکل مواجه شده بود...و منقبض شدن عضلاتش اونم در حالی که دست و پاش با سوزن به ظرف تشریح وصل بودند و شکمش کاملا باز بود!!! یادم نمیره هیچ وقت ....لحظه ی آخر که قلبشو با پنس گرفتم بالا ،بدنش هم منقبش شد و اومد بالا!!!! و بعد در کمال ...( خیلی حالم بد شد) قلبشو کندم و انداختمش گوشه ی ظرف!!!!

از اون روز گفتم خواهش میکنم به فکر رفاه حال دانشجویان قدرنشناس و بی رحم نباشید!

یکم کمتر اینا رو زجر بدید!!! چه خبره هر جلسه چند تا رو واسه دیدن فقط یک تحریک عصبی! فدا میکنیم؟؟ 

خدایا واقعا من رو ببخش

میدونم بیشتر از اونی که یک موجود رو از بین بردم چیزی یاد نگرفتم! پی بردن به چنین موجود با این پیچیدگی واقعا جای تامل داره!

یک چیز دیگه هم اعتراف کنم!!!!

چند روز پیش ساعتهای 5/30 بعد از ظهر تو کمپس دانشگاه راه میرفتم که برم بیرون از دانشگاه..بعد...(هر وقت یادم میاد احساس عذاب وجدان بهم دست میده)...دیدم یه قورباغه از جویبار های تو دانشگاه اومده بیرون و روی آسفالت پیاده رو داره به سختی راه میره! پوستش خشک شده بود و هی می لنگید...خیلی دلم سوخت..اما اینقدر عجله داشتم و البته دستکش هم نداشتم!(گرفتن قورباغه بی دستکش اصلا برام ممکن نیست!) که راهم رو گرفتم و رفتم!!!
چند روز بعد فهمیدم که بچه ها وسط خیابون کمپس پیداش کرده بودن اما اونا هم مثل من بی تفاوت گذشتن...نمیدونم چه بلایی سرش اومده!

انشاءالله به آب رسیده....

خدایا ببخش...چقدر این قورباغه ها به گردن من و امثال من حق دارن...

 

خدايا در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهي مي کشاند مرا با نداشتن و نخواستن رويين تن کن. (علي شريعتي)

.

.

"مدير انجمن زن ريحانه ي آفرينش"

"جانشين انجمن زبان انگليسي"

سه شنبه 26/8/1388 - 22:48 - 0 تشکر 164214

سلام

باتنیستتتتت!!! قلبم تیرکشید.. دست و پام منقبض شد.. درست عین همون قورباغه هه.. هنوزم قلبم سوزن سوزن میشه .. خیلی فجیع بید!

    

خنجر آب‌دیده را زنگ عوض نمی‌کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی‌کند
بگوی با منافقین به کوری دو چشمتان
پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی‌کند

چهارشنبه 27/8/1388 - 16:51 - 0 تشکر 164292

اییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

وای چه تاپیك ه چندشی شدهههههههههههههههههههههههه

اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااخخ

اخه فرقی نداره ........... ادم دستش و بزنه یا نه ...بالاخره كه می كشییید.....چقدر بی رحمید شما هاااااااااااااااااااااااااااااااا

اخخخخ هر كار می كنم تصور ابعاد بدن سوسك زیر دمپایی از ذهنم نمیره................

دیگه نمیام تو این تاپیك ...:)

چقدر مردم خبیثنددددد!!!!!!!!!

غروب پنج فصل سال را در خنده مي گريم خدا قوت دهد اين چشم هاي مهربانم را
يکشنبه 1/9/1388 - 18:1 - 0 تشکر 164961

سلام

از اونجا که امروز رو فرم تشریف دارم یه سر میرم چند سال پیش و بر میگردم

بله سوم دبیرستان بودم زنگ تفریح قبل یه امتحان حفظی بود با بچه ها تو حیاط زیر یه درخت اقاقیا نشسته بودیم و از آلزایمری که اینقد زود به سراغمون اومده بود شکایت میکردیم یهو یکی از بچه ها گفت شنیده گل اقاقیا برای حافظه خوبه ناگهان همه نگاهها به سمت من خیره شد اول فکر کردم به خاطر شباهتم به گل اقاقیاست اما بعد فهمیدم نه انگار در پس این نگاهها یه فکر خبیثانست اهمیت ندادم و اینکه گیر ندینو اینحرفا ولی یه راه آی آر بودو یه تریلی معرفت و چاره ای نبود جز قبول این درخواست خلاصه بسم الله گفتیمو رفتیم بالا بچه ها چادر گرفته بودن که مثلا من گلا رو بتکونم یه خورده گل چیدم براشون خواستم بیام پایین که شروع کردن

