به نام خدا
سلام
اووووووه!!!
من سن های متعددی دارم!!!
چرا؟!!
می گم خدمتتون!
من چندین بار در تبیان متولد شدم و مرحوم گشتم!
بعد یه مدت دوباره متولد شدم دوباره مرحوم شدم!
و همین طور تا الآن!
شرح این تولدها و مرحومیت!! (با محرومیت اشتباه نشه :D ) بدین شرح است:
(البته می دونم شما فقط انجمن های تخصصی رو خواستید، اما دلم می خواد همه ی سابقه مو بگم! بذارید برای یه پیر تبیانی تجدید خاطره بشه! هههه)
اینجانب گویای خاموش در تابستان سال 84 پا به عرصه ی تبیان گذاشتم!
یه دو سه ماهی همین طوری الکی می گشتم توی سایت! یه چیزایی می خوندم و گاهیم توی مسابقه ها شرکت می کردم!! :D
سرانجام در تاریخ 20/8/ 1384 اولین پستم رو توی ثبت مطلب قدیم ثبت کردم. یادش به خیر!
اینو نوشته بودم (فکر کنم اون روزا دلم گرفته بوده که این طور نوشتم!)
درد دل
به نام خدایی كه یار تنهایان و كس بی كسان است. كسی كه تو را می بیند و احوالت را میداند .
سخنم كوتاه است ولی برای تویی كه دلت پر است از این دنیا پر از معناست. بخوان و آرام گیر كه او همواره با تو است.
"توكل بر خدا مشكلات انسان را حل می كند." "امام علی (ع)"
و نیز بدان كه:
"آدم شكیبا هر چقدر سختی و گرفتاریش به طول انجامد سرانجام پیروز خواهد شد."
"امام علی (ع) "
هر وقت هم كه در گرداب مصائب احساس كردی غمخواری نداری به خاطر بیاور كه :
"من از احوال پیروانم در همه حال با خبرم." "امام مهدی (ع)"
هنوز هم فكر می كنی تنهایی؟؟!!!
همون وقت ها بود که یه سر هم زدم به انجمن های خیلی قدیم (که نوا هم گفت، قبل از برسا بود)، و توی انجمن انگلیسی یه پست زدم، ولی از اون جایی که هنوز ممیزی بودم، پستم دیر عمومی شد و منم دیگه پیگیرش نشدم ببینم کسی جواب داده یا نه! (بمیرم برای ممیزی ها!) گفته بودم من دانشجوی مترجمی هستم و اینا، و درباره ی نوع فعالیت یه چیزی پرسیده بودم (یادم نیست چی)، ولی بعد همون طور که گفتم دیگه پیگیر نشدم.
بعد یه حضور نسبتاً خیلی پر رنگ! توی ثبت مطلب روزانه داشتم... یادش به خیر اون زمونا! برادر بزرگترمون آقا حامد...، ارمغان الهی، نیلوفر8، شقایق صحرایی عزیز، مجمر و خواهر زاده ش کوشولو، جناب مک لارن، اون آیدی سکرت ه آرسو! ، ره توشه دیدار، مجنون u، غوغای خاموش!! ، نگارینا، و خییییییییلی های دیگه...
تا وقتی که ثبت مطلب هم از سایت قدیم منتقل شد به ساختار جدید سایت، و ناگهان انگاری آب ریخته باشی تو لونه ی مورچه! همه ی بچه ها پراکنده شدن! چون به طرز افتضاحی امکانات کم شده بود و اصلاً قاطی پاتی بود همه چیز! من هم بعد از یه کم تقلاً توی اون محیط، نا امید گشته و برای بار اول مرحوم گشتم!
بعد از یه مدّت دوباره برگشتم به ثبت مطلب و باز حضورم رو آغاز کردم (این اولین تولد دوباره م بود!) کم کم یه عده از قدیمی ها هم برگشتن و دوباره جمعمون نسبتاً جمع شد...
و این داستان ادامه دارد!