تبیان، دستیار زندگی

به نام هستی هستا

سلااااااااااااااااام

یه سلام ویژه به گلای باغ دانشجویی

بعد مدتی استراحت و خستگی ه امتحانای پایان ترم تصمیم گرفتم یه بحث جدید ایجاد کنم

آخه انجمنمون خیلی خلوت شده،قبول دارم!

اما با کمک همدیگه میتونیم یه انجمن خوب و شولوغ پولوغ رقم بزنیم

و اماااااااااااااااا بریم سر اصل مطلب:

تو این تاپیک قصد داریم برگردیم به روزااااااای اول دانشگاه

روزای اول دانشگاه مخصوصا واسه کسایی که شهرهای دیگه قبول میشن و دور از خانوادشون

هستن خیلی سخت میگذره

دوستان از احساستون بگین که وقتی فهمیدین دانشجو شدین چه حسی بهتون دست داد؟

آیا دانشگاه رفتن اونم تو یه شهر غریب می ارزه به اینکه 4،5سال غم دوری از خانواده رو تحمل کنین؟

عجب روزایی بوداااااااااا!!!

دوستان گلم بفرمایند که روز اول دانشگاهشون چطوری گذشت...

یا حق

اولش خیلی خوب بودو فکر میکردم عجب کار شاقی کردم که آمدم دانشکاه بعدش دیدم نه بابا دانشگاه هم یه جایی است مثل بقیه جاها

منم اولین روز دانشگاهمه.
بیشتر استرس مسیر راه رو دارم.

من هیچ حسی ندارم خببب دیگه برام عادی شده

با سلام
اول اینكه به دو دوست عزیز تبریك میگم
و دوم اینكه هیچ استرسی نداشته باشید
اگه هر چی بیشتر تلقین كنید بدتره و دست پاتون و گم میكنید :دی
با اعتماد به نفس كامل وارد دانشگاه بشید

جای خوبیه و کم کم شخصیت شما تو دانشگاه شکل می گیره. دانشگاه همه جور آدم داره باید تیز بود و اون کسی که بیشترین منفعت رو به عنوان دوست برای شما داره انتخاب کرد. دنبال حاشیه ها نبود و به اصل مطلب که کمال علمی و روحی هست رسید. داداشی منم تبریک می گم امیدوارم هر دوی شما موفق باشید. مخصوصا ramezani_71 عزیز که همشهری عزیز من هم هست و با خانم خودم رفتم دم در خونشون تا جایزه ی انجمن دانلود رو بهشون بدم ولی تشریف نداشتن :-) .

سلام . من که تازه دانشجو شدم و قراره از این ترم برم دانشگاه . با وجود اینکه توی شهر خودمون هستم ولی استرس دارم . نمی دونم روز اول باید چی کار کنم کجا برم . به قول داداشم : تازه زنگ تفریح هم ندارید. D:

 اول از همه دوستان به خاطر دل گرمیشون تشكر كنم.

امروز اولین كلاسم ریاضی بود  كه طبق معمول كلاس برگزار نشد ...

در ضمن  بابت قضیه پارسال هم خودم ناراحتم . آخه اون روز مدرسه بودم . از این ناراحت بودم كه ترسیدم شما (moriseif)

ناراحت شده باشین .

کلا روبرو شدن با یه شرایط تازه استرس زا ست و طبیعی هست
معمولا همه برای ورود به یه شرایط تازه استرس رو دارن
ولی خب مقدارش متفاوته

سلام

آقا من از سرویس های بهداشتیش متعجب شدم....آخه نه اینکه تا دیروز دانش آموز بودیم سرویس های بهداشتی مدرسه هم که میدونین شبیه جهمنه

رفتیم وارد که شدیم دیدیم به به عجب شیک

خلاصه روز اول کلاس ها رو ساختمون رو درست حسابی ندیده شرایط اضطراری موجب شد اول یه سری به اونجا زدیم خیلی سال از اونروز میگذره ولی روز خوب و خاطره انگیزی بود

سلام روز اول منم با از طبقه اول به سوم رفتن و دنبال كلاس گشتن و دنبال اینكه چرا اسم استاد تو پرینت هست ولی استاد،استاد ما نیست و استاد بچه های فنیه صرف شد!!!!!!!!!!!!!!! كل تایم كلاس كه غروب بود و هوام داشت تاریك می شد و جلو دانكده نشسته بودیم هركی از اقایون كه می اومدیم میگفتیم ببخشبد شما استاد محمدنژاد هستد!؟!!؟؟!؟!؟! یه دفعه از یكی كه داشت با سرعت میدوید پرسیدیم گفت خیلی شبیه استادام!!!!! بدبخت كلی ذوق كرد!؟!؟!؟!؟! ولی از دوری بگم من خودم راه دور نرفتم یعنی ترجیح دادم تو شهر خودم بمونم! اما دیروز یكی از دوستای صمیمی رفت اراك دیشب تو تختم پتومو كشیدم رو سرم ها های گریه كرد مكه اس ام اس داد گفت دلم تنگ شده دارم گریه میكنم با اینكه خودم داشتم گریه می كردم ولی هیچی نگفتم و بهش گفتم اگه گریه كنی ناراحت میشم و گریه میكنم گفت سعیمو می كنم!!!! دلم براش تنگ شده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! براش دعا كنید برای منم دعا كنید