• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن عمومی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
عمومی (بازدید: 5802)
سه شنبه 6/5/1388 - 11:47 -0 تشکر 136336
شما چند سالته؟

 

به نام خدا

 

سلام به دوستان

 

 

با یک بحث کاملا تکراری در خدمت دوستان هستیم

 

شما چند سالتونه؟

 

 

خب شوخی کردم، کجا میرید؟ صبر کنید

این یکم فرق داره با قبلیا

 

 

شما چند ساله تو انجمن های تخصصی هستید؟  حالا شد

 

تاریخ اولین پستی رو که ثبت کردی یادته؟ کی بود؟ چه ساعتی؟

 

 

برید لطفا تو قسمت "پاسخ های من"ِ خودتون و تاریخ اولین پستتونو ببینید.

 

از چیزایی که اوایل می نوشتید خندتون نمیگیره؟

 

من که خندم می گیره

 

 

نسبت به اون موقع چقدر تغییر کردید؟

 

آدرس چند تا ازتاپیک هایی که اوایل توش شرکت داشتیدو بذارید ما هم بخونیم

سعی می کنیم بگیم که نسبت به اوایل چه تغییراتی داشتید.

خوب شدید ؛ بد شدید  که نشدید انشالله

یا بی تغییر موندید

 

 

یادتون نره حتما بگید تا این لحظه "پاسخ های من"ِتون چند صفحه س 

 

در ادامه میایم و با دوستان پاسخ های قدیمتونو میخونیم :) 

 

 

  «همانا این دل ها همانند بدن ها افسرده می شوند، پس برای شادابی دل ها، سخنان زیبای حکمت آمیز را بجویید»

 

حکمت91.نهج البلاغه.امام علی (ع)

 

 

اگر در این روزگار مُردم، بگویید به او بگویند:

*مادرانه ها*

سه شنبه 6/5/1388 - 15:18 - 0 تشکر 136431

به نام خدا

سلام

به به چه بحث باحالی

من اولین بحثمو فکر کنم 1سالو 3 ماه پیش زدم

سریالهای بی محتوایی مثل یوسف به درد ما نمخورد

خدمت تمام دوستان عزیز سلام عرض میکنم همان طور که میدانید سریال یوسف پیامبر چندی است که پخش میشود اما تا به حال به این فکر کردید که آیا حضرت یوسف(ع) ربطی به دین و مذهب وحتی فرهنگ ما دارد چیزی که الان در معرض تمسخر و...است .

دین وفرهنگ وتاریخ ماست نه پیامبری که به ما ربطی ندارد همانطور که میدانید درحال حاضر کشور کره ی جنوبی درحال نمایان کردن تاریخ خود به تمام کشورهاست مثلا سریالی مانندامپراتور دریا ،افسانه جومونگ و...که تنها نمونه از اینهاست که فرهنگ خود را گسترش میدهد اما ما چه میکنیم. چیزی که ما به عنوان یوسف در سیما می بینیم تنها وسیله ای برای اغاز کردن مسائلی که در تمام فیلمهای ایران مثل عشق بازی های بی معنا ریخت وپاشهای بی موردو...که نه تنها فرهنگ ودین مارا اعتلا نمیبخشد بلکه انرا سخیفتر میکند.آیا ما تنها یوسف را داریم ائمه اطهار (ع)را نداشتیم آیا در تاریخمان داریوش وامیر کبیر وستارخان و...که هر کدام از انها میتواند به نمایش گذاشته شود وبینی دشمن را به زمین خواهد مالید من که به شخصه معتقدم که این سریال نمیتواند خلاءهای صدا وسیما را پر کند.

