با سلام
چند سال پیش یكی از خواستگارانی كه برای ما اومد پسر مهندس تك فرزند گل گلاب مامان باباش بود.
اول اینو بگم كه دختر نباید چائی ببره برای نامحرم. حالا رسمه كه رسمه . خیلی رسما اشتباه بوده از اول.
خلاصه خواستگار ما و مادر ایشون این قدر از خودشون و بساز بفروش ساختمان و خلاصه توانائی هاشون گفتن كه من و خواهرم یه نگاهی به هم كردیم و خب خود به خود لبخندی گوشه لبمون ظاهر شد. روز بد نبینید.... حالا به اینا برخورده بود اخم كرده بودند. بعد موقع خداحافظی مادر داماد به من گفت خداحافظ عروس گلم. و من دوباره خندم گرفت. خب چیكار كنم همش از اول تظاهر بود.
یك دفعه هم یكی از خواستگاران خواهرم با تمام فامیلش اومده بود خواستگاری. عمه دائی عمو و همسرانشون. خلاصه انقدر حرف زیاد بود اون شب كه نوبت به مراسم خواستگاری نرسید.
اگر جالب نبود ببخشید بیشتر فكر می كنم بازم خاطره یادم بیاد.