• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن طنز و سرگرمی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
طنز و سرگرمی (بازدید: 8300)
چهارشنبه 23/2/1388 - 15:19 -0 تشکر 112532
خواب خوش خیالی !

 الهی !

به عزت آن نام که تو خوانی ،

وبه حرمت آن صفت که تو چنانی !

دریاب مرا که می توانی !

 

 سلام از امروز می خوام به امید خدا هرزچندگاهی شعرای طنز آقای سید محمد رضا عالی پیام متخلص به آقای هالورو براتون بذارم . ( کتاب خوبیه ، از نمایشگاه خریدمش ؛ پیشنهاد می کنم بخونیدش .)

با شعری با عنوان فقر فرهنگی شروع می کنم ... 

 

وزیر بهداشتو درمان وقت : عامل سوء تغذیه فقر فرهنگی است .

                                                                                              جراید سال 75

 

 

 

فقر فرهنگی 

 مژده یاران که حل شده اینبار      مشکل سوء تغذیه انگار

من شنیدم که دکتری حاذق      این چنین گفت : ایهاالبیمار

مرضت نی ز معده خالیست      مغز تو پوک باشد از افکار

سطح فکر تو چون که پائین است      لاجرم زار گشته ای و نزار

این چنین حکمت خداداه      کی بیابی به طبله عطار

توصیه گر نموده سوپ کلم     دکتر از بهر بچه ی سرکار

تو مپندار این قلم باشد      قلم گوسفنی پروار

این همان نون والقلم باشد     قلم خودنویس یا خودکار

همچنان که به دست فردوسی       آن پر غاز دیده ای ای یا

رتو گمان کرده ای ابوالقاسم      غاز می خورده وقت شامو نهار

غازها لایق امیرانند      شاه محمود غازی سردار

پر آن غاز سوی فردوسی      می نمود روانه او هر بار

تا قلم ها از آن بسازد او      شاهنامه سرایدو اشعار

هیچ اندیشه کرده ای گاهی      ای خردمند عاقلو هشیار

ز چه کشتارگاه ویران شد      گشته موقوف گاو راکشتار

جای آن یک سرای فرهنگی      ساخته با هزار نقشو نگار

بهر اجرای متن ویکتورهوگو      بینوایان که دیده ای صدبار

تا بدانی مه خانم فانتین      مادر اصلی کوزت ، زینهار

مرد از زور فقر فرهنگی      یا ز فرط گرسنگیو فشار

گر پی حکمتو بیان می گشت       هیچ مسلول میشدو بیمار ؟

تا بدانی که فقر فرهنگی      سوء تغذیه باشدش آثار

قفل ها بر کباب خانه بزن      رو به سوی کتابخانه بیار

نشنیدی که شیخ سعدی گفت :      ( اندرون از طعام خالی دار )

دیزی نو اگر بود خالی      گوشت هر کیلواش شده هزار

روزنامه که شانزده ورق است      قیمتش قیمت نرخ سیگار

بیست تومان بده به همشهری      اطلاعات ، صبح یا ابرار

جدولش را سپس نظاره بکن     در ستون عمودی سه و چار

مرغو ماهی نویسو جوجه کباب      روغنو گوشت با سس بسیار

بعد هی پاک کن دوباره نویس      تا شوی خسته یا اولی الابصار  

 گر تو هم رنج میبری هالو      از تب سوء تغذیه ناچار

با صدای رسا بزن فریاد     سر هر کویو برزنو بازار :

بر سر و پای فقر فرهنگی      ای دو صد لعنت خدا _ بشمار   

  

خداوندا تو میدانی که انسان بودنو ماندن در این دنیا چه دشوار است .

چه زجری می کشد آن کس که انسان استو از احساس سرشار است ...

سه شنبه 5/3/1388 - 8:1 - 0 تشکر 116107

سلام . جالب بود دوست گرامی.