ممنون این بحثت باعث شد یکم به عقب بررگردم

سه شنبه 6/5/1388 - 15:19 - 0 تشکر 136432

سلام رفقا...
ما که هنوز به سال نکشیده....ای بابا....
خب من توی تبیان اولا توی ثبت مطلب بودم و از انجمن سر در نمیاوردم.
اما.....همون (سه نقطه)
اولین تاپیک من بر میگرده به 9 ماه پیش....
یعنی 12/7/87.....ساعت 19:45
موضوع:بهترین روز زندگی شما چه روزیه؟؟؟
البته بین اولین تاپیک و دومین تاپیک بوجود اومده توسط من حدودا 8 ماه فاصله بود
...
دومین تاپیک من 21/3/88...ساعت 17:54
موضوع:جشن تولد
.......................................................................
اما اولین پست من به تاپیکا بر میگرده به شهریور ماه
یعنی 25/6/87.....ساعت 11:49
موضوع:کی دوس داره تیمای شهرستانی بالا بیاد؟؟؟
ورزش و تندرستی
......................................................................


Into the sorrow of the night
Through the valley of dark dispair
Across the black sea of iniquity
Where the wind is the cry of the
suffering
There came a glorious saving light
The light of eternal peace
Jesus Christ, the King of Kings
.

 

       ...*.*.*.*.*.,وبلاگ من در تبیان.*.*.*.*.*...

سه شنبه 6/5/1388 - 15:30 - 0 تشکر 136439

به نام خدا

سلام

اووووووه!!!

من سن های متعددی دارم!!!

چرا؟!!

می گم خدمتتون!

من چندین بار در تبیان متولد شدم و مرحوم گشتم!

بعد یه مدت دوباره متولد شدم دوباره مرحوم شدم!

و همین طور تا الآن!

شرح این تولدها و مرحومیت!! (با محرومیت اشتباه نشه :D ) بدین شرح است:

(البته می دونم شما فقط انجمن های تخصصی رو خواستید، اما دلم می خواد همه ی سابقه مو بگم! بذارید برای یه پیر تبیانی تجدید خاطره بشه! هههه)

اینجانب گویای خاموش در تابستان سال 84 پا به عرصه ی تبیان گذاشتم!

یه دو سه ماهی همین طوری الکی می گشتم توی سایت! یه چیزایی می خوندم و گاهیم توی مسابقه ها شرکت می کردم!! :D

سرانجام در تاریخ 20/8/ 1384 اولین پستم رو توی ثبت مطلب قدیم ثبت کردم. یادش به خیر!

اینو نوشته بودم (فکر کنم اون روزا دلم گرفته بوده که این طور نوشتم!)

تایید شده
درد دل
به نام خدایی كه یار تنهایان و كس بی كسان است. كسی كه تو را می بیند و احوالت را میداند .

سخنم كوتاه است ولی برای تویی كه دلت پر است از این دنیا پر از معناست. بخوان و آرام گیر كه او همواره با تو است.

"توكل بر خدا مشكلات انسان را حل می كند."         "امام علی (ع)"   

و نیز بدان كه:

"آدم شكیبا هر چقدر سختی و گرفتاریش به طول انجامد سرانجام پیروز خواهد شد."
"امام علی (ع) " 

هر وقت هم كه در گرداب مصائب احساس كردی غمخواری نداری به خاطر بیاور كه : 

"من از احوال پیروانم در همه حال با خبرم."          "امام مهدی (ع)"

هنوز هم فكر می كنی تنهایی؟؟!!!   

همون وقت ها بود که یه سر هم زدم به انجمن های خیلی قدیم (که نوا هم گفت، قبل از برسا بود)، و توی انجمن انگلیسی یه پست زدم، ولی از اون جایی که هنوز ممیزی بودم، پستم دیر عمومی شد و منم دیگه پیگیرش نشدم ببینم کسی جواب داده یا نه! (بمیرم برای ممیزی ها!) گفته بودم من دانشجوی مترجمی هستم و اینا، و درباره ی نوع فعالیت یه چیزی پرسیده بودم (یادم نیست چی)، ولی بعد همون طور که گفتم دیگه پیگیر نشدم.
بعد یه حضور نسبتاً خیلی پر رنگ! توی ثبت مطلب روزانه داشتم... یادش به خیر اون زمونا! برادر بزرگترمون آقا حامد...، ارمغان الهی، نیلوفر8، شقایق صحرایی عزیز، مجمر و خواهر زاده ش کوشولو، جناب مک لارن، اون آیدی سکرت ه آرسو! ، ره توشه دیدار، مجنون u، غوغای خاموش!! ، نگارینا، و خییییییییلی های دیگه...
تا وقتی که ثبت مطلب هم از سایت قدیم منتقل شد به ساختار جدید سایت، و ناگهان انگاری آب ریخته باشی تو لونه ی مورچه! همه ی بچه ها پراکنده شدن! چون به طرز افتضاحی امکانات کم شده بود و اصلاً قاطی پاتی بود همه چیز! من هم بعد از یه کم تقلاً توی اون محیط، نا امید گشته و برای بار اول مرحوم گشتم!
بعد از یه مدّت دوباره برگشتم به ثبت مطلب و باز حضورم رو آغاز کردم (این اولین تولد دوباره م بود!) کم کم یه عده از قدیمی ها هم برگشتن و دوباره جمعمون نسبتاً جمع شد...
و این داستان ادامه دارد!

