به نام خدا
سلام
آخییییییی... خیلی حال می دن این دعواها!
وای من یه داداش دارم یه سال و نیم از خودم کوچیکتره!
بچه که بودیم اون یه پسربچه ی شیطون بو د و منم یه دختر بچه ی نسبتاً آروم!
اما وقتی دعوا می شد دیگه آروم نبودم!! ههههه
اصولاً کتک کاری که می کردیم خیلی وقتا!
بعد من همیشه جیییییییییییغ می کشیدما!
خاطره ی جیغ های من هیچ وقت از ذهن خانواده دور نمی شه!!!
من شطرنجی...
یه نکته ای که هست اینه که علاوه بر دعواهایی که تا حدی به خاطر مثلاً اختلاف نظر و اینا بین خواهر برادراست، نوع اصلی دعوا سرگرمی ه!
دیدید این داداش های محترم همش می خوام به نحوی اذیت کنن فقط محض سرگرمی!!
همین می شه دعوا!
خداییش خیلی هم قشنگه!!
خلاصه من با این داداشم تا وقتی که راهنمایی و اوایل دبیرستان بودیم که دعواهامون زیاد بود. بعد مثلاً بزرگ شدیم عاقل شدیم! اما همیشه لج همدیگه رو در می اوردیم سر همه چی، و به وقتشم دعوا می کردیم، اما دیگه کتک کاری نه!
بعد که سنمون یه خوره بیشتر شد دعواهامون یه قشنگی خاصی پیدا کرد!
چون من و داداشم این 5-6 سال اخیر بدجوری رابطه مون با هم خوب شده! به عبارتی خوب جوری!! هههه
قبلاً هم با هم خوب بودیما! اما این چند سال به دلایلی که گفتنش از حوصله ی جمع خارجه خییییییییلی رابطه مون خوب و صمیمی شد، به همین خاطر بگو مگو های خواهر برادری به نظرم خشنگ تر شده.
الهییییی داداشم...
ولی این خوب شدن دلیل نیم شه که وظایف برادریش رو فراموش کنه! منظورم از وظیفه ی برادری همون بی دلیل اذیت کردن ه!
خدا حفظش کنه تا همچنان به وظیفه ی برادریش برسه!
:D
هیچ وقت یادم نمی ره وقتی همین داداشم دانشگاه شهر دیگه قبول شد و با این که نزدیک بود و هفته ای یه بار می یومد، اما چقدر غصه خوردم و اشک و اینا...
راستی من با خواهرم هم دعوا می کردما، اما دعوا با داداشم یه چیز دیگه ست!
وقتایی هم که دعوا سه نفر می شد/ می شه...
بیچاره والدین گرامی...
راستی! من الآن دیگه زیاد جیغ نمی کشم! مثلاً بزرگ شدم! فقط گاهی... هههههه
ولی هنوز یه خصلت بچگیم رو حفظ کردم بدون کم و کاست!
این که تا یه ذره جنگ شدید می شه سریع داد می زنم:
ماماااااااااااااااااااااااان !!! باباااااااااااااااااااااااااااااا!!!!
بیایید این بچه تون رو ببرییییییییییید!!!
قدر این لحظات و دعواها و خوشی هاش رو بدونیم...