دوشنبه 11/3/1388 - 19:40 - 0 تشکر 118171

چشم پزشک

رفته بودم به نزد چشم پزشک چون همیشه خراب می بینم

گفتم : این چشم ها معالجه کن ظلمات ، آفتاب می بینم

منقلب گشته حالت چشمم همه جا انقلاب می بینم

ملتهب گشته مردمک ، زان رو همه درالتهاب می بینم

نان خالی سفره ی خود را مرغ و جوجه کباب می بینم

توی جیبم که اکثرا خالی است شپشک با سه قاب می بینم

یاوگویان بی سرو پا را همه عالی جناب می بینم

دزدهای میان گردنه را حضرت مستطاب می بینم

حرف مفت جفنگ بی سرو ته مثل حرف حساب می بینم

این همه دود و دم که در شهر است بوی عطر و گلاب می بینم

آب جوهای شهر تهران را چون طلای مذاب می بینم

واژه های رفاه و آزادی را ، فقط در کتاب می بینم

یا تصاویر شهر فاضله را عکس در توی قاب می بینم

نظم این عالم منظم را بی حساب و کتاب می بینم

مشکلات اساسی مردم همه را بی جواب می بینم

چاره ساز تمام مشکل ها یک زورو با نقاب می بینم

هر زمان وعده ی خوشی آید پر ز لفت و لعاب می بینم

لیک گاه عذاب و گاه عقاب اضطراب و شتاب می بینم

شب به شب نقشه می کشم با خود روز نقش بر آب می بینم

هر زمان فال می گیرم از حافظ خویش را کامیاب می بینم

لیک آن کام چون کف صابون پر هوا و حباب می بینم

من بهشت ریایی زاهد دوزخی پر عذاب می بینم

آن چه او نهی می کند بر عکس مستحب و ثواب می بینم

آب گیلاس و آلبالو را می ناب و شراب می بینم

مرغ پر کنده را به قصابی دختر بی حجاب می بینم

چون به من خانمی سلام کند علتش فتح باب می بینم

من چپولم خدا شفایم ده راست را پیچ و تاب می بینم

بس کن این شعر بی مزه هالو سر تو زیر آب می بینم

خداوندا تو میدانی که انسان بودنو ماندن در این دنیا چه دشوار است .

چه زجری می کشد آن کس که انسان استو از احساس سرشار است ...

پنج شنبه 14/3/1388 - 14:55 - 0 تشکر 118887

بهشت و جهنم

واعظ شهر نصیحت می کرد :

        _ ایها الناس ورع پیشه کنید

                    _ قدح و جام و سبو را شکنید

_ دیده بر روی نکویان بندید

_ خم می را به خلا برده و در چاهک آن

                    سرنگون کرده و خالی سازید

_ گوش را بر حذر از ناله منحوس دف و نی دارید

   تا ضمانت کنم از بهرشما

  ( حوری و جوی شراب و عسل ناب بهشت )

                       من بی دین شقی

                          به خودم می گفتم :

                              لب آب و می ناب و پری حورسرشت

                                     _ به جهنم که نرفتم به بهشت _

خداوندا تو میدانی که انسان بودنو ماندن در این دنیا چه دشوار است .

چه زجری می کشد آن کس که انسان استو از احساس سرشار است ...

دوشنبه 18/3/1388 - 15:27 - 0 تشکر 120345

ساقیا آمدن عید مبارک بادت

                                                                                      وان مواعید که کردی مرواد از یادت

حافظ

وکیل الوکلا

ای وکیل الوکلا رای مبارک بادت ( آن مواعید که کردی مرواد از یادت )

در شگفتم که در آن مهلت تبلیغاتی پول تبلیغ فراوان چه کسی میدادت

تو همان بندی زندان رژیم شاهی ( که دم همت ما کرد ز بند آزادت )

حالیا رای به صندوق شده پنداشتی از ( طالع نامور و دولت مادرزادت ؟ )

( شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست ) قامت سرو مثال و قد چون شمشادت

خیزو بر شادی این ملت بیچاره بکوش ( ورنه طوفان حوادث بکند بنیادت )

بانگ احسنت و صحیح است فراموش نمای که مگر حرف دگر یاد نداد استادت

جایگاه عمل است و پل باریک صراط از بد حادثه این جای گذار افتادت

چار ساله است عروس تو مپندار مدام کرده این گنبد مینای فلک دامادت

جوهر رای تو از سرخی خون دل ماست ای که این صندلی سرخ نموده شادت

لذت دبدبه و کبکبه اش شیرین است همتی تا که بخوانند ز نو فرهادت

کوه نادانی و اوهام و تعصب بتراش پند هالو بشنو ، هر چه که بادابادت

خداوندا تو میدانی که انسان بودنو ماندن در این دنیا چه دشوار است .