 

بخشيدن يعني آزاد کردن يک زنداني...

و کشف اين که آن زنداني خودت هستي!

 

سه شنبه 6/5/1388 - 15:42 - 0 تشکر 136444

ادامه ی ماجرا!

یه مدت توی ثبت مطلب با هم بودیم خوش بودیم، سوار لاک پشت بودیم... نه چیزه، ببخشید، اون مال اردوهای مدرسه بود! :D   خلاصه روزگار می گذروندیم که یه روز یه دوست قدیمی و گل، یعنی شقایق صحرایی عزیزم گفت که گویا جان! بیا برسا اون جا خیلی خوبه و اینا! ما هم اطاعت امر کردیم و بدین طریق فعالیتم توی انجمن های تخصصی تبیان آغاز شد! یعنی در تابستان 86! این شد تولدی دوباره، و به طور همزمان هم مرگی تدریجی در ثبت مطلب داشتم!

در بدو ورود به برسا به انجمن انگلیسی اون زمان رفتم و دیدم انجمن خوابش برده... و یه سانت هم خاک روش نشسته! منم دست به کار شدم و دستمال گرفتم دستم و شروع کردم به پاک کردن خاک ها! اما توی چند ماه فعالیتم توی برسا (تا زمان فوت برسا!) فقط تونستم یه تکون کوچیک به انجمن انگلیسی بدم. چون هم همکاری کم بود و مهم تر این که چون مدیر انجمن رفته بود، پست ممیزی ها خیییییییییلی دیر عمومی می شد و کارها مورچه ای پیش می رفت.

خلاصه تا آخر برسا هم بودیم و توی انجمن های مختلف در کنار دوستان بودیم.

یکی دو پست هم توی انجمن های تخصصی جدید زدیم و بعد دوباره مرحوم شدیم... (چرا فعل هام جمع شد؟! همش خود یه نفرو دارم می گم!  :D )

(دلیل فوت: هم امکانات انجمن های جدید خیلی بد و کم بود و هم من سال آخر دانشگاه بودم و حجم غیرقابل تصور درس ها و...)

و باز هم ادامه دارد...

 

بخشيدن يعني آزاد کردن يک زنداني...

و کشف اين که آن زنداني خودت هستي!

 

سه شنبه 6/5/1388 - 15:59 - 0 تشکر 136457

یادم نیست کی اومدم تبیان

اما گمونم اردیبهشت 85 یه پست زدم و توش آقایون رو مورد مرحمت قرار دادم، دقیقا یادم نیست حال ندارم برم نیگا کنم شرمنده!

سه شنبه 6/5/1388 - 16:33 - 0 تشکر 136467

با سلام

من متولد 68 هستم

اولین پاسخ من جمعه 17/8/1387- 4:27 در بحث برنامه 90 بود (انجمن ورزش و تندرستی)

اولین بحث من جمعه 17/8/1387-4:59  بحث استقلال بهترین تیم لیگ 87-88 (انجمن ورزش و تندرستی) (اون موقع من گفتم استقلال بهترینه و قهرمان هم شد)

استقلال بهترین تیم لیگ 87-88

برنامه 90

امام زمان (عج) : اگر شیعیان ما به عهد و پیمانی که با ما بسته اند وفادار بودند فرج من به تاخیر نمی افتاد.   

