به نام خدا
دوستان سلام
عنوان تایپیك گویای(استفاده از ارایه جناس زاید!) همه چیز هست.
اینجا قرار نیست از دل شكستن و نا امیدی و این حرفا بزنیم. ok?
خوشی شادی امید زندگی.... بی نهایت.
خودم شروع می كنم.
اول یه تیكه شعر قدیمی
در نا امیدی بسی امید است پایان شب سیه سفید است
اما ادامه با حافظ شیرازی
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم / فلك را سقف بشكافیم و طرح نو دراندازیم
اگر غم لشكر انگیزد كه خون عاشقان ریزد / من و ساقی بدو تازیم و بنیادش براندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم / نسیم عطر گردان را شكر در مجمر اندازیم
چو در دست ست رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش / كه دست افشان غزل خوانیم و پاكوبان سر اندازیم
صبا خاك وجود ما بدان عالی جناب انداز / بود كان ماه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
یكی از عقل می لافد یكی طامات می بافد / بیا كین داوری ها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه / كه از پای خُمت روزی به حوض كوثر اندازیم
سخن دانیّ و خوش خوانی نمی ورزند در شیراز / بیا حافظ كه تا خود را به ملكی دیگر اندازیم
............
بچرخ تا بچرخیم
اما یه چیزی
چرا ما ادما وقتی دلمون میشكنه و احساس خلا می كنیم به فكر شاعری و وبلاگ زدن دلنوشته و از این حرفا میفتیم؟