چه زجری می کشد آن کس که انسان استو از احساس سرشار است ...

سه شنبه 9/4/1388 - 11:40 - 0 تشکر 127686

راز مگو

 در زمانی که نمی گویم کی

در مکانی که نمی باید گفت

مردکی را که نباید نامش فاش شود

 من دیدم

او به من گفت پیامی که ...

نمی گویم چیست

چون ز افشای سخن معذورم

پاسخش دادم ،

لیک

پاسخم بود به ( کلی سری )

او جوابم را داد

 باز پاسخ دادم

پاسخ محکم و دندان شکنی

 او سپس گفت ( چه طور ) ؟

 من به او گفتم ( مردک به تو چه ) ؟

اینک از جمع شما ،

معذرت می خواهم

تا نرنجید از من

چون از افشای سخن ، معذورم !!!

خداوندا تو میدانی که انسان بودنو ماندن در این دنیا چه دشوار است .

چه زجری می کشد آن کس که انسان استو از احساس سرشار است ...

سه شنبه 9/4/1388 - 12:2 - 0 تشکر 127700

به نام خدا

سلام

شعرهای قشنگی بودن ممنون از ENIAK_ab عزیز

خداوندا ! دستانم خاليند و دلم غرق آرزوها ، يا با قدرت بيکرانت دستانم را توانا گردان يا دلم را از آرزوهاي دست نيافتي خالي کن ...
پنج شنبه 11/4/1388 - 15:18 - 0 تشکر 128511

سلام

همین اول بسم الله باتون یه اتمام حجتی بکنم بعدا نگین نگفتی ...

این شعریو که الآن می خوام براتون بذارم هیچ ربطی به علایق من سلیقه من یا حتی سیاست نداره ، خوندم قشنگ بود ، خوشم اومد گفتم شمام بی نصیب نمونین .

اکی ؟حله ؟

خب خدارو شکر ، پس با ما باشید در ادامه ...