سه شنبه 6/5/1388 - 16:46 - 0 تشکر 136474

ادامه داستان گویای خاموش! :

خوب انگار از پشت صحنه اشاره می کنن که سخن کوتاه باید!

اوکی! سعی می کنم خلاصه ش کنم!

توی سال تحصیلی چند بار، انگشت شمار، به انجمن های تخصصی و ثبت مطلب سر زدم و تک و توک پست زدم، اما دیگه ممیزی شده بودم، وقت هم نداشتم، پس موندگار نشدم. ظاهراً این بین یه بار به یلدای عشق گفته بودم که دو ماه دیگه بر می گردم (احتمالاً پایان امتحانات نیمسال اول منظورم بود)، اما این حرفم یادم رفت و اصلاً فرصت هم پیدا نمی کردم. اون پاسخم به یلدای عشق یا همون آنشرلی خودمون رو هم همون پارسال هر چی گشتم توی پاسخ های من پیدا نکردم! انگار حذف شده!

اما یکی از پست های اون زمونم توی انجمن انگلیسی بود، توی این لینک (به فونت و رنگ های جوات! دقت نمایید!):

http://www.tebyan.net/index.aspx?PID=17257&PageSize=10&THREADID=14074&PageIndex=1

روزگار می گذشت؛ تابستون 87 شد و دوباره در ثبت مطلب متولد شدم!

گاهی به انجمن ها هم سر می زدم، اما با محیط غریب بودم و پستی نمی زدم.

خلاصه چند صباحی توی ثبت مطلب بودم تا این که توی یکی از نظرهای مطالبم یه نفر به نام Ansherly بهم گفت (با این مضمون): پس کجا رفتید؟ توی فلان تاپیک توی انجمن قرآن و عترت گفته بودید دو ماه دیگه بر می گردید، اما برنگشتید؟ (به افعال جمع دقت کنید :D )

آهان بهش گفتم ببخشید لحنتون آشناست، انگار قدیمی هستید، اما اسمتون انگار جدیده! گفتم همون یلدای عشق هستم دیگه!

خلاصه گفت بیا انجمن ها و منم گفتم چششششششم، و اومدم. اولین پستم تبریک کابر نمونه شدن جناب مک لارن بود:

**انتخاب کاربر نمونه**

سلام به همه، به خصوص به کاربر نمونه مون، آقا مهدی عزیز

منم با کمی تاخیر تبریک عرض می کنم. 

ان شاءالله همیشه و همه جا موفق باشید.

برا همدیگه دعا کنیم

گویای خاموش

***

و خلاصه باری دیگر گویای خاموش متولد شد و تا این تاریخ هنوز هم زنده است خدارو شکر!  :D

دعوام نکنید به خاطر وراجیم! اما یه ادامه ی کوچولو هم داره! در حد گفتن سن!!

 

بخشيدن يعني آزاد کردن يک زنداني...

و کشف اين که آن زنداني خودت هستي!

 

سه شنبه 6/5/1388 - 17:12 - 0 تشکر 136493

قسمت پایانی!

در تابستان 84 در تبیان متولد شدم (تاریخ ثبت نامم! یادم نیست) ---> الآن حدود 4 سالمه!

در تابستان 86 وارد انجمن های تخصصی (برسا) شدم ---> الآن حدود 2 سال و خورده ایمه!

در تابستان 87 وارد ساختار جدید انجمن های تخصصی شدم ---> الآن حدود یک سال و خورده ایمه!

حالا اگه گفتید من چند سالمه؟!!! :D

راستی اینم بگم: 106 صفحه پاسخ توی انجمن ها دارم.

