سلام
با این حساب طبق گفته های دوستان انگاری این 3 حالتیکه گفتم همشون یکی بودن نه ؟ خب ما قبول کردیم ، خونواده هامون چی ؟
اونارو چجوری توجیه کنیم ؟
مثلا خود من همین حالت سومیه شرح حال منه با این تفاوت که اختلاف سنیمون 3 ساله .
منو خواهرم مث آرسو و خواهرش با هم به تفاهم رسیدیم که اگه واسه اون خواستگار اومد مشکلی نیس ، اما خب این شاید 10% قضیه ام نباشه ، اون 90% باقی که رضایت خونوادس چجوری باید جلب شه ؟
شاید منه خواهر بزرگتر ناراحت شم که حتما میشم
اما به مراتب بهتره از شنیدن گوشه کنایه و سرکوفت که اگه فلانیو قبول می کردی اینجور میشد یا مگه فلانی چش بود که گفتی نه و خلاصه قبرستون کهنه می شکافن دیگه .
حالا اینا یه طرف ناراحتیه آبجی کوچیکه یه طرف دیگه ، خب سخته دیگه .
اونم منیکه شاید به ظاهر ِاندهو سگ و گربه ایم البته بلا نسبت سگ و گربه
اما به باطن جونم واسش در میره .
اینم بگما قضیه آبجیم یه چیز تو مایه های لیلی مجنونو از اون عشق دو طرفه های باحاله .
هیـــــــــــم ما که حسود نیستیم خوش به حالشون .
خب با این اوصاف حالا نوبت شماس :
یه دید کلی به این قضیه که الان دیگه یه کوچولو شخصی شده و بعدشم اگه تونستید خودتونو تو موقعیت بذارید و دوباره راه حل بگید .
ممنون .