بنام خدا
سلام
بالاخره بعد از مقدمات و صحبتهای ابتدایی، قرار شد به طور رسمی تر صحبت بشه.
یه چیز جالب این بود كه تو این صحبت رسمی، عمو و زن عموی سعید(همون كه با مامان ناهید خیلی جور بود) و همین طور دو تا از بچه های این عمو حضور داشتند
تو این مراسم از شرایط خونواده ی ناهید برای ازدواج صحبت شد، قرار شد بذارن ناهید بتونه ادامه تحصیل بده. مهریه هم 250 سكه تمام بهار آزادی تعیین شد و... . بعد هم نشستن سر سفره و شام و دور هم خوردند.
خلاصه مادر سعید از اون روز به بعد خیلی خوشحال تر شده بود و مطمئن شده كه
عروس رو برده به خونه بدون هیچ چك و چونه بعد از عقد، مدتی كه گذشت نوبت عروسی شد.
این رئیس بازی خونواده ی سعید باعث شد كه خونه ی عموی سعید رو به برای عروسی انتخاب كنن.
یادتون هست كه در مورد ایمان بابای سعید گفته بودم!!.
یه چشمه دیگه از ایمان اون تو مراسم عروسی جلوه میكرد!!.
اون تو عروسی هر فامیل و آشنایی كه رفته بود، باعث ناراحتی در اون عروسی میشد. میدونید چرا؟. چون اون مخالف گذاشتن ترانه تو مراسم عروسی بود، مخالف رقصیدن مردها تو این مراسم بود. اگه تو مجلس زنونه هم نفوذ داشت اونجا هم بالاتر از قابلمه كسی حق ریتم نواختن رو نداشت. اگه جایی میرفت كه این موارد رعایت نمیشد، اون به طوری كه همه بفهمن اون مجلس رو ترك میكرد و خب این برای همه سوال ایجاد میكرد كه چرا این آقا اینكار رو كرد و بقیه شو خودتون میتونین حرف بزنین.
البته عموی سعید هم این اخلاق رو داشت، اما دیگه مخالفتش رو علنی نمیكرد و وقتی به این مراسمات میرفت كه بزن و بكوب تموم شده باشه.
حالا كه نوبت به عروسی سعید شده بود، دیگه این اخلاق فراموش شده بود
آدم یاد مثل " كور خود بینای مردم میفته".
تو مراسم عروسی سعید باباش نه تنها مجلس بزن بكوب رو ترك نكرد، بلكه به پسرش كه رقصید و پسرای دیگه فامیل كه میرقصیدن شاباش هم میداد.
پس از مراسم عروسی، تو عروس كشون سعید همه همراهان رو جا گذاشت و نذاشت فامیل لذت عروسكشون رو احساس كنن. بهتره بگم نذاشت ناهید از عروسكشونش لذت ببره.
ادامه دارد...