برو برو راه آی آر برو هی هی

تا حالا این همه آدم منو یه جا تشویق نکرده بودن این اشک شوقه ها منم که اصولا جو خورم زیاده سریع دچار جو گرفتگی میشم

آقا رفتیم بالاتر تا اینکه زنگ تفریح تموم شد و بلا فاصله صدای سوت معاون مدرسه که

آهای تو کیی اون بالا معرکه گرفتی

ای دنیای بی وفا همه بچه ها غیر 2 نفر رفتن تو کلاسا راه آی آر موندو حوضش دقیقا با همون سرعتی که جو منو گرفت به همون سرعتم جو ولم کرد بی معرفت

حاا موندم اون بالا خدایا من آخه چجوری از این شاخه های نازک رفتم بالا اونجا بود که به تاثیر جو در زندگی بشریت پی بردم آخه دختر نونت نبود آبت نبود درخت بالا رفتنت چی بود

خلاصه اون بالا کل اموات غریب بد وارث و بی وارثو به فیض رسوندم و با کلی بسم الله بسم الله اومدم پایین

بقیه ماجرا بعد پایین اومدن و نمره انضباط اون ترمم رو به خاطر جلو گیری از خشونتو حفظ فضای آروم اینجا ترجیحا حذف میکنم

زندگی شوق رسیدن به همان فردایست که نخواهد آمد 

تو نه در دیروزی و نه در فردایی ظرف امروز پر از بودن توست زندگی را دریاب 

يکشنبه 1/9/1388 - 21:50 - 0 تشکر 165034

خدا خیرت بده ...

به این می گن شیطونی...

بالاخره یکی پیدا شد که به قورباغه و مگس و کرم و اینا کاری نداشت!!! دیییییییییییییییی

ههه ههههه

...

غروب پنج فصل سال را در خنده مي گريم خدا قوت دهد اين چشم هاي مهربانم را
چهارشنبه 4/9/1388 - 19:34 - 0 تشکر 165686

به نام خدا

سلام

با کمال شرمندگی و ناراحتی یه اعترافی می کنم.

این غمیه که دو سال تو دل مونده.

دو سال پیش آخرای پاییز ( تقریبا همین هنگامه هااا) یه کرم سبزالوی چاق ( چاقالوی سبز :) پیداش کردم اوردم خونه گذاشتمش تو یه محفظه.

البته تو محفظه هه یه شاخه ی درخت نارنج هم بود که تغذیه کنه. بعدش دو تای دیگه هم گفتم و شدن سه تا.

ماه اول خوب بود.غذا می خوردنو هی چاق تر می شدن تا اینکه روی شاخه خوابیدن تا پروانه بشن.

زمستون رفت و بهار اومد ولی اینا همچنان خواب بودن.

مام نیمه ی دوم عید نوروز میخواستیم بریم شیراز. ( یاد شیراز و خاطره نویسیاش بخیر

خلاصه ما رفیتمو برگشتیم دیدم یه پروانه خوشششششششششگل تو اون محفظه هه داره به بیرون ملتمسانه نگاه میکنه. مرده بود!

یه بالشم شکسته بود :(

تا الان این حرفا تو دلم بود تا اینکه امسال به یه پیله ی کرم پروانه بر خوردم ..این عکسش.

1

2

بعد دیدن این کرم ه با خودم گفتم حتما خدا بخشیده منو که اینو بهم نشون داده دوباره

ولی چن روز پیش یه بارون با باد شدید می بارید که ..

:(

3

یه پیله ی خالی

:(

خیلی گشتم تا لااقل جسد کرم ه رو پیدا کنم

..

دعام کنید

:(

 

  «همانا این دل ها همانند بدن ها افسرده می شوند، پس برای شادابی دل ها، سخنان زیبای حکمت آمیز را بجویید»

 

حکمت91.نهج البلاغه.امام علی (ع)

 

 

اگر در این روزگار مُردم، بگویید به او بگویند:

*مادرانه ها*

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.