اما تحلیلم از شخصیت خودم:

صحبت های اون زمونم... ههههههههه!  اون زمون ها من خییییلی جدی و عصا قورت داده بودم! والبته حالا که بعضی پست ها و گاهیم ایمل های قدیمم رو می خونم خنده م می گیره که یعنی این آدم جدی و زیادی مؤدب منم؟!!! هی هی هی

به خاطر همین جدیتم (لا اقل دلیل عمده ش فکر کنم این باشه)، تعداد کثیری از دوستان در مراحل مختلف فعالیتم (ثبت مطلب، برسا، این جا) خلاصه خیلی ها فکر می کردن من آقا هستم! حتی یادمه توی ثبت مطلب قدیم یه بار که توی یه پستی گفتم بابا من که آقا نیستم، بعضی ها تعجب کردن و حتی جناب مک لارن عذر خواهی کرد که: ببخشید تا حالا لحنم خیلی محترمانه نبوده باهاتون، چون فکر می کردم پسرید! (بنده خدا قبلش هم لحنش خوب و مؤدبانه بود..)

الآن به نظرم یه خورده مهربون تر! شدم، خیلی بیشتر می خندم! و جالبه که در عین این که بعضی ها می گن اخلاقت بدک نیست (تریپ تواضع!)، اما هنوز هم بعضی ها (یادم نیست کی!) می گن جدی هستی!

اینم چند تا لینک از فعالیت های پارسالم. دیگه قضاوت با شماست که بهتر شدم یا بدتر (دو سه تا از پست های قدیمم رو هم توی پست های قبل این تاپیک زدم، در قضاوت اون ها رو هم حتماً دخیل کنید، به فونت ها و رنگشون هم دقت بشه!):

http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=17257&threadID=50636

http://www.tebyan.net/index.aspx?PID=17257&PageSize=10&THREADID=37475&PageIndex=2

http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=17257&threadID=59296

این بود انشای من! :D

 

بخشيدن يعني آزاد کردن يک زنداني...

و کشف اين که آن زنداني خودت هستي!

 

سه شنبه 6/5/1388 - 18:40 - 0 تشکر 136526

سلام

به این ترتیب من فقط 6 ماهمه.....آخی من چقدر نازم.

 

 

يه سري به خدا بزنيم

خيلي زود

بي بهانه...

سه شنبه 6/5/1388 - 20:27 - 0 تشکر 136576

سلام ، سلام من خوبم شما خوبین ؟

ممنون بابت طرح این موضوع ، منم همون اوایل که تهنا بودمو هیچ کیو نمی شناختم همچین تاپیکی به کلم خطور کرد یه چیزی تو همین مایه هام زدم آما دوستان همچین لطفشون شامل حال ما نشد ، شایدم واسه این بود که تازه وارد بودیم !

الله اعلم ...

خب ...

منم تبیانو خیلی وقته می شناسم ، ینی از همون موقع که سیستممونو جمع کردیم .

 اوایل فقط عکس دانلود می کردم . اکثرنم ورزشیو سینمائی .

کم کم با ثبت مطلب شروع کردم ، دیدم انگار اونجا هیچ کی به هیچ کی نیس ، هر کی به فکر مطالب خودش بود و ... تا اینکه گذرم افتاد به انجمنا ، یه چندباری اومدم ، خیلی محیطش واسم غریب بود .

 از یه طرف صمیمیت بین بچه هارو می دیدم دلم هوایی می شد ، دوس داشتم منم یکی باشم مث اونا اما از طرفیم احساس غربت در حد تیم ملی .

آقا_برادر دلو زدیم به دریاو اولین تاپیکو در تاریخ 28/8/87با عنوان " نمیدونم چجوری باید شروع کنم " زدیم .

مکلارنو سعیدانو تیردراپو زحلو پناه ازم استقبال کردن ، خوشم اومد دمشون گرم ، یه نموره از ترسم ریخت . اولین پاسخمم به بحث "رشته ورزشیه مورد علاقه " بود .

داش علی گرفتارمون کردیا ، جومونگم ندیدیم رفتیم به چنماه پیش ...

 ولی نه دمت گرم به قول دوستان یه تجدید میثاق ، نه ، تجدید قوا ،نه ، همون تجدید خاطره ( آخییی) شد .

دیگه همین دیگه .

 آهان یادم رفت بگم چنسالمه : با امروز 8 ماهو 9 روزمه ، تعداد صفحات پاسخامم 38 تاست .

خداوندا تو میدانی که انسان بودنو ماندن در این دنیا چه دشوار است .

چه زجری می کشد آن کس که انسان استو از احساس سرشار است ...

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.