تبیان، دستیار زندگی

سلام به همه ی دوستان تبیانی

با کسب اجازه و مشورتی که با حس غریب عزیز صورت گرفت تصمیم گرفتم که در این تاپیک اشعار شاعران قمی را قرار دهم

امیدوارم در رشد و شکوفایی شاعران تبیانی موثر واقع شود

سعی میکنم هر روز شعرهای تازه ای از شاعران قم قرار دهم

پس با یاد و نام خدا

....(شعرها در ادامه)

شعری از:

سید مهدی موسوی

پرتگاه طاقچه

لاشه ی یک باد بادک داشت می افتاد

یک نفر از پله ی شک داشت می افتاد

از درون جعبه ی اسباب بازی ها

_بی بهانه_یک عروسک داشت می افتاد

قطره های اشک سر می خورد از چشم ام

دسته جمعی,گاه تک تک,داشت می افتاد

حیف شد از پرتگاه طاقچه,آن شب

نعش یک گلدان کوچک داشت می افتاد

در سراشیب خودم بودم تک وتنها

شعر هایم روی غلتک داشت می افتاد.

شعری از:

آقای سید مهدی موسوی

بلد نبود بفهمد

کسی که پشت سر هم نفوس بد می زد

شبیه پتگ به آرامشم لگد میزد

صدای هق هق شلاق بود و شانه ی من

مرا به جرم گناه نکرده ,حد می زد

چه خوب شد که ملایک به من کمک کردند

اگر به دست خودش بود تا ابد می زد

بدون هیچ دلیلی که منطقی باشد

به روی سینه ی زخمیم, دست رد میزد

و با جسارت خاصی که عین بی رحمی است

تبر به ساقه ی گل های سر سبد می زد

بلد نبود بفهمد که عشق یعنی چه

کسی که پشت سر هم نفوس بد می زد

شعری از:

آقای سید مهدی موسوی

به قصد کشت

اگر چه له شده ام زیر بارهای بزرگ

دلم خوش است به این انتظارهای بزرگ

کنار پنجره یک عده _عنکبوت صفت_

تنیده اند مرا در حصارهای بزرگ

به فال نیک گرفتم سروده های تو را

حساب می کنمش جزء کارهای بزرگ

بیا و وقفه مینداز تا به هم نخورد

دوباره ساعت کار قطارهای بزرگ

مرا به حادثه تحریک کن تا بروم

به قصد کشت,سراغ شکارهای بزرگ

طناب ها همه پوسیده اند,از این تاریخ

خلاص میشوم از شر دارهای بزرگ

شعری از:

خانم فاطمه سلیمان پور

از من چه می خواهی سراپا کوهی از دردم

باور نمی کردم چه کاری با خودم کردم

یک عمر دنبال تو افتادم به خاک و خون

روز رسیدن طاقت دیدن نیاوردم

باد از دهانم بوی نامت را به هر جا برد

مبهوت شد دنیا از این عشقی که پروردم

در خان عشقت بی گمان با آنکه زن بودم

رستم نکرد این شیر مردی را که من کردم

با این جوانمردی جوانی را نخواهی دید

در من که با موی سپید و چهره ی زردم

آلوده هرگز نیست دامانم اگر امروز

در کوچه های شهر دنبال تو می گردم

شعری از:

آقای سید محمد رضا شرافت

(تا هنوز)

ای انتظار جاده ی ده قرن تا هنوز

بی تو غروب می شود این روزها هنوز

اما هنوز چشم جهانی به راه توست

این جمعه آه می رسی از راه یا هنوز...؟!

با اشتیاق رویت تو رو به آسمان

هر چشم خیره است ولی ابرها هنوز...

باران پاک رحمتی و خاک می کشد

هر لحظه انتظار نزول تو را هنوز

تو وعده ی خدایی و جاری است یاد تو

در خواهش مکرر هر ربنا هنوز

در انتظار جمعه ی تو ندبه می کند

_ناحیه ی مقدسه ی_کربلا هنوز.

شعری از:

آقای روشن سلیمانی

دلم گرفته برایت,چرا نمی آیی؟

نشسته دل به هوایت,چرا نمی آیی؟

به گوش مردم این شهر صد هزاران بار

رسیده بانگ صدایت,چرا نمی آیی؟

تمام سهم من از زندگی همین اشک است

چکیده بر سر پایت,چرا نمی آیی؟

بیا که شاعر این کوچه های بارانی

سروده شعر برایت ,چرا نمی آیی؟

سلام حس غریب جونم

نظر لطفت بود خستگی انگشتام(که ناشی از تایپ بود)در رفت!!!

قابل شما و بقیه بچه های تبیان رو نداشت

راستش در مورد پیشنهادتون خیلی فکر کردم

این پیشنهاد در مورد آقای برقعی عملی  است یعنی من یه   تاپیک مجزا واسه شعرای ایشون می زنم

ولی در مورد بقیه خیلی عملی نیست چون آقای برقعی کتاب چاپ کردند و شاعر پر کاری اند من هم از طریق کتاب هم وبلاگ و هم حضوری می تونم شعراشون رو تهیه کنم

ولی بقیه(البته تقریبا بقیه!) همونطور که قبلا گفتم _با وجود اینکه کاراشون عالیه_کتاب چاپ نکردند و تو کلاسای انجمن شرکت می کنند و من شعراشون رو فقط از وبلاگ و یا فوقش حضوری ازشون می تونم بگیرم واسه همین شاید نشه یه مجموعه ی چشمگیر ازشون تهیه دید

بازم هر جور شما صلاح می دونید لطفا نظرتون رو اطلاع بدید

با تشکر از شما

شعری از:

خانم طیبه تقی زاده

(نذر حضرت ام البنین و چهار شهیدش)

هر لحظه ممکن است که صحرا چهار بار...

این غم احاطه کرده تو را تا چهار بار...

تو ایستاده ای و جهان در مقابلت

صحرا نشسته تا کمرت تا چهار بار...

تا ابرها به پیکر ماه تو ریختند

تاریک شد به چشم تو دنیا چهار بار...

حالا صدای توست که در گوش بادهاست

"پشتم شکست","اشهد ان لا...",چهار بار...

تو سربلند می شوی از جا بلند شو

قرآن بخوان به حرمت سرها چهار بار...

در صور خون دمید خدا و به پا شده است

در این زمین قیامت عظمی چهار بار...

شعری از:

خانم خدیجه پنجی

جانم به لب رسیده از این انتظار,کی؟

ای ناگهان حتمی پروردگار,کی؟

بیش از هزار سال گذشت و نیامدی

کی رویت ستاره ی دنباله دار,کی؟

باران گرفته,مرد,ولی دیر کرده است

خانه در انتظار که مرد سوار کی....؟

....از راه می رسد که جهان را عوض کند

از دوردست این همه گرد و غبار ,کی؟

آرامش همیشگی از ازل رها!

روح گریز پای جهان را قرار ,کی؟

حسن ختام یازده آغاز تا ابد

حسن شروع سبزی صدها بهار,کی؟