حواله انتخاباتی

چه کس گوید که در این ملک آباد نباشد انتخاب آزاد آزاد

تو آزادی که روز رای گیری در این دنیا بمانی یا بمیری

اگر میل تو باشد می دهی رای اگر میلت نباشد رای بی رای

تو آزادی به هر شهری که خواهی دهی رای خودت ، خواهی نخواهی

برای انتخاب حوزه ی خویش تو آزادی بدون هیچ تشویش

تو آزادی که رای خویشتن را بیندازی به هر صندوق ، هر جا

در این کوچه و یا در آن خیابان درون مدارسه یا دور میدانا

گر صندوق سیار است لازم بگو تا من فزستم با ملازم

شمال شهر اگر یا در جنوب است در آن جایی که میل توست ، خوب است

تو آزادی که نام کاندیداتور نویسی هر رقم ، هرجور ، هرطور

تو مختاری به میل خود بیایی یکی خودکار قرمز ، سبز ، آبی

اگر خودکار مشکی بود بهتر که مشکی مستحب است ای برادر

تو آزادی کسانی را که هر بار نوشته اسمشان بر روی دیوار

به خط خوش و یا مبهم نویسی اگر خوش خط نشد درهم نویسی

اگر از اولش آخر بیاری ملالی نیست ، صاحب اختیاری

چه فرقی می کند بالا و پائین ؟ چه توفیری کند ؟ آن یک نشد این

اگر ریشو پسند توست بالا سه تیغه می پسندی ؟ باریکلا

اگر مرد است منظور تو این ته اگر بر زن بود میل تو ، به به

چپی می خواهی آنجا آن طرفتر که جنسم جور است ای برادر

اگر از حزب دست راست خواهی بیابش بین احزاب الهی

به قربان قدو بالات گردم ببین ملی گرا هم جور کردم

اگر درهم بخواهی ناز شستت سوایش می کنی ؟ قربان دستت

که هر یک بی گمان از عالی ودون ز غربال من افتادست بیرون

اگر شک کرده ای تو ، راه چاره بجو در شیر و خط و استخاره

اگر میل تو بر آنها نباشد چرا برگت سفید امضا نباشد ؟

تو اصلا جان جانان می توانی کشی عکس هر آن کس را که دانی

بکش یه دایره با چشم و ابرو دو تا گوش و گل و گردن ، کمی مو

پس آنگه بر گه ی رای خودت را بکن دولا و یا سه لا چهارلا

به دست چپ و یا با آن یکی دست بیندازش به صندوقی که مهر است

همان گونه که می بینی در این باب به تو دادم هزار آزادی ناب

به جایش من هم آزادم که یک جا کنم باطل همه صندوق هاراب

ریزم داخل سطل زباله به هالویش دهم یک جا حواله

خداوندا تو میدانی که انسان بودنو ماندن در این دنیا چه دشوار است .

چه زجری می کشد آن کس که انسان استو از احساس سرشار است ...

پنج شنبه 1/5/1388 - 20:45 - 0 تشکر 134878

با چو تو خشم آور آتش سجاف

توان حق گفت جز زیر لحاف مولوی

به شرطها و شروطها

می توان حرف حقیقت گفت ، در زیر لحاف می توان آزاد اندیشید ، پشت کوه قاف

می توان آزاد آزاد آن چه می خواهی نوشت لیک روی قالبی از یخ و یا بر روی خشت

می توان سرشار شادی شد ، ولی در بچگی می توان استاد شد ، در پاچه ورمالیدگی

می توان عاشق شد و خندید اما تو کتاب می توان در کوچه ها رقصید ، اما توی خواب

می توان فریاد زد چون آدم با جربزه لیک بهر فروش هندوانه خربزه

می توان گفت و شنید و بحث کرد و قیل و قال بر سر طعم غذا در خانه با اهل و عیال

می توان جنگید و رزم آورد ، بی هول و ولا با مگس های سمج یا سوسک های ناقلا

می توان بر حکم اعتراض آورد لیک در ورق پاسور بازی ، گر نباشد حکم پیک

می توان بنشست بر جای بزرگان از قضا لیک توی فیلم ، گر نقشت نماید اقتضا

می توان راحت شد از این مشکلات بی حساب با دو بسته مرگ موش خوب یا قدری طناب

می توان بلبل زبانی کرد و در ناب سفت هر که هالو شد چو ما و شعرهای طنز گفت

خداوندا تو میدانی که انسان بودنو ماندن در این دنیا چه دشوار است .

چه زجری می کشد آن کس که انسان استو از احساس سرشار است ...

پنج شنبه 1/5/1388 - 21:42 - 0 تشکر 134886

اول به خاطر نوشتن این مطالب زیبا كمال تشكر را از شما دارم.

دوم واقعا شعر زیبا و تامل برانگیزی بود.

انشاءالله كه همچنان این تایپیك بروز شود.

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

شنبه 3/5/1388 - 14:40 - 0 تشکر 135381

مشت تردید

کیستی این وقت شب در می زنی ؟ مشت تردیدی به باور می زنی ؟

گفت : من هستم ، منم در می زنم مشت تردیدی به باور می زنم

گفتمش : آخر چرا در می زنی مشت تردیدی به باور می زنی

گفت : دیدم جملگان در می زنند مشت تردیدی به باور می زنند

زین سبب این وقت شب در می زنم مشت تردیدی به باور می زنم

گفتمش : هان ای پسر هی در نزن مشت تردیدی به این باور نزن

گر ببینم باز هم در می زنی مشت تردیدی به باور می زنی

نیمه شب من هم میام در می زنم مشت تردیدی به باور می زنم

خداوندا تو میدانی که انسان بودنو ماندن در این دنیا چه دشوار است .

چه زجری می کشد آن کس که انسان استو از احساس سرشار است